English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 174 (9 milliseconds)
English Persian
oarsman پارو زن مسابقات قایقرانی
oarsmen پارو زن مسابقات قایقرانی
Other Matches
paddling پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddles پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddle پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddled پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
boating قایقرانی
rowing قایقرانی
watermanship قایقرانی
boatmanship قایقرانی
gunkholding قایقرانی در اب کم عمق
speedboating قایقرانی سرعت
kayaking قایقرانی با کایاک
fours قایقرانی 4 نفره
skiff قایقرانی کردن
frostbite قایقرانی د رهوای سرد
sailing قایقرانی با قایق بادی
fisherman's bend گره مخصوص قایقرانی
tournaments تشکیل مسابقات
referees داور مسابقات
tournaments مسابقات قهرمانی
tournament تشکیل مسابقات
tournament مسابقات قهرمانی
arenas میدان مسابقات
arena میدان مسابقات
refereeing داور مسابقات
referee داور مسابقات
Track and field events . مسابقات دو میدانی
double elimination tournament مسابقات دو حذفی
refereed داور مسابقات
commissioner مدیر مسابقات
commissioners مدیر مسابقات
umpiring سرداور داور مسابقات
umpired سرداور داور مسابقات
cups گلدان جایزه مسابقات
umpire سرداور داور مسابقات
cupped گلدان جایزه مسابقات
umpires سرداور داور مسابقات
referee داور مسابقات شدن
refereed داور مسابقات شدن
semi-final مسابقات نیم پایانی
stand سکوب تماشاچیان مسابقات
Olympic مربوط به مسابقات المپیک
referees داور مسابقات شدن
refereeing داور مسابقات شدن
World Series مسابقات نهایی بیسبال
cup گلدان جایزه مسابقات
agonistic وابسته به مسابقات باستانی یونان
nordic combined مجموع مسابقات اسکی نوردیک
track and field وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
To win on points. با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
showdowns مرحله نهایی مسابقات ازمایش نیرو
showdown مرحله نهایی مسابقات ازمایش نیرو
officiates بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
Test matches مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
officiating بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
field event ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field events ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
Test match مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
officiated بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
swiss system نوعی روش تعیین حریف در مسابقات شطرنج
hunt meeting برنامه مسابقات دو یا دو بامانع برای سوارکاران اماتور
past performances سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ
olympiad جشن ها ومسابقات قدیم یونان مسابقات المپیک
egg position حالت تخم مرغی در مسابقات سرعت اسکی
semifinalist کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
roadwork تمرین عملی برای مسابقات مشت زنی و غیره
To bet on something . روی چیزی شرط بستن (مانند مسابقات وغیره )
oars پارو
paddled پارو
rowlock جا پارو
rowlocks جا پارو
oar پارو
shoveling پارو
paddler پارو زن
paidle پارو
oarage پارو
oarsman پارو زن
paddle پارو
catch پارو به اب
to trample on پارو
snow shovel پارو
shoveled پارو
paddles پارو
shovels پارو
oarsmen پارو زن
shovelled پارو
shovelling پارو
paddling پارو
shovel پارو
dump شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
to ply the oar پارو زدن
scull پارو زدن
double banked boat قایق دو پارو زن
sculled پارو زدن
boat your oars پارو به قایق
sculls پارو زدن
becket حلقه پارو
row پارو زدن
rowed پارو زدن
toss your oars پارو بالا
rows پارو زدن
loom دسته پارو
oar پارو زدن
ship your oars پارو بیرون
single banked boat قایق تک پارو زن
oars forward پارو به جلو
oars down پارو پایین
looms دسته پارو
looming دسته پارو
loomed دسته پارو
rowlock ضامن پارو
rowlocks ضامن پارو
oars پارو زدن
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
give way فرمان با هم پارو بزنید
to pull a lone oar تنها پارو زدن
to tug at the oar بزحمت پارو زدن
to pull a good oar خوب پارو زدن
oarlock جایگاه فلزی پارو
be in the money <idiom> پول پارو کردن
pull a good oar خوب پارو زدن
to row back به عقب پارو زدن
loom قسمت میانی پارو
loomed قسمت میانی پارو
catch بل گرفتن دخول پارو در اب
looming قسمت میانی پارو
looms قسمت میانی پارو
die پارو زدن شدید
he rows 0 to the minute او دقیقهای سی پارو میزند
backwater برعکس پارو زدن
backwaters برعکس پارو زدن
double banked boat قایق جفت پارو زن
sculling مسابقه قایقرانی یک نفره 2نفره یا 4 نفره
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
scull حرکت قایق در اب به وسیله پارو
catch a crab تصادفا پارو را داخل اب کردن
sculled حرکت قایق در اب به وسیله پارو
finishes بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
back wash حرکت اب در نتیجه پارو زدن
finish بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
thole چوب یا میله اهرم پارو
sculls حرکت قایق در اب به وسیله پارو
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
butting حلقه چرمی دور دستگیره پارو
feather تیغه پارو راافقی در اب بردن و پاروزدن با مقاومت کم اب و هوا
play off درمسابقه حذفی شرکت کردن وابسته به مسابقات حذفی مسابقه حدفی
shelling قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shells قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
pushaway غلطاندن گوی بولینگ از جلوبدن حرکت پارو با دورشدن تیغه از قایق
bleacher کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
strike فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strikes فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
scratch سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratching سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratches سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratched سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
slaloms مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
slalom مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com