English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
to reinvent the wheel <idiom> هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
Other Matches
excesses مقدار زیادی از چیزی
excess مقدار زیادی از چیزی
put on one's thinking cap <idiom> زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
go out of one's way <idiom> تلاش زیادی کردن
preexist قبلا وجود داشتن
However hard he tried ... با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
There are not many amusements in this town. دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
I don't think there's any question about it. من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
double coincidence of wants نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد
laid paper کاغذی که در متن اصلی ان خطوط موازی وجود داشته باشد
hyperacid حاوی مقدار زیادی اسید
There are many difference between Persian and English . بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
power حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered حداکثر تلاش در کمترین زمان
powers حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering حداکثر تلاش در کمترین زمان
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
quickly بدون مصرف زمان زیادی
reserving مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserves مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserve مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
do while یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
put in <idiom> اضافه چیزی که قبلا گفته شد
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
preform قبلا شکل چیزی رامعین کردن
legal reserves مقدار وجهی که بانکهای تجارتی طبق قانون باید نزد بانک مرکزی داشته باشند
universal time زمان که به گردش زمین بستگی داشته باشد و لذا بطورمطلق یکسان نمیباشد
tripods چیزی که سه پایه داشته
tripod چیزی که سه پایه داشته
work load مقدار کار در واحد زمان
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
compacts چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacting چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacted چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compact چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
transmissions اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
transmission اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
pay through the nose <idiom> برای چیزی پول زیادی خرج کردن
prefigures قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
Such a thing does not exist at all . چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
brake specific fuel consumption مقدار سوخت مصرف شده درواحد زمان برای تولید واحدقدرت
That's the end of our holiday. این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
So much for our holiday. این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
There is more to it than meets the eye. ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
alternating current جریان الکتریکی که مقدار آن در زمان به ترتیب تغییر میکند و به صورت سینوسی است
account بررسی مقدار زمان و منابعی که هر کاربر شبکه یا سیستم Online استفاده میکند
CD quality چیزی که میتواند کیفیت ضبط مشابه با دیسک فشرده داشته باشد
in a way <idiom> به مقدار از چیزی
It is all over between them . They are thru with each other . بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
pours مقدار ریزپ چیزی
poured مقدار ریزپ چیزی
pour مقدار ریزپ چیزی
minimum کوچکترین مقدار چیزی
pouring مقدار ریزپ چیزی
premeditate قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
give or take <idiom> از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
yardage میزان و مقدار چیزی بحسب یارد
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
deadlock موقعیتی که دو کاربر می خواهند به دو منبع در یک زمان دستیابی داشته باشند به هر کار یک منبع اخصای داده میشود ولی نمیتوانند ازمنابع همدیگر استفاده کنند
delta clock که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
One day I want to have a horse of my very own. روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
charges عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
to jury-rig something چیزی را بالبداهه ساختن
change متفاوت ساختن چیزی
changing متفاوت ساختن چیزی
changed متفاوت ساختن چیزی
changes متفاوت ساختن چیزی
manipulation ساختن چیزی با دست
to ensure something مطمئن ساختن [چیزی]
makeweight مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
accrual افزایش تدریجی مقدار یا ارزش چیزی بخصوص پول
footage طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
much of it was good مقدار زیادی از ان خوب بود خیلیش خوب بود
dream up بطور واهی چیزی را ساختن
to cause the downfall of somebody [something] کسی [چیزی] را مغلوب ساختن
to bring down somebody [something] کسی [چیزی] را مغلوب ساختن
monofilament الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
perfect ساختن چیزی که کاملا درست است
perfecting ساختن چیزی که کاملا درست است
perfected ساختن چیزی که کاملا درست است
perfects ساختن چیزی که کاملا درست است
cpu time مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
cry down چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
tenant by curtesy عنوان شوهر است که بعد ازفوت زوجه اش در صورتی که از او فرزند مسلم الوراثتی داشته باشد که در زمان حیات زوجه متولد شده باشدمیتواند مادام العمر از ترکه غیر منقول مشارالیه استفاده کند
margins فضا یا زمان که به چیزی امکان امنیت میدهد
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
margin فضا یا زمان که به چیزی امکان امنیت میدهد
wizards امکان نرم افزاری که در ساختن چیزی به شما کمک میکند
wizard امکان نرم افزاری که در ساختن چیزی به شما کمک میکند
wetting مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
autumn برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumns برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
deceleration time زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
quad درایو ROM-D که دیسک را با چهار برابر سرعت درایو یک سرعته می چرخاند و باعث مقدار داده بیشتر بر حسب کیلو بایت و نیز زمان جستجو کمتر میشود
quads درایو ROM-D که دیسک را با چهار برابر سرعت درایو یک سرعته می چرخاند و باعث مقدار داده بیشتر بر حسب کیلو بایت و نیز زمان جستجو کمتر میشود
pipelines زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipeline زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
trap وسیله , نرم افزار یا سخت افزار که چیزی مثل متغیر, خطا یا مقدار دریافت میکند
he inherited a large fortune دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
setting up 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
tables استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
paasche price index یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
dosage مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosages مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
aforehand قبلا
previously قبلا"
supra قبلا
the reinbefore قبلا
erst قبلا
formerly قبلا
already قبلا
erstwhile قبلا
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
pre arrange قبلا قرارگذاشتن
foretoken قبلا اگاهانیدن
prerecord قبلا ضبط
presentient قبلا متوجه
i went before من قبلا` رفتم
prepay قبلا پرداختن
beforehand قبلا اماده
prescient قبلا اگاه
presentient قبلا مستعد
heretofore سابقا قبلا
bandwidth در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
preheats قبلا حرارت دادن
preconceive قبلا تصور کردن
prenominate قبلا ذکر شده
preheats قبلا گرم کردن
advance قبلا تهیه شده
foresees قبلا تهیه دیدن
advancing قبلا تهیه شده
predesignate قبلا تعیین شده
predetermine قبلا تعیین کردن
prifix قبلا تعیین کردن
preheat قبلا گرم کردن
advances قبلا تهیه شده
prenominate قبلا نامبرده شده
advances قبلا تجهیز شده
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا ذکر شد
preheat قبلا حرارت دادن
preconceive قبلا عقیده پیداکردن
as previously mentioned <adv.> همانطور که قبلا ذکر شد
advancing قبلا تجهیز شده
pretypify قبلا اعلام کردن
pretypify قبلا نشان دادن
pretreat قبلا معالجه کردن
prepaid قبلا" پرداخت شده
preheated قبلا حرارت دادن
predigest قبلا هضم کردن
preheated قبلا گرم کردن
preordain قبلا مقرر داشتن
advance قبلا تجهیز شده
prenominate قبلا ذکر کردن
predetermine قبلا مقدر کردن
to prerecord قبلا ضبط کردن
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
predestine قبلا تعیین کردن
presanctified قبلا تقدیس شده
prerecord قبلا ثبت کردن
premonish قبلا برحذر داشتن
preform قبلا تصمیم گرفتن
preform قبلا بشکل دراوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com