Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
strudel
ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
Other Matches
baked meat
شیرینی اردی غذای پخته
bakemeat
شیرینی اردی غذای پخته
stroganoff
گوشت پخته نازک با خردل
apple dumpling
شیرینی پخته شده با سیب درونش
[آشپزی]
puff pastry
خمیر ورقه ای
[غذا و آشپزخانه]
puff paste
خمیر ورقه ای
[غذا و آشپزخانه]
flaky pastry
خمیر ورقه ای
[غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry)
خمیر ورقه ای
[غذا و آشپزخانه]
gold leaf
ورقه طلای نازک
tinfoil
حلبی ورقه نازک قلعی
rashers
ورقه نازک گوشت سرخ کردنی
rasher
ورقه نازک گوشت سرخ کردنی
copper foil
ورقه بسیار نازک مسی ورقه مسی زرورق مسی
crouton
ورقه نازک نان برشته یاسرخ شده
croutons
ورقه نازک نان برشته یاسرخ شده
gigot
ران گوسفند و غیره که پخته باشد
hominy
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
shallot
پیاز کوچک لوله نازک
shallots
پیاز کوچک لوله نازک
rf
ورقه نازک فلزی که اطراف یک کابل پیچیده شده که مانع ارسال سیگنالهای واسط فرکانس رادیویی میشود
pastille
قرص دارویی که روی ان شیرینی باشد
pastilles
قرص دارویی که روی ان شیرینی باشد
pastile
قرص دارویی که روی ان شیرینی باشد
pastil
قرص دارویی که روی ان شیرینی باشد
metallic thread
نخ زربفت
[اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
helical wave guide
لوله فلزی که از فیبرهای نازک شیشهای و سیم هائی که توانایی انتقال هزاران پیام در خطوط مخابراتی رادارند تشکیل شده است
insinuative smile
لبخندی که برای خود شیرینی یا خود جا کنی باشد
guns
توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
gun
توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
foliate
ورقه شده ورقه ورقه شدن
marmolite
یک جور سنگ سماق ورقه ورقه که رنگ ان کمی سبزاست
intubate
لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
flakiness
خاصیت چیزی که ورقه ورقه است
laminate
ورقه ورقه ورقه ورقه کردن
howitzer
توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
to shell off
ورقه ورقه شدن ورامدن
interlaminate
ورقه ورقه بین هم گذاردن
layer
مطبق کردن ورقه ورقه
layers
مطبق کردن ورقه ورقه
sheets
ورقه ورقه کردن ورقه
flaky
ورقه ورقه ورقه شونده
sheet
ورقه ورقه کردن ورقه
cleavage
ورقه ورقه شدگی
spall
ورقه ورقه کردن
sheets
متورق ورقه ورقه
exfoliaion
ورقه ورقه شدن
sheet
متورق ورقه ورقه
delaminate
ورقه ورقه شدن
exfoliate
ورقه ورقه شدن
cleavages
ورقه ورقه شدگی
laminate
ورقه ورقه شدن
lamination
ورقه ورقه شدن
hoses
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hosed
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hosing
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hose
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
elvate
بالا بردن بالابردن لوله حرکت دادن لوله جنگ افزار در برد
go devil
لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
breech end
انتهای لوله توپ یا تفنگ ابتدای جان لوله
muzzle burst
ترکش گلوله در داخل لوله یاجلوی لوله توپ
thermionic tube
لوله الکترونی که دران الکترون بوسیله حرارت دادن به الکترود منتشر میشود لوله گرمایونی
cannon
لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
cannons
لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
jack ring
حلقهای استوانهای که جهت نصب لوله جداریا بیرون کشیدن لوله از خاک به صورت طوق محافظ از ان استفاده میشود
rigatoni
رشته فرنگی لوله لوله وکوتاه
vas deferens
لوله خروجی بیضه لوله منی
cable weft
پود ضخیم
[بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
underdone
کم پخته
terracotta
گل پخته
riper
پخته
coction
پخته
ripest
پخته
ripe
پخته
boiled
پخته شده
half baked
نیم پخته
half-baked
نیم پخته
dough baked
نیم پخته
soden
نیم پخته
sunbaked
افتاب پخته
samel
نیم پخته
spatchcock
بشتاب پخته
biffin
سیب پخته
well done
خوب پخته
sodden
نیم پخته
burnt brick
خشت پخته
fired brick
اجر پخته
slack baked
نیم پخته
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
spigot
لب لوله که در لوله دیگری جا میافتد
water pipe
لوله مخصوص لوله کشی اب
to pipeline
با خط لوله لوله کشی کردن
oviduct
لوله رحمی لوله فالوپ
sockets
بست لوله دوراهی لوله
convenience food
خوراک پیش پخته
rare
لطیف نیم پخته
underdo
نیم پخته کردن
rarest
لطیف نیم پخته
rarer
لطیف نیم پخته
cold cuts
گوشت پخته سرد
liverwurst
سوسیس جگر پخته
well-done steak
استیک کاملا پخته
convenience foods
خوراک پیش پخته
arch brick
اجر زیاد پخته
He has cooked a pottage for you.
