Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English
Persian
mallet goal
نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
Other Matches
shake bottle
بطری حاوی گویهای کوچک نمره دار برای تعیین شماره بازیگر بیلیارد
stacked
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
appeal play
تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
grades
نمره دادن
grade
نمره دادن
number
نمره دادن به
numbers
نمره دادن به
showboating
نمایش دادن مهارت
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
proficiency rating
طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
triple threat
بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
v ring
تصویر شکاف درجه تفنگ روی خال سیاه هدف برای نمره دادن به تیراندازی
attack
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attacked
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attacks
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
bellies
نوعی روش حمله با پاس دادن به شکم بازیگر
belly
نوعی روش حمله با پاس دادن به شکم بازیگر
assigned
نسبت دادن تخصیص دادن
assigning
نسبت دادن تخصیص دادن
assign
نسبت دادن تخصیص دادن
assigns
نسبت دادن تخصیص دادن
send in
وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
credited
نسبت دادن
crediting
نسبت دادن
attributes
نسبت دادن
assion
نسبت دادن
attribution
نسبت دادن
attributing
نسبت دادن
imputation
نسبت دادن
credits
نسبت دادن
lay to
نسبت دادن به
ascribed
نسبت دادن
credit
نسبت دادن
imputing
نسبت دادن
imputes
نسبت دادن
imputed
نسبت دادن
impute
نسبت دادن
to put down
نسبت دادن
relativization
نسبت دادن
attribute
نسبت دادن
ascribes
نسبت دادن
ascribing
نسبت دادن
ascribe
نسبت دادن
trump up
نسبت ناروا دادن
to bear witness to
شهادت دادن نسبت به
attaches
نسبت دادن گذاشتن
attaching
نسبت دادن گذاشتن
attach
نسبت دادن گذاشتن
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
To cast a slur on some one . To speak disparagingly of someone .
نسبت زشتی به کسی دادن
attributing
نسبت دادن حمل کردن
give
نسبت دادن به بیان کردن
attributes
نسبت دادن حمل کردن
gives
نسبت دادن به بیان کردن
giving
نسبت دادن به بیان کردن
attribute
نسبت دادن حمل کردن
To pin something on someone .
چیزی را به کسی بستن (نسبت دادن )
ascription
عمل نسبت دادن به چیزی اتصاف
handicap
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicaps
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
ship handling
مهارت در کار کردن با ناو مانور دادن ناو
double footed
بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
qualification card
کارت مهارت در تیراندازی کارت ثبت میزان مهارت
protection
سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
preferentialism
اصول دادن امتیازات به برخی کشورها نسبت به حقوق گمرکی کالای انها
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
fouler
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foul
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foulest
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouls
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
bucket
جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
buckets
جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
grade
نمره
grades
نمره
yarn count
نمره نخ
score
نمره
thread fineness
نمره نخ
scored
نمره
mark
نمره
t score
نمره T
numerals
نمره
scores
نمره
numeral
نمره
marks
نمره
stanine score
نمره نه بخشی
deviation score
نمره انحراف
derived score
نمره اشتقاقی
composite score
نمره مرکب
numbering
نمره زنی
numbers
نمره شمردن
number
نمره شمردن
standard score
نمره معیار
scoring
نمره گذاری
grading
نمره گذاری
accuracy score
نمره دقت
total score
نمره کامل
additional score
نمره اضافی
conduct grade
نمره انضباط
sigma score
نمره معیار
raw score
نمره خام
grade score
نمره کلاسی
grader
نمره گذار
score
چوب خط نمره
real score
نمره واقعی
graphic score
نمره نگارهای
gross score
نمره خام
test score
نمره ازمون
score
نمره اوردن
scored
چوب خط نمره
scored
نمره اوردن
scores
چوب خط نمره
graded
نمره دار
unweighted score
نمره غیروزنی
lie score
نمره دروغگویی
scores
نمره اوردن
error score
نمره خطا
evaluation score
نمره ارزیابی
test value
نمره ازمون
evaluation score
نمره ازمایش
weighted score
نمره وزنی
main score
نمره اصلی
true score
نمره حقیقی
gain score
نمره افزوده
time score
نمره زمانی
percentile score
نمره صدکی
ipsative score
نمره نسبی
transmuted score
نمره تبدیل شده
The car had no licence ( number ) plate .
اتوموبیل بی نمره بود
subjective scoring
نمره گذاری ذهنی
point
نمره درس پوان
conspect reliability
پایایی نمره گذاران
configural scoring
نمره گذاری طرحی
scoring key
کلید نمره گذاری
corrected score
نمره اصلاح شده
normalized score
نمره هنجار شده
observed score
نمره مشاهده شده
standardized score
نمره بهنجار شده
differential scoring
نمره گذاری افتراقی
telephone dial
صفحه نمره گیر تلفن
predicted score
نمره پیش بینی شده
page
صفحات را نمره گذاری کردن
mark
نمره گذاری کردن علامت
paged
صفحات را نمره گذاری کردن
marks
نمره گذاری کردن علامت
pages
صفحات را نمره گذاری کردن
annual average score
میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
I give you full marks for that .
نمره ات بیست است ! ( آفرین و مرحبا )
The police officer took down the car number .
افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
The shoes are a size too big for my feet.
کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
outpoint
سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
accession number
نمره مسلسل کتابی که به کتب کتابخانه افزوده میشود
otis quick scoring mental ability test
آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
yarn sorting
دسته بندی نخ
[بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
score
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
know-how
مهارت
unskilled
بی مهارت
knack
مهارت
maladroit
بی مهارت
qualification
مهارت
expertise
مهارت
competence
مهارت
credential
مهارت
skill
مهارت
expertise
مهارت
skill
مهارت
deftness
مهارت
gripe
مهارت
execute
مهارت
ham handed
بی مهارت
dextrously
به مهارت
ham fisted
بی مهارت
adeptness
مهارت
proficiency pay
حق مهارت
skill less
بی مهارت
masterkiness
مهارت
incompetent
بی مهارت
sophistication
مهارت
ham-fisted
بی مهارت
handiness
مهارت
ingenuity
مهارت
executed
مهارت
executes
مهارت
executing
مهارت
groove
مهارت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com