Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
hyperfocal distance
نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
Other Matches
documentary photography
عکس واضح وروشن
cts
واضح وروشن جهت ارسال
next
نزدیک ترین پس ازان
next of kin
نزدیک ترین خویشاوندان منسوب بلافصل
work interval
کار فاصلهای تمرین فاصلهای
therefrom
ازانجا
embrasure
مزغل یا شکافی که ازانجا توپ و تفنگ رااتش میکنند
embrasures
مزغل یا شکافی که ازانجا توپ و تفنگ رااتش میکنند
dusk
تاریک وروشن
twilit
تاریک وروشن
astronomical twilight
تاریک وروشن نجومی
Twilight . In the dusk of the evening .
گرگ ومیش ( تاریک وروشن )
end
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
nethermost
پایین ترین زیر ترین
carrying
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
xerographic
عکس برداری وکپی برداری ازترسیمات بوسیله اثرنور برروی کاغذ وغیره
xerography
عکس برداری وکپی برداری ازترسیمات بوسیله اثرنور برروی کاغذ وغیره
spatial
فاصلهای
spatila
فاصلهای
interspatial
فاصلهای
intervallic
فاصلهای
interval estimate
براورد فاصلهای
interval schedule
برنامه فاصلهای
interval reinforcement
تقویت فاصلهای
interval scale
مقیاس فاصلهای
stenciled
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencil
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencils
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencilling
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stenciling
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencilled
الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
combat resolution
تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
variable interval schedule
برنامه فاصلهای متغیر
vi schedule
برنامه فاصلهای متغیر
fixed interval schedule
برنامه فاصلهای ثابت
fi schedule
برنامه فاصلهای ثابت
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
hectograph
ماشین کپیه برداری یارونوشت برداری
remote
با کامپیوتر در فاصلهای از مرکز سیستم
remotest
با کامپیوتر در فاصلهای از مرکز سیستم
remoter
با کامپیوتر در فاصلهای از مرکز سیستم
court rug
فرش تالاری یا درباری
[این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
as much as possible
هرچه میتوان
one may say
میتوان گفت
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
it is safe to say
بخوبی میتوان گفت
sure enough
میتوان یقین کردکه
presumedly
بجرات میتوان گفت
may
ممکن است میتوان
penny bank
بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
can one pass it with safety?
ایا میتوان بیخطر ازانجاگذرنمود
the best thatone can do
بهترین کاری که میتوان کرد
aspect
نمود
aspects
نمود
prospect
نمود
prospected
نمود
appearance
نمود
appearances
نمود
growth
نمود
growths
نمود
phenomenon
نمود
performance
نمود
life forms
زی نمود
prospecting
نمود
prospects
نمود
performances
نمود
life form
زی نمود
penny worth
انچه برابر یک پنی میتوان خرید
it can safely be said that...
بدون ترس از اشتباه میتوان گفت که
it may be presumed that
احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
he is something of a musician
تا اندازهای میتوان اوراموسیقی دان شمرد
milch cow
کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
blue book
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
phenomenon
نمود تجلی
macroscopic
درشت نمود
actescence
نمود شیر
pseudomorphism
نمود کاذب
psychological make up
نمود ذهنی
it had a europeanlook
اروپایی می نمود
lapped
ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
lap
ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
demand deposit
سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
extensiontable
میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
rocking stone
سنگ بزرگی که باندک زوری میتوان انراغلتانید
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
it had a europeanlook
نمود اروپایی داشت
pseudomorphous
دارای نمود کاذب
movable bridge
پلی که میشودجابجا نمود
multiphase
دارای چند نمود
he showed me kindness
ابرازمحبت نسبت به من نمود
he proceeded to investigate it
بتحقیق ان مبادرت نمود
clevis pin
پینی که یک طرف ان رزوه شده و میتوان به ان مهره بست
that fruit packs easily
ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
reversible propeller
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
it is safe to say
بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
incommutably
بطوریکه نتوان معاوضه نمود
practicably
چنانکه بتوان اجرا نمود
water exists in three phases
اب درسه نمود وجود دارد
dowsing rod
چوبی که برخی برانندکه بوسیله ان میتوان باب یافلزات زیرزمین پ
passing lane
فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
geodesy
نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
incompressibly
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
variable sweep
ایرفویلی که چنان لوله شده که میتوان زاویه سویپ ان راتغییر داد
intuitionalism
عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
common control
کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
irreversibly
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
controllable twist
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
free float
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
thermoplastics
پلیمرهای ساختگی که میتوان انها را به دفعات نرم کرده وبه شکل دیگری دراورد
ground adjustable propeller
ملخی که گام آنرا تنها ازخارج و روی زمین میتوان تغییر داد و نه در حال پرواز
geodetic datum
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
hatchment
صفحهای که نشانهای خانوادگی وسلاح شخص تازه مرده راروی ان نمود
ineradicably
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
piggyback file
فایلی که بدون اجبار به کپی مجدد ان می توان رکوردهایی را به انتهای ان اضافه نمود
bench mark
شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
nescience
اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
trapdoors
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoor
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
final set
حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
conspicuous
واضح
vivid
واضح
iuntelligibly
واضح
perspicuous
واضح
explicit
<adj.>
واضح
notable
<adj.>
واضح
perspicuous
<adj.>
واضح
explicit
واضح
distinct
<adj.>
واضح
kenspeckle
واضح
graphic
واضح
clear
واضح
plain
واضح
plainest
واضح
transpicuous
واضح
plains
واضح
clears
واضح
palpable
واضح
distinct
واضح
clearer
واضح
well known
واضح
crystalline
واضح
ditinct
واضح
clearest
واضح
plainer
واضح
wheatstone bridge
مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
we must see what can be done
به ببینم چه میتوان کرد بایددید چه میشود کرد
lucidly
بطور واضح
clean cut
مشخص واضح
cleaners
مشخص واضح
clean-cut
مشخص واضح
expounds
واضح کردن
expounding
واضح کردن
open-and-shut
ساده واضح
overt
واضح نپوشیده
clarifier
واضح کننده
clear evidence
دلیل واضح
clear proof
دلیل واضح
self explaining
واضح اشکار
unambiguous
واضح روشن
lucid
واضح درخشان
self-explanatory
واضح اشکار
obvious
واضح بدیهی
crystal clear
واضح-مبرهن
orotund
قوی و واضح
expound
واضح کردن
distinctly
بطور واضح
expounded
واضح کردن
open and shut
ساده واضح
luminous
شب نما واضح
sharp picture
تصویر واضح
clear
بطور واضح
clearer
واضح کردن
clear picture
تصویر واضح
clear
واضح کردن
plainly
بطور واضح
clearer
بطور واضح
sharp image
تصویر واضح
clearest
واضح کردن
clearest
بطور واضح
self explanatory
واضح اشکار
clears
واضح کردن
clears
بطور واضح
an fitting
رابطهایی برای اتصال لولههای پخدار یا قیفی شکل که دارای زاویه 73 درجه میباشند و فاصلهای بین تمام شدن دندانه ها و شروع قسمت پخدار وجود دارد
enhances
بهتر یا واضح تر کردن
enhancing
بهتر یا واضح تر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com