Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
hall mark
نشان عیارکه ازطرف
Other Matches
on the other side
<adv.>
ازطرف دیگر
edgeways
ازطرف لبه
parsonally
ازطرف خود
on the other hand
ازطرف دیگر
alternatively
<adv.>
ازطرف دیگر
apart from that
<adv.>
ازطرف دیگر
by the same token
<adv.>
ازطرف دیگر
otherwise
<adv.>
ازطرف دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
ازطرف دیگر
beside
ازطرف دیگر
withil
ازطرف دیگر
on the other hand
<adv.>
ازطرف دیگر
order
[placed with somebody]
دستور
[ازطرف کسی]
order
[placed with somebody]
سفارش
[ازطرف کسی]
regius professor
استاد منصوب ازطرف پادشاه
matronymic
اسم مشتق ازطرف مادر
pronunciamento
بیانیهای که ازطرف شورشیان منتشرمیشود
dig in
جای پاکندن درزمین ازطرف توپزن
guild socialism
اعتقاد به انحصار صنایع ازطرف دولت
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
food stamp program
برنامه کمک مواد غذائی ازطرف دولت به نیازمندان
gammadion
چلیپایی که برانتهای هریک ازچهارخطان ازطرف حرکت عقربه ساعت رس
weaves
حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
weave
حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
letters patent
نامهای که ازطرف دولت برای کسی فرستاده میشود تافورا بازنموده وبرای همه بخواند
ticket of leave
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
receivers
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receiver
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
strike pay
حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
escheat
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
poniter
نشان دهنده نشان گیرنده
markings
نشان دار سازی نشان
marking
نشان دار سازی نشان
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
supervisory
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
marks
نشان کردن نشان
mark
نشان کردن نشان
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
indicator
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth
عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
hallmark
نشان
refrigerent
تب نشان
shew
نشان
impressed
نشان
emblem
نشان
impress
نشان
savorŠetc
نشان
hallmarks
نشان
badges
نشان
unmarked
بی نشان
refrigeratory
تب نشان
tracked
نشان
mark
نشان
track
نشان
marks
نشان
tokens
نشان
token
نشان
icon
نشان
tracks
نشان
show
نشان
showed
نشان
emblems
نشان
impresses
نشان
impressing
نشان
printless
بی نشان
shows
نشان
badge
نشان
targetting
نشان
cicatricial
نشان
banners
نشان
banner
نشان
insigne
نشان
signalled
نشان
caret
نشان
signaled
نشان
signal
نشان
indicium
نشان
indication
نشان
ensigns
نشان
ensign
نشان
cicatricle
نشان
benchmarks
نشان
benchmark
نشان
medal
نشان
medals
نشان
cicatrice
نشان
symbol
نشان
targeting
نشان
targets
نشان
hash mark
خط نشان
grammalogue
نشان
targetted
نشان
targeted
نشان
plaques
نشان
indice
نشان
tract
نشان
bench mark
نشان
tracts
نشان
target
نشان
ear mark
نشان
plaque
نشان
slurring
نشان
attribute
نشان
attributes
نشان
attributing
نشان
presaging
نشان
presages
نشان
presaged
نشان
presage
نشان
slurred
نشان
slur
نشان
tallying
خط نشان
tallying
نشان
tally
خط نشان
tally
نشان
tallies
خط نشان
chalks
نشان
vestigial
نشان
vestige
نشان
vestiges
نشان
chalk
نشان
chalked
نشان
chalking
نشان
traces
نشان
gong
[British E]
نشان
slurs
نشان
tallies
نشان
brands
نشان
vexillum
نشان
untitled
بی نشان
trackless
بی نشان
tallied
خط نشان
awarding
نشان
traceless
بی نشان
awards
نشان
stamp
نشان
score
نشان
symptom
نشان
scored
نشان
symptoms
نشان
brand
نشان
branding
نشان
awarded
نشان
stamps
نشان
scores
نشان
icons
نشان
tallied
نشان
insignia
نشان
traced
نشان
ikons
نشان
award
نشان
trace
نشان
cicatrix
داغ نشان
investiture
اعطای نشان
characteristically
نشان ویژه
point
نشان میدهد
christcross
نشان چلیپا
introduced
نشان دادن
file mark
نشان پرونده
demonstrators
نشان دهنده
characteristic
نشان ویژه
introducing
نشان دادن
introduces
نشان دادن
demonstrator
نشان دهنده
slash
نشان ممیز
slashed
نشان ممیز
introduce
نشان دادن
point
نشان دادن
cockade
نشان کلاه
end mark
نشان خاتمه
runs
نشان دادن
diacritical marks
نشان تشخیص
vision
یا نشان دادن
mementos
نشان یاداور
mementoes
نشان یاداور
memento
نشان یاداور
ear mark
نشان کردن
emblazonry
نشان خانوادگی
emblematist
نشان ساز
visions
یا نشان دادن
earmarks
نشان هویت
diacritical
نشان تشخیص
evincible
نشان دادنی
conizance
نشان ویژه
rule
نشان راه
demark
نشان گذاردن
field mark
نشان میدان
expansion orbit
مدار نشان
diacritic
نشان تشخیص
aims
نشان هدف
aimed
نشان هدف
exhibitive
نشان دادنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com