Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
upper class
وابسته به طبقات بالای اجتماع
upper classes
وابسته به طبقات بالای اجتماع
Other Matches
The various strata of society.
طبقات مختلف اجتماع
the rabble
طبقات پایین اجتماع
ratag
طبقات پایین اجتماع
rawin
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
societal
وابسته به اجتماع
upstaged
وابسته به عقب یا بالای صحنه
upstages
وابسته به عقب یا بالای صحنه
upstaging
وابسته به عقب یا بالای صحنه
upper classes
وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
upper class
وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
overhead clearance
حاشیه امنیت بالای سر فاصله بالای سر
overhead cover
پوشش بالای سر روپوش بالای سر
pops
برداشتن یک عنوان از بالای یک پشته کشیدن یا بازیابی داده از بالای پشته یک برنامه
popped
برداشتن یک عنوان از بالای یک پشته کشیدن یا بازیابی داده از بالای پشته یک برنامه
pop
برداشتن یک عنوان از بالای یک پشته کشیدن یا بازیابی داده از بالای پشته یک برنامه
crest clearing
محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
tag rag
طبقات
folia
طبقات
economic classes
طبقات اقتصادی
high-class
از طبقات بالا
categories of maintenance
طبقات نگهداری
folia
طبقات نازک
stratification
تشکیل طبقات
nobs
کسیکه از طبقات بالاباشد
across the board
شامل تمام طبقات
ragtag
توده طبقات پست
macro
طبقات و عملیات در یک تابع
coal measures
طبقات زغال خیز
nob
کسیکه از طبقات بالاباشد
classless
بدون طبقات اجتماعی یا اقتصادی
goodies
زن کامل و محترمه از طبقات پایین
state of the realm
طبقات اجتماعی یا سیاسی کشور
Brahmins
آدم با فرهنگ از طبقات بالا
Brahmin
آدم با فرهنگ از طبقات بالا
rabble
توده طبقات پست ازدحام
caste
طبقات مختلف مردم هند
castes
طبقات مختلف مردم هند
goody
زن کامل و محترمه از طبقات پایین
ranks
طبقات صفوف یکان سلسه مراتب
stratification
تشکیل طبقات زمین چینه بندی
index fossil
سنگواره شاخص طبقات زمین شناسی
rank
طبقات صفوف یکان سلسه مراتب
tectonics
مبحث ساختمان طبقات زمین شناسی
ranked
طبقات صفوف یکان سلسه مراتب
inter laminate
[در بین ورقه ها یا طبقات متناوب قرار دادن]
stratigraphy
وضع وساختمان طبقات زمین چینه شناسی
interlaminate
در بین ورقه ها یا طبقات متناوب قرار دادن
staged
تغییر بین سیستم قدیم و جدید در یک سری طبقات
germ layer
یکی از طبقات سلول ابتدایی جنین پس از تکمیل مرحله گاسترولا
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
ichthyosaurus
یکجور خزندهء بزرگ ماهی مانند در دورهء دوم طبقات الارضی
advection
جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
transom
پنجره بالای در یا بالای پنجره دیگری
hurricane
اجتماع
association
اجتماع
commonweal
اجتماع
assemblages
اجتماع
associations
اجتماع
musters
اجتماع
union
اجتماع
assemblage
اجتماع
mustered
اجتماع
hurricanes
اجتماع
unions
اجتماع
conjunction
اجتماع
conjunctions
اجتماع
muster
اجتماع
communities
اجتماع
gathering
اجتماع
gatherings
اجتماع
milieux
اجتماع
procession
اجتماع
socio-
اجتماع
societies
اجتماع
processions
اجتماع
community
اجتماع
society
اجتماع
public meeting
اجتماع
milieu
اجتماع
consensus
اجتماع
reunions
اجتماع
reunion
اجتماع
milieus
اجتماع
mustering
اجتماع
meetings
اجتماع
meeting
اجتماع
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
congregating
اجتماع کردن
congregate
اجتماع کردن
society
جامعه اجتماع
official meeting
اجتماع رسمی
concourses
محل اجتماع
congregates
اجتماع کردن
overloads
اجتماع مهاجمان
overload
اجتماع مهاجمان
overloaded
اجتماع مهاجمان
assembly
اجتماع انجمن
societies
جامعه اجتماع
congregated
اجتماع کردن
concourse
محل اجتماع
commune
اجتماع تعاونی
communed
اجتماع تعاونی
klatch
اجتماع خودمانی
flocculate
اجتماع کردن
communing
اجتماع تعاونی
turn out
اجتماع ازدحام
parading
اجتماع مردم
crowds
شلوغی اجتماع
parades
اجتماع مردم
paraded
اجتماع مردم
meetings
ملاقات اجتماع
therapeutic community
اجتماع درمانی
meeting
ملاقات اجتماع
parade
اجتماع مردم
crowd
شلوغی اجتماع
collections
اجتماع مجموعه
aggregation
اجتماع توده
klatsch
اجتماع خودمانی
communes
اجتماع تعاونی
collection
اجتماع مجموعه
rally
اجتماع مجدد
rallied
اجتماع مجدد
rallies
اجتماع مجدد
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
franklin
طبقه متوسط اجتماع
riot
اجتماع و بلوا کردن
guildhalls
محل اجتماع اصناف
grass roots
اجتماع محلی منشاء
rioted
اجتماع و بلوا کردن
guildhall
محل اجتماع اصناف
lower class
طبقه سوم
[اجتماع]
union
[set theory]
اجتماع
[مجموعه]
[ریاضی]
subclass
سطح پایین
[اجتماع]
underclass
سطح پایین
[اجتماع]
trigon
اجتماع سه ستاره باهم
community psychology
روانشناسی اجتماع نگر
scurf
شوره سر وازده اجتماع
accru
اجتماع فراهم شدگی
lower class
سطح پایین
[اجتماع]
riotous assembly
اجتماع و مواضعه اشوبگرانه
riots
اجتماع و بلوا کردن
subclass
طبقه سوم
[اجتماع]
underclass
طبقه سوم
[اجتماع]
rioting
اجتماع و بلوا کردن
pentapolis
اجتماع پنج شهر
scum
طبقه وازده اجتماع
tertiery
پر سومین ردیف بال مرغ سومین دوره طبقات الارضی
vespiary
اجتماع زنبوران دستهای زنبور
unsociable
گریزان از اجتماع غیر اجتماعی
foyer
مرکز اجتماع راهرو بزرگ
communitarian
عضو انجمن یا اجتماع کمونیستی
foyers
مرکز اجتماع راهرو بزرگ
underclass
طبقه پست وپایین اجتماع
huddling
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddled
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
antisocial
مخل اجتماع دشمن جامعه
redezvous
وعده ملاقات اجتماع مجدد
forum
بازار محل اجتماع عموم
guilds
اتحادیه محل اجتماع اصناف
guild
اتحادیه محل اجتماع اصناف
haunt
محل اجتماع تبه کاران
upperclassman
عضو صنوف ممتازه اجتماع
huddles
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
subclass
طبقه پست وپایین اجتماع
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع
forgather
گرد امدن اجتماع کردن
haunts
محل اجتماع تبه کاران
forums
بازار محل اجتماع عموم
huddle
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
rand
لبه برامدگی لبه طبقات سنگ نوار
integration
یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
rout
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
routed
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
routs
اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
covenantor
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
camporee
اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
outside art
[هنری که خارج از چهارچوب رسمی و فرهنگی اجتماع باشد]
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
upping
بالای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com