<proverb>
برایت آش پخته است .
boild egg
تخم مرغ پخته
underbaked
نیم پخته ناپخته
it was cooked to rags
انقدر پخته شدکه له شد
hard baked
سفت پخته شده
warmed over
دوباره پخته شده
sunny side up
فقط یک طرفش پخته
luncheon meat
گوشت پخته و آماده
it is half cooked
نیم پخته است
pipeline assets
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
angle of depression
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
I want my steak well done.
می خواهم استیکم خوب پخته با شد
body brick
اجر خوب پخته شده
warmed over
زیادتر ازمعمول پخته شده
first class brick
اجر خوب پخته شده
boild egg hard
تخم مرغ پخته سفت
boild egg soft
تخم مرغ پخته عسلی
overdone
خیلی پخته و سرخ شده
flash tube
لوله حامل جرقه چاشنی لوله رابط چاشنی با خرج انفجار
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
medium steak
استیک متوسط سرخ یا پخته شده
Cooked vegetables digest easily.
سبزی پخته زود هضم است.
pale brick
اجری که خوب پخته نشده است
succotash
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
cow heel
پاچه گاو پخته و دلمه شده
back to battery
برگشت لوله به حالت اول عمل برگشت لوله توپ
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
dumplings
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
dumpling
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
hash
گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
The project is not fully developed yet.
این طرح هنوز پخته وآماده نیست
baked beans
لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
well done
[fully cooked]
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
fully cooked
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
pulp
خمیر
mush
خمیر
dough
خمیر
pasted
خمیر
paste
خمیر
pastes
خمیر
pasting
خمیر
duff
خمیر
unguent
خمیر
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
waffle
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffled
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffles
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
The meet is overdone.
این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
waffling
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
leaven
خمیر مایه
mush
خمیر نرم
toothpastes
خمیر دندان
leaven
خمیر ترش
leavening
خمیر مایه
kneads
خمیر کردن
leavening
خمیر ترش
leavens
خمیر مایه
soden
خمیر سست
papier mache
خمیر کاغذ
cement paste
خمیر سیمان
puff paste
خمیر پف دار
commutator compound
خمیر جابجاگر
pap
خمیر نرم
lime paste
خمیر اهک
sourdough
خمیر ترش
knead clay by hand
خمیر کردن
kneaded
خمیر کردن
knead
خمیر کردن
leavens
خمیر ترش
kneading
خمیر کردن
sour dough
خمیر ترش
levigate
خمیر کردن
matzo
خمیر فطیر
impaste
خمیر گرفتن
impaste
خمیر کردن
masticate
خمیر کردن
masticating
خمیر کردن
matzoh
خمیر فطیر
masticated
خمیر کردن
carton-pierre
خمیر کاغذ
masticates
خمیر کردن
wood pulp
خمیر چوپ
wood pulp
خمیر چوب
oakum
خمیر بتونه
temper
خمیر کردن
dentifrice
خمیر دندان
tempered
خمیر کردن
tempers
خمیر کردن
malaxate
خمیر کردن
tooth paste
خمیر دندان
malax
خمیر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com