English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
decoration نشان خدمتی
decorations نشان خدمتی
Search result with all words
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
Other Matches
service records سوابق خدمتی پرسنل خلاصه وضعیت خدمتی
in service خدمتی
fitness report تعرفه خدمتی
service records پروندههای خدمتی
duty status وضعیت خدمتی
qualification record پرونده خدمتی
duty branch رسته خدمتی
leave year سال خدمتی
line of duty مسیر خدمتی
servicae life عمر خدمتی وسایل
service number شماره خدمتی پرسنل
nonpay status حالت انتظار خدمتی
equipment logbook دفترچه خدمتی تجهیزات
security clearance داشتن صلاحیت خدمتی
annual efficiency index شاخص کارایی سالانه خدمتی
fitness report گزارش ارزیابی از نحوه خدمتی
supererogation زیاده روی درکار خوش خدمتی
annual average score میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
discharge without honor اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
prestation خدمتی که درزمان پیشین دربرابرمالیات انجام می دادند
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
to discharge someone without honor [from the army] اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
short timer پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
eye service خدمتی که فقط هنگام موافبت خوب انجام داده میشود نگاه عاشقانه
puncuation نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
active status وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
statement of service خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
markings نشان دار سازی نشان
marking نشان دار سازی نشان
poniter نشان دهنده نشان گیرنده
panels نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
supervisory 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
mark نشان کردن نشان
marks نشان کردن نشان
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
indicator نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
ikons نشان
tokens نشان
insigne نشان
signaled نشان
signal نشان
icon نشان
mark نشان
token نشان
marks نشان
icons نشان
indicium نشان
trace نشان
grammalogue نشان
hash mark خط نشان
shows نشان
symbol نشان
presaging نشان
showed نشان
presages نشان
presaged نشان
show نشان
vexillum نشان
untitled بی نشان
trackless بی نشان
traceless بی نشان
traces نشان
presage نشان
indice نشان
traced نشان
medal نشان
savorŠetc نشان
shew نشان
target نشان
plaques نشان
plaque نشان
targeted نشان
targeting نشان
emblem نشان
printless بی نشان
refrigeratory تب نشان
refrigerent تب نشان
benchmark نشان
benchmarks نشان
ensign نشان
ensigns نشان
hallmarks نشان
hallmark نشان
emblems نشان
targets نشان
impress نشان
impressed نشان
impresses نشان
impressing نشان
banners نشان
banner نشان
badges نشان
targetted نشان
tracts نشان
tract نشان
targetting نشان
indication نشان
medals نشان
badge نشان
signalled نشان
symptom نشان
insignia نشان
chalks نشان
chalking نشان
chalked نشان
chalk نشان
vestige نشان
vestigial نشان
caret نشان
symptoms نشان
ear mark نشان
brand نشان
branding نشان
brands نشان
cicatricle نشان
cicatricial نشان
cicatrice نشان
vestiges نشان
tallying خط نشان
tallying نشان
tally خط نشان
tally نشان
tallies نشان
tallied خط نشان
tallied نشان
scores نشان
scored نشان
score نشان
awards نشان
awarding نشان
slur نشان
slurred نشان
track نشان
tracked نشان
tracks نشان
unmarked بی نشان
gong [British E] نشان
award نشان
bench mark نشان
slurs نشان
slurring نشان
awarded نشان
attributes نشان
stamps نشان
tallies خط نشان
attribute نشان
attributing نشان
stamp نشان
point نشان میدهد
mark sensing نشان دریابی
mutton fist نشان دست
exhibitive نشان دادنی
asterisk نشان ستاره
note of a نشان شگفت
sight نشان کردن
highlighted نشان شده
highlights نشان شده
exert نشان دادن
adumbrate نشان دادن
actuate نشان دادن
battle honour نشان افتخار
index fingers انگشت نشان
asterisks نشان ستاره
point نشان دادن
impressions نشان گذاری
mark sensing نشان گذاری
mark sensing نشان یابی
mark sensing نشان دریایی
medal of honor نشان افتخار
lineament نشان ویژه
slash نشان ممیز
slashed نشان ممیز
slashes نشان ممیز
symbolism نشان پردازی
block mark نشان کنده
blazonry نشان دار
runs نشان دادن
blazon نشان خانوادگی
exerting نشان دادن
impression نشان گذاری
highlight نشان شده
asterism نشان ستاره
plate mark نشان عیار
demonstrators نشان دهنده
demonstrator نشان دهنده
air medal نشان پرواز
arborist درخت نشان
expansion orbit مدار نشان
rule نشان راه
aims نشان هدف
standard نشان پرچم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com