Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
dynamic
نیروی مستقر
dynamically
نیروی مستقر
Other Matches
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
residents
مستقر
established right
حق مستقر
deep seated
مستقر
resident
مستقر
established
مستقر
putting
مستقر
puts
مستقر
based
مستقر
put
مستقر
deployed
<adj.>
<past-p.>
مستقر شده
inposition
مستقر در موضع
localized bond
پیوند مستقر
inserted
<adj.>
<past-p.>
مستقر شده
plant oneself
مستقر شدن
stabile
مستقر وپایدار
positioner
مستقر کننده
appointed
<adj.>
<past-p.>
مستقر شده
applied
<adj.>
<past-p.>
مستقر شده
occupier
مستقر مستاجر
occupiers
مستقر مستاجر
resided
مستقر بودن
fixes
مستقر شدن
reside
مستقر بودن
installed
<adj.>
<past-p.>
مستقر شده
resides
مستقر بودن
determinate
مستقر شده
fix
مستقر شدن
plants
مستقر کردن
plant
مستقر کردن
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
delocalized electron
الکترون غیر مستقر
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
guides post
نفر هادی مستقر شوید
sites
قرار داشتن مستقر بودن
sited
قرار داشتن مستقر بودن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
site
قرار داشتن مستقر بودن
conus armies
ارتشهای مستقر در قاره امریکا
army in the field
ارتش مستقر در صحنه عملیات
theater army
ارتش مستقر در صحنه عملیات
settles
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
bottom mine
مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
locate
مستقر ساختن مکان یابی کردن
located
مستقر ساختن مکان یابی کردن
settle
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
locates
مستقر ساختن مکان یابی کردن
emplacement
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
locating
مستقر ساختن مکان یابی کردن
deployed
مستقر گسترش یافته در روی زمین
emplace
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
staged crews
پرسنل هوایی یا دریایی مستقر درپایگاههای مسیر ناو یاهواپیما
zmarker beacon
نوعی برج کنترل هوایی مستقر در میدان تیر پدافندهوایی
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
target system
سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
vectored attacks
تک غیر مستقیم هواپیما به هدف با استفاده از هدایت یک یکان زمینی مستقر دراطراف هدف
tenant
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenants
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
commandant of marine corps
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
carrier air group
دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
inducted
مستقر کردن دریافت کردن
garrisons
مقیم کردن مستقر کردن
induct
مستقر کردن دریافت کردن
inducting
مستقر کردن دریافت کردن
inducts
مستقر کردن دریافت کردن
garrison
مقیم کردن مستقر کردن
colony
گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
attached strength
استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
settling rounds
گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
total force
نیروی کل
jets
نیروی جت
jet
نیروی جت
jetted
نیروی جت
jet propulsion
نیروی جت
jetting
نیروی جت
ground signals
سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
vertical force
نیروی عمودی
vertical force
نیروی قائم
rotor force
نیروی روتور
contractile force
نیروی انقباضی
capillarity
نیروی موئینهای
yogurts
نیروی ذخیره
screening force
نیروی پوشاننده
burst force
نیروی ناگهانی
radiant energy
نیروی موجی
by military force
با نیروی نظامی
conservation force
نیروی باقی
screening force
نیروی پوششی
cohesive force
نیروی چسبندگی
coriolis force
نیروی کوریولیس
vertical force
نیروی شاغولی
virile strength
نیروی مردانه
cohesive force
نیروی همچسبی
compressive force
نیروی تراکمی
cohesive force
نیروی همدوسی
security force
نیروی تامینی
sediment dislodging force
نیروی کشش
cathexis
نیروی عاطفی
concurrent force
نیروی همرس
seed stock
نیروی ذخیره
yoghourts
نیروی ذخیره
yoghurts
نیروی ذخیره
yoghurt
نیروی ذخیره
the sabre
نیروی نظامی
soldiery
نیروی نظامی
assault force
نیروی هجومی
assault force
نیروی هجوم
atomic energy
نیروی اتمی
albedo
نیروی بازتابش
shearing force
نیروی برشی
attraction force
نیروی جاذبه
tonicity
نیروی ارتجاعی
specified command
نیروی اختصاصی
strike force
نیروی ضربتی
striking force
نیروی ضربتی
the power of imagination
نیروی پندار
thews
نیروی عضلانی
the enemy
نیروی دشمن
tide rising force
نیروی کشنداور
tensile force
نیروی کششی
army of occupation
نیروی اشغالگر
to gauge wind
نیروی بادراسنجیدن
amphibious force
نیروی اب خاکی
attraction force
نیروی ربایش
adhesiveness
نیروی چسبندگی
adhesive stress
نیروی چسبندگی
brake horsepower
نیروی ترمز
brake pressure
نیروی ترمز
adhesive force
نیروی چسبنده
adhesive force
نیروی چسبندگی
uniaxial force
نیروی تک محوری
buoyant force
نیروی شناورسازی
striking force
نیروی یورش
advance force
نیروی پیشروی
tractive effort
نیروی کشنده
attractive force
نیروی جاذبه
auxiliary forces
نیروی کمکی
torsional force
نیروی پیچشی
shear load
نیروی برشی
blocking force
نیروی سد کننده
service component
نیروی مسلح
total labor force
کل نیروی کار
police power
نیروی انتظامی
burst force
نیروی انفجاری
retentivity
نیروی حفظ
he acted from impluse
نیروی ناگهانی یا
people forces
نیروی پایداری
paratroop
نیروی چترباز
internal force
نیروی داخلی
internal force
نیروی درونی
internal voltage
نیروی الکتروموتوری
osmotic force
نیروی راند
osmotic force
نیروی اسمزی
joint force
نیروی مشترک
juvenility
نیروی جوانی
nuclear power
نیروی هستهای
inertial force
نیروی ماند
hoisting power
نیروی صعودی
holding force
نیروی بازدارنده
hydro
نیروی محرکه اب
power of production
نیروی تولید
hydroelectric power
نیروی برقابی
impact force
نیروی ضربهای
impact force
نیروی برخورد
police power
نیروی پلیس
impulsive force
نیروی ضربهای
inertia force
نیروی اینرسی
inertial force
نیروی لختی
labor
نیروی کارگری
labor
نیروی انسانی
naval forces
نیروی دریایی
london force
نیروی لاندنی
lorentz force
نیروی لورنتس
magnemotive force
نیروی مغناطیسرانی
mmf
نیروی مغناطیسرانی
magnetic force
نیروی مغناطیسی
mailed fist
نیروی مسلح
muscularly
با نیروی ماهیچه
man power
نیروی مردانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com