English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
conformal projection نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
Other Matches
projection سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
projections سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
map نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
maps نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
polar stereographic سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
mapping نقشه کشی کردن تهیه نقشه
policonic projection سیستم تصویر چند مخروطی سیستم تهیه نقشه چندمخروطی
map compilation تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
stereoplanigraph نوعی دستگاه تهیه نقشه بطریقه برجسته بینی باطریقه دستی و رسم با مدادالکترونیکی
projection print روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
lattices خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattice خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
plots تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
topography تهیه نقشه از عوارض
hydrography تهیه نقشه دریایی
area projection تهیه نقشه از منطقه
strategy طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
photogrammetric map تهیه نقشه ازروی عکسهای هوائی
index map نقشه تهیه شده از روی عکس هوایی
photogrammetry فن تهیه نقشه جغرافیائی به کمک عکسهای هوائی
aerocartograph دستگاه برجسته بین مخصوص تهیه نقشه
aerocartograph وسیله تهیه نقشه از روی عکس هوایی
line route map نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
large scale map نقشه مقیاس بزرگ
cadastral map نقشه مقیاس بزرگ
lambert projection سیستم لامبر یا سیستم نقشه برداری مخروطی
docking plan نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
cartographer ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
hyetography نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
cartographers ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
control map نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
selenodetic امور مربوط به تهیه نقشه یانقشه برداری از کره ماه
topographic map نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
stereophotogrammetry تهیه و رسم نقشه جات ازروی عکس هوایی به طریقه برجسته بینی و استریوسکوپی
survey control سیستم کنترل نقشه برداری
bessel method پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
storage map نقشه انباره نقشه انبارش
orthographic تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
checkpoints علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
check-points علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
oceanography تهیه نقشههای دریایی و نقشه برداری دریایی
geodesy نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
map sheet شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
outline assembly drawing نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
spandrel لچک [در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
common control کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
Hanbel [نوعی گلیم مراکشی که صرفا جهت مفروش نمودن زمین بافته شده، و دارای خطوط موازی و رنگین با نقشه های پرکار می باشد.]
geodetic datum سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
jigsaw puzzle نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
blueprints نوعی چاپ عکاسی که زمینه ان ابی ونقش ان سفید است چاپ اوزالیدکه برای کپیه نقشه ورسمهای فنی بکارمیرود
blueprint نوعی چاپ عکاسی که زمینه ان ابی ونقش ان سفید است چاپ اوزالیدکه برای کپیه نقشه ورسمهای فنی بکارمیرود
computer aided design and drafting طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
bench mark شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
to foil a plan خنثی کردن نقشه ای
reduction کوچک کردن نقشه
map orientation توجیه کردن نقشه
altitude tints گویا کردن نقشه
reductions کوچک کردن نقشه
mapping نقشه برداری کردن
setting out پیاده کردن نقشه
To roll up the map. , نقشه را پیچیدن ( تا کردن )
map reading نقشه خوانی کردن
to foil a plan نقش بر آب کردن نقشه ای
schemed نقشه طرح کردن
scheme نقشه طرح کردن
schemes نقشه طرح کردن
to spoil ones game نقشه یاکارکسیراخراب کردن
photogrammetry علم تهیه نقشه از روی عکس هوایی یا اندازه گیری فواصل زمینی از روی عکس هوایی
trimsize اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
grid navigation ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
photo interpretation نقشه کردن عکس هوایی
compass نقشه کشیدن اختراع کردن
to torpedo خراب کردن [برنامه یا نقشه]
machinate نقشه کشیدن تدبیر کردن
trig list لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
to plan a building نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
reconstituting تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstituted تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitute تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitutes تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
plans طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
change horses in midstream <idiom> وسط کارمهمی نقشه یا رئیس را عوض کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
stripping نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
reseau شبکه بندی کردن عکس برای انطباق ان با نقشه
survey station ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
map plane سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
field control نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
download فرایند انتقال اطلاعات از یک سیستم کامیپوتر مرکزی بزرگ به سیستم کامپیوترکوچک و دور
coupling نوعی رابطه متقابل بین سیستم هایا خصوصیات یک سیستم
fixes نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
fix نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
draftsmen نقشه کش
projected نقشه
plotted نقشه
outlining نقشه
draftsman نقشه کش
scheme نقشه
mounted map نقشه
planner نقشه کش
schemed نقشه
planners نقشه کش
project نقشه
schemes نقشه
charted نقشه
charts نقشه
charting نقشه
plotless بی نقشه
cartograph نقشه
outlines نقشه
outlined نقشه
outline نقشه
visual aid نقشه
projects نقشه
chart نقشه
draughtsman نقشه کش
draughtsmen نقشه کش
modelled نقشه
designer نقشه کش
planless بی نقشه
plan نقشه کف
drawings نقشه
drawing نقشه
map maker نقشه کش
plans نقشه
programs نقشه
program نقشه
design نقشه
cartographer نقشه کش
models نقشه
tracer نقشه کش
plan نقشه
tracers نقشه کش
modeled نقشه
rambling بی نقشه
model نقشه
map نقشه
cartographers نقشه کش
maps نقشه
plat نقشه
designers نقشه کش
plans نقشه کف
plot نقشه
designs نقشه
plots نقشه
plan view نقشه کف
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
have had it (with someone or something) <idiom> نقشه کشیدن
operation map نقشه عملیات
projects نقشه کشیدن
inset نقشه تکمیلی
inset نقشه فرعی
plotters توط ئه گر نقشه کش
interchart در داخل نقشه
operation map نقشه عملیاتی
plotter توط ئه گر نقشه کش
portfolio کلاسور نقشه
weather map نقشه هواشناسی
projected طرح نقشه
portfolios کلاسور نقشه
key map نقشه راهنما
pattern نقشه ساختن
geographic map نقشه جغرافیایی
control map نقشه مادر
war plan نقشه جنگی
project نقشه کشیدن
shifts نقشه خائنانه
patterns نقشه ساختن
general plan نقشه عمومی
general plan نقشه کلی
shift نقشه خائنانه
contour map نقشه برجسته
shifted نقشه خائنانه
original map نقشه اصلی
surveys نقشه برداری
patterns نقشه شکل
surveyed نقشه برداری
tabular drawing نقشه شیب
projected نقشه کشیدن
power struggle نقشه تهاجمی
project طرح نقشه
original map نقشه مادر
pattern نقشه شکل
plots نقشه کشیدن
projection نقشه کشی
cartography نقشه کشی
designs نقشه کشیدن
cartography نقشه نگاری
nautical chart نقشه دریانوردی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com