Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
The longest day must have an end. <proverb>	هر روز بلندى را پایانى است( پایان شب سیه سپید است).
Other Matches
abele	سپید دار
eol	پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
terminates	پایان دادن پایان یافتن
terminate	پایان دادن پایان یافتن
terminated	پایان دادن پایان یافتن
end	پایان
inconclusive	بی پایان
unfinished	بی پایان
incessant	پی در پی بی پایان
finishes	پایان
ending	پایان
finish	پایان
endings	پایان
unending	بی پایان
never-ending	بی پایان
out <adv.>	پایان
cessation	پایان
finis	پایان
endless	بی پایان
interminate	بی پایان
never ending	بی پایان
point	پایان
close	پایان
closer	پایان
abysses	بی پایان
abysm	بی پایان
bourne	پایان
illmitable	بی پایان
illimitable	بی پایان
hexapod	شش پایان
decapoda	ده پایان
initiator terminator	پایان ده
end all	پایان
end line	خط پایان
finish line	خط پایان
abyss	بی پایان
unbound	بی پایان
closes	پایان
closest	پایان
windup	پایان
to sit out	تا پایان
termination	پایان
ended	پایان
ends	پایان
finallist	پایان رس
aeon	بی پایان
foreverness	بی پایان
forever	بی پایان
infinite time	بی پایان
conclusions	پایان
conclusion	پایان
eternality	بی پایان
eternity	بی پایان
perpetuity	بی پایان
sempiternity	بی پایان
periods	پایان
issue [outcome]	پایان
finality	پایان
eternity	بی پایان
eternities	بی پایان
fruition	پایان
period	پایان
limit	پایان
immortality	بی پایان
interminableness	پایان ناپذیری
placing judge	داور خط پایان
jikan	پایان وقت
Finifugal <adj.>	تنفر از پایان
rhizopod	ریشه پایان
on side	پایان بازی
omniscience	دانش بی پایان
myriapoda	هزار پایان
ominscience	دانش بی پایان
normal termination	پایان عادی
to bring to an end	به پایان رساندن
inexhaustibility	پایان نا پذیری
fineless	بی پایان کردن
finitude	پایان پذیری
gastropod	شکم پایان
get done with	به پایان رساندن
to get oven	به پایان رساندن
to go through with	به پایان رساندن
get over	به پایان رساندن
last a	دم اخر پایان
get through	به پایان رساندن
godspeed	پایان انجام
harvest home	پایان درو
sustainable energy	انرژی بی پایان
subjunction	افزایش در پایان
sign off	پایان دادن به
year-end	سال پایان
do away with <idiom>	به پایان رساندن
follow through <idiom>	به پایان رساندن
run out (of something) <idiom>	به پایان رساندن
Over and out!	پایان خبر !
time out <idiom>	پایان وقت
turn out <idiom>	نتیجه ،پایان
It's over.	به پایان رسید.
year-end	پایان سال
wind up	پایان دادن
wind up	پایان یافتن
surcease	پایان استراحت
teleologist	پایان شناس
teleology	پایان شناسی
terminable	پایان یافتنی
termination date	تاریخ پایان
terminuse ad quem	نقطه پایان
Over and out!	پایان اعلان !
to turn out	به پایان رسیدن
to come to a end	به پایان رسیدن
to see out	به پایان رساندن
to see through	به پایان رساندن
eoj	پایان کارob
ended	پایان یک دور
atrocious	با شرارت بی پایان
thesis	پایان نامه
theses	پایان نامه
terminating	پایان بخش
terminating	پایان دار
dissertations	پایان نامه
abend	پایان غیرعادی
dissertation	پایان نامه
interminable	پایان ناپذیر
buzzers	زنگ پایان
buzzer	زنگ پایان
endless	بدون پایان
finish	پایان مسابقه
end	پایان یک دور
ends	پایان یک دور
irredeemable	پایان ناپذیر
termination	پایان دهی
termination	پایان یابی
sequels	نتیجه پایان
sequel	نتیجه پایان
tape	نوار خط پایان
past	پایان یافته
taped	نوار خط پایان
eternal	بی پایان دائمی
tapes	نوار خط پایان
finishes	پایان مسابقه
conclusions	پایان یک چیز
come off	پایان مسابقه
conclusion	پایان یک چیز
end mark	علامت بی پایان
end of block	پایان یک بلوک
endless loop	حلقه بی پایان
eof	پایان فایل
over-	پایان یافتن
over	پایان یافتن
endnote	پایان مدرک
eob	پایان یک بلوک
unceasing	پایان ناپذیر
zazen	پایان استراحت نشسته
dash off <idiom>	سریعا به پایان رساندن
come to nothing <idiom>	باشکست به پایان رسیدن
crashed	پایان عملیات کامپیوتر
crash	پایان عملیات کامپیوتر
final whistle	سوت پایان [ورزش]
year-end	وابسته به پایان سال
period	نقطه پایان جمله
to sing out	با اوازبه پایان رساندن
periods	نقطه پایان جمله
crashes	پایان عملیات کامپیوتر
on end <idiom>	بنظر به پایان رسیده
postlude	قطعه موسیقی پایان
chute	دالان پایان دوصحرانوردی
chutes	دالان پایان دوصحرانوردی
and there an end.	و پایان وجود دارد.
crashing	پایان عملیات کامپیوتر
terminal	واقع در نوک پایان
interminably	بطور پایان ناپذیر
to be over something	به پایان رسیدن چیزی
terminals	واقع در نوک پایان
wires	خط اغاز یا پایان مسابقه
wire	خط اغاز یا پایان مسابقه
raw deal <idiom>	آخر خط ،پایان هستی
make short work of something <idiom>	[به سرعت به پایان رساندن]
lift a blockade	محاصره را پایان دادن
crashingly	پایان عملیات کامپیوتر
continuous	بدون پایان یابدون قط عی
terminating symbol	نماد پایان بخش
finish yarn	نوار پایان مسابقه
full point	نقطه پایان جمله
get through	به پایان رساندن گذراندن
post fix	در پایان واژه چسباندن
sit out	تا پایان چیزی نشستن
grallatorial	وابسته به دراز پایان
i am through with my work	کارم به پایان رسید
postseason	بعد از پایان فصل
d. certificate	ورقه پایان خدمت
point fund	پاداش پایان فصل
finish tape	نوار پایان مسابقه
teleologic	وابسته به پایان شناسی
exit interview	مصاحبه پایان خدمت
hole	سوراخ در پایان هر بخش گلف
polish off <idiom>	به طور کامل به پایان رساندن
handing	میلههای تسخیرشده حریف در پایان
night-watchmen	توپزن پایان مسابقه کریکت
denouements	پایان نمایش نتیجه عمل
knuckles	قوزک پا یا پس زانوی چهار پایان

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com