Dictiornary-Farsi | وقفه رسانش عصبی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
parabiosis	وقفه رسانش عصبی


Other Matches

neural conduction	رسانش عصبی
nerve block	وقفه عصبی
neuritis	التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
nervation	ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia	درد عصبی مرض عصبی
interrupts	خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupting	خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt	خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
transparent	مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparently	مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
conduction	رسانش
stimulus conduction	رسانش محرک
conduction velocity	سرعت رسانش
conduction electron	الکترون رسانش
metallic conduction	رسانش فلز
saltatory conduction	رسانش پرشی
equivalent conduction	رسانش هم ارز
electrolytic conduction	رسانش الکترولیتی
bone conduction	رسانش استخوانی
metallic conduction	رسانش فلزی
electrical conduction	رسانش الکتریکی
conduction band edge	لبه نوار رسانش
conduction	رسانش الکتریکی هدایت
steady state conduction	رسانش با حالت پایا
v , series	سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
abnerval	عصبی
keyed up <idiom>	عصبی
neurogram	رد عصبی
on pins and needles <idiom>	عصبی
neurotic	عصبی
neural	عصبی
engram	رد عصبی
nervelessness	بی عصبی
twitchy	عصبی
uptight	عصبی
overwrought	عصبی
nervous	عصبی
shocks	حمله عصبی
neural circuit	مدار عصبی
neural bond	پیوند عصبی
neural arc	قوس عصبی
anorexia nervosa	بی اشتهایی عصبی
neural induction	القای عصبی
neural discharge	تخلیه عصبی
neural lesion	ضایعه عصبی
nerves	رشته عصبی
psychochemical agent	عامل عصبی
plexus	شبکه عصبی
neurons	یاخته عصبی
neuron	یاخته عصبی
nerve	رشته عصبی
neurocyte	یاخته عصبی
neuritis	التهاب عصبی
psychochemical agent	گاز عصبی
neural satiation	اشباع عصبی
neural reverbration	ارتعاش عصبی
neural network	شبکه عصبی
nervous systems	دستگاه عصبی
shocked	حمله عصبی
interneural	داخل عصبی
nerve fibre	تار عصبی
nerve ending	پایانه عصبی
nerve deafness	کری عصبی
nerve current	جریان عصبی
nerve center	مرکز عصبی
nerve cell	سلول عصبی
nerve cell	یاخته عصبی
causalgia	سوزش عصبی
neuralgia	درد عصبی
willies	حمله عصبی
Relax!	عصبی نشو!
ganglion	غده عصبی
lose temper <idiom>	عصبی شدن
neurofibril	تار عصبی
shock	حمله عصبی
nervelessly	از روی بی عصبی
nerve tissue	بافت عصبی
neuroplexus	شبکه عصبی
nerve plexus	شبکه عصبی
nervous system	دستگاه عصبی
nerve path	گذرگاه عصبی
interneuron	داخل عصبی
nerve impulse	تکانه عصبی
sweat bullets/blood <idiom>	عصبی بودن
neuromuscular coordination	هماهنگی عصبی- عضلانی
commissural fibres	رشتههای عصبی رابط
tenses	عصبی وهیجان زده
conceptual nervous system	دستگاه عصبی فرضی
nerve agent	عامل شیمیایی عصبی
neurogenic	دارای ریشه عصبی
tensest	عصبی وهیجان زده
autonomic nervous system	دستگاه عصبی نباتی
tensing	عصبی وهیجان زده
preganglionic	قبل از عقده عصبی
cns	دستگاه عصبی مرکزی
neuropath	دچار اختلالات عصبی
tensed	عصبی وهیجان زده
neuropsychiatric	درمان روانی عصبی
tenser	عصبی وهیجان زده
neuropsychiatric	مرض روانی و عصبی
neuroptera	حشرات عصبی الجناح
bradyarthria	کندگویی عصبی- ماهیچه یی
neurotransmitter	انتقال دهنده عصبی
tense	عصبی وهیجان زده
parasympathetic nervous system	دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
neuroblast	یاخته رویانی عصبی
jittery	وحشت زده و عصبی
vegetative nervous system	دستگاه عصبی نباتی
unipolar	سلولهای عصبی یک قطبی
tracts	دسته تار عصبی
commissure	بافت عصبی رابط
neurotic	دچار اختلال عصبی
sympathetic nervous system	دستگاه عصبی سمپاتیک
tract	دسته تار عصبی
discharge	شلیک عصبی تخلیه
discharges	شلیک عصبی تخلیه
visceral nervous system	دستگاه عصبی احشایی
hysteria	هیستری حمله عصبی
anorexic	مبتلا به بی اشتهایی عصبی
on edge <idiom>	خیلی عصبی وخشمگین
reciprocal innervation	تحریک عصبی تقابلی
ans	دستگاه عصبی خود مختار
tie up in knots <idiom>	کسی را عصبی ونگران کردن
autonomic nervous system	دستگاه عصبی خود مختار
neurogenic	ایجاد کننده بافت عصبی
commissurotomy	برداشتن بافت عصبی رابط
oxime	ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
neurocirculatory asthenia	ضعف عصبی- گردش خونی
preganglionic	وابسته به جلو عقده عصبی
psychoneural parallelism	توازی نگری روانی- عصبی
liminal	وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
dendrite	شاخههای متعدد سلولهای عصبی
nervous	عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
autonomic	منسوب به دستگاه عصبی خودکار
sympathetic nervous system	دستگاه عصبی خود کار
psychoneurosis	ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
solar plexus	شبکه عصبی ناحیه زیر معده
neuromuscular	وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
parasympathetic	وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
parasympathetic	عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
psychoneurotic	مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
gray matter	ماده خاکستری بافت عصبی مغز
blocked	وقفه
unabated <adj.>	بی وقفه
blocks	وقفه
at a stretch	بی وقفه
blocking	وقفه
abeyance or adeyancy	وقفه
hoid up	وقفه
hold back	وقفه
pause	وقفه
block	وقفه
arrests	وقفه
arrest	وقفه
stations	وقفه
station	وقفه
dead lock	وقفه
arrested	وقفه
stationed	وقفه
desuetude	وقفه
stick	وقفه
deadlock	وقفه
standstill	وقفه
discontinuance	وقفه
down time	وقفه
break	وقفه
suspensions	وقفه
cease	وقفه
interrupting	وقفه
ceased	وقفه
ceases	وقفه
ceasing	وقفه
suspension	وقفه
stound	وقفه
hiatus	وقفه
gaps	وقفه
gap	وقفه
interrupt	وقفه
paused	وقفه
pauses	وقفه
pausing	وقفه
interruptions	وقفه
paralysis	وقفه
breaks	وقفه
chasms	وقفه
chasm	وقفه
interrupts	وقفه
interruption	وقفه
uninterrupted	بی وقفه
jib	وقفه
standstil	وقفه
jibbed	وقفه
abeyance	وقفه
jibbing	وقفه
jibs	وقفه
interval	وقفه
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest.	اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
nerve bundle	دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
nerve fascicle	دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
aeroneurosis	اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان