English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
I played every trick in the book . هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
Other Matches
What have I done to offend you? من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . کلکی درکار باید باشد ( هست )
I fiddled afew invitation cards. باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
I was keeping my fingers crossed . خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
cavalry man سوار در سوار نظام
I am freezing ( to death) . از سرمایخ کردم
the trusty is that i forgot it فراموش کردم
iwas late دیر کردم
i hid my self را پنهان کردم
i knocked at the door دق الباب کردم
i asked him a question پرسشی از او کردم
I am late. من دیر کردم.
eureka >من کشف کردم <
I made a mistake . I was wrong. من اشتباه کردم
It slipped my mind. آن را فراموش کردم.
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . هر چه سعی کردم نشد
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
I invited her to lunch . I stood her a lunch . ناهار مهمانش کردم
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
i made him go او را وادار کردم برود
i made him go او راوادار به رفتن کردم
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
i managed to do it ان کار را درست کردم
i was too indulgent to him زیاد به او گذشت کردم
i did that of my own free will این کار را کردم
i forgot all about it به کلی فراموش کردم
i a the beauties of nature من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
i am through with my work ازکارفراغت پیدا کردم
What have I done to offend you? من چطور تو را ناراحت کردم؟
Since I left school. ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
the trusty is that i forgot it حقیقا امراینست که فراموش کردم
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. هر طور کردم غلط درآمد
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
i stated the facts چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
i provided for his safety وسائل سلامت او را فراهم کردم
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
i repaid his kindress in kind مهربانی او را عینا` تلافی کردم
I sent him packing. دست به سرش کردم. [اصطلاح]
i saw him off the premises کردم تا ازعمارت بیرون رفت
I thought so. منم همینطور فکر کردم.
I was a fool ( naïve enough) to believe her . من را بگه که حرفهایش را باور کردم
If I find the time . اگر وقت کنم ( کردم )
I stayed up reading until midnight. تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
i did my best منتهای کوشش خود را کردم
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
i did it only for your sake تنها به خاطرشما این کار را کردم
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
i waved him nearer با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
i did it for show برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
I found a hair in the soup . توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
i made him my proxy او رااز جانب خود وکیل کردم
Upon reflection , I realized that … دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
i am & out پنج لیره اشتباه حساب کردم
I had a hell of a time to fix the engine. پدرم درآمد موتور رادرست کردم
i owe for all my books پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I shared out the money among four persons. پول را بین چهار نفر قسمت کردم
I stamped on the spider . عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I ran away lest I should be seen . فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
I expended all my capital on equipment. تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
I stand corrected. من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
Did I say anything different? مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
I have thought long and hard about it. خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
The news shocked me. این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
I accidentally locked myself out of the house. من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
i lost my a دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
i thanked him for his trouble برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
horseback سوار
horsewomen سوار
horsewoman سوار
outside ofa horse سوار
in the saddle سوار
boarded سوار
board سوار
piece سوار
pieces سوار
troopers سوار
trooper سوار
i thought of you جای شما را خالی کردم همواره فکر شما را میکردم
boot and saddle سوار شوید
jockey چابک سوار
chevalier سوار دلاور
jockeys چابک سوار
horsemen اسب سوار
horsewomen سوار اسب
horsewoman سوار اسب
boaters زورق سوار
enchase سوار کردن
washine موج سوار زن
surfer موج سوار
assembles سوار کردن
acheval سوار بر اسب
armored cavalry سوار زرهی
bicyclist دوچرخه سوار
biker دوچرخه سوار
biker موتورسیکلت سوار
board surfer موج سوار
skim boarder موج سوار
vedette قراول سوار
equestrienne زن اسب سوار
equitant سوار بر اسب
on stilts سوار چوب پا
ride سوار شدن
on shipboard سوار کشتی
on board a ship سوار کشتی
cyclists دوچرخه سوار
cyclist دوچرخه سوار
motorists ماشین سوار
rides سوار شدن
mounted سوار شده
get in سوار شدن
get on سوار شدن
tobogganist سورتمه سوار
tobogganer سورتمه سوار
horse breaker چابک سوار
horse man اسب سوار
equestrian اسب سوار
equestrian چابک سوار
take up سوار کردن
horseman سوار کار
horseman اسب سوار
motorist ماشین سوار
fabricated سوار کردن
mounts سوار شدن بر
mounts سوار کردن
canter سوار اسب
cantered سوار اسب
cantering سوار اسب
canters سوار اسب
reinsman اسب سوار
up سوار براسب سر پا
modulation سوار سازی
mount سوار کردن
mount سوار شدن بر
Mts سوار شدن
fabricates سوار کردن
fabricating سوار کردن
horseback سوار براسب
modulate سوار کردن
modulates سوار کردن
modulating سوار کردن
rig سوار کردن
rigged سوار کردن
rigs سوار کردن
Mt سوار شدن
upped سوار براسب سر پا
cavalier اسب سوار
riders سوار کار
cavalry سوار زرهی
assemble سوار کردن
rider سوار کار
fabricate سوار کردن
assembled سوار کردن
upping سوار براسب سر پا
cavalier سرباز سوار
To get on board. سوار کشتی شدن
modulating سوار کردن موج
horse سواراسبی سوار شوید
ridable رام و سوار شدنی
pick up سوار کردن مسافر
reinsman سوار کار ماهر
rodeo نمایش سوار کاری
modulates سوار کردن موج
assembles سوار کردن قطعات
assembled سوار کردن قطعات
jockey club باشگاه سوار کاران
light piece سوار سبک شطرنج
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
To get into (ride in)a car . سوار اتوموبیل شدن
mountie پلیس سوار کانادا
staging سوار کردن جا دادن
assemble سوار کردن قطعات
modulate سوار کردن موج
to go backpacking مجانی سوار شدن
to hitchhike مجانی سوار شدن
To board a plane. سوار هواپیما شدن
to hitch مجانی سوار شدن
uhlan سوار نیزه دار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com