Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
Other Matches
the proceeds of the sale
پولی که از محل فروش بدست می اید
easy money
پولی که براحتی بدست اید
slush fund
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
slush funds
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
luck penny
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck money
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
the proceeds of the sale
وجوهی که از فروش بدست می اید
woollen draper
پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
seabee
گردان ساختمان دریایی گردان مهندسی دریایی مخصوص ساختن پایگاه ولنگرگاه یکان استحکامات دریایی
european monetary agreement
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
on licence
پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
pearlies
جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
drawing
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
wine seller
میفروش باده فروش شراب فروش خمار
spoil
غنیمت
spoiling
غنیمت
spoiled
غنیمت
foray
غنیمت
booty
غنیمت
spoils
غنیمت
forays
غنیمت
midshipman
افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
sales force
نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
hard sell
سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sale maximization
به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
piratic
درخوردزدان دریایی مربوطبه دزدان دریایی مبنی بردزدی
to take a of
غنیمت شمردن
There is no time like the present .
<proverb>
دم غنیمت است .
booty of war
غنیمت جنگی
capture
غنیمت گرفتن
capturing
غنیمت گرفتن
booty
غنیمت جنگی
plunders
به غنیمت گرفتن
plunders
یغما غنیمت
plundering
به غنیمت گرفتن
plundering
یغما غنیمت
plunder
به غنیمت گرفتن
plunder
یغما غنیمت
captures
غنیمت گرفتن
snap at
غنیمت شمردن
running lights
فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
petty officers
معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officer
معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
kite
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
kites
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
pilot chart
نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
oceanography
تهیه نقشههای دریایی و نقشه برداری دریایی
chine
عضو طولی در کنار بدنه شناورهای دریایی یاهواپیماهای دریایی که محل برخورد سطوح فوقانی وتحتانی میباشند
To seize an opportunity .
فرصت را غنیمت شمردن
to seize the opportunity
فرصت را غنیمت شمردن
To capture as booty .
غنیمت جنگه گرفتن
trophy of war
غنیمت جنگی از دشمن
One must take time by the forelock .
وقت را باید غنیمت شمرد
to make ap a ship
کشتی را در دریا به غنیمت بردن
to prize a ship
کشتی رادردریابه غنیمت بردن
It is a gain .
اینهم خودش غنیمت است
sea cucumber
حلزون دریایی از جنس راب دریایی
stadimeter
مسافت یاب دریایی الیداد دریایی
sea mark
راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
You might as well take advantage of the savings.
این مقدار پس انداز هم غنیمت است
optional claiming race
مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
head hunt
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
prizes
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prized
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prize
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizing
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prize courts
به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
sea power
قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
convoy joiner
ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
terns
پرستوک دریایی چلچله دریایی
marine
تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
naval activity
تاسیسات دریایی قسمت دریایی
marines
تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
tern
پرستوک دریایی چلچله دریایی
task unit
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
foreign military sales
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
attack director
وسایل محاسباتی سیستم کنترل اتش دریایی وسیله هادی تک اتش دریایی
prizes
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize of war
کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
prize
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizing
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
summary areas
مناطق اطلاعاتی دریایی مناطق یاد شده در خلاصه وضعیت دریایی
light lists
کتابهای راهنمای محل فارهای دریایی فهرست راهنمای چراغهای دریایی
knot
میل دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
گره دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
maritime
ناوگان مستقل دریایی ناوگان دریایی دریایی
furriers
خز فروش پوست فروش
furrier
خز فروش پوست فروش
rear commodore
سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
bureau of naval personnel
اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
sales promotion
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
light period
دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
moneyary
پولی
pockets
پولی
mercenaly
پولی
moneyed
پولی
impecuniousity
بی پولی
pocket
پولی
monetary
پولی
impecuniosity
بی پولی
venal
پولی
pecuniary
پولی
polywag
پولی واگ
monetary school
مکتب پولی
real
غیر پولی
monetary reserves
ذخائر پولی
monetary deflation
انقباض پولی
monetary deflation
محدودیت پولی
backing
پشتوانه پولی
monetary policy
سیاست پولی
monetary economy
اقتصاد پولی
polymyxin
پولی میکسین
monetary incentive
مشوق پولی
monetary instruments
ابزارهای پولی
pay patient
مریض پولی
pecuniary liability
ضمانت پولی
monetary expansion
توسعه پولی
monetary convention
اتحاد پولی
monetary control
نظارت پولی
monetary unit
واحد پولی
monetary base
پایه پولی
monetary base
مبنای پولی
monetary authorities
مقامات پولی
monetary value
ارزش پولی
monetary system
سیستم پولی
money capital
سرمایه پولی
monetary assets
دارائیهای پولی
money illusion
توهم پولی
money illusion
خطای پولی
monetary sector
بخش پولی
money income
درامد پولی
money matters
امور پولی
monetary restriction
محدودیت پولی
monetary control
کنترل پولی
reconvert
پولی را مجدداتسعیرکردن
monetary targets
اهداف پولی
financial property
اموال پولی
tight money
کنترل پولی
money orders
حواله پولی
money order
حواله پولی
dealing for money
معاملات پولی
monetary inflation
تورم پولی
unit of currency
واحد پولی
grooved pulley
پولی شیاردار
loose pulley
پولی هرزگرد
financial property
داراییهای پولی
money wage
مزد پولی
polyethylene
پولی اتیلن
financial inventory
ذخایر پولی
crash position indicator
برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
convoy commodore
فرمانده ستون دریایی فرمانده کاروان دریایی
naval gunfire
تیراندازی توپخانه دریایی اتش توپخانه دریایی
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
bimetallism
نظام پولی دو فلزی
it was a
خوب پولی بود
finance
تامین هزینه پولی
hyperdeflation
انقباض پولی شدید
not for the world
<idiom>
دراعضای هیچ پولی
financing
تامین هزینه پولی
i am pushed for money
ازبی پولی درفشار
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
i owe some money to you
یک پولی به شما بدهکارم
financed
تامین هزینه پولی
strategic concentration by rail
سیستم پولی فلزی
tight money
سیاست پولی انقباضی
deflation
انقباض پولی رکود
finances
تامین هزینه پولی
impecuniously
از روی بی پولی یا افلاس
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
he is pressed for money
از بی پولی در مضیقه است
gold standard
نظام پولی طلا
nonmonetarists
اقتصاددانان غیر پولی
nonmonetary assets
دارائیهای غیر پولی
nonmonetary income
درامد غیر پولی
nonmonetary sector
بخش غیر پولی
european monetary fund
صندوق پولی اروپا
european monetary system
سیستم پولی اروپایی
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
bimetallic standard
پایه پولی دو فلزی
pecuniary externalities
پی امدهای خارجی پولی
prices
ارزش پولی کالا
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
feel the pinch
<idiom>
دچار بی پولی شدن
down and out
<idiom>
هیچ پولی نداشتند
gold currency system
نظام پولی طلا
money rate of interest
نرخ بهره پولی
dollar area
منطقه پولی دلار
free capital
سرمایه گذار پولی
price
ارزش پولی کالا
poly vinil chloride
کلرور پولی وینیل
rate of money wage
نرخ مزد پولی
national money income
درامد ملی پولی
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
poundage
مقدار پولی برحسب لیره
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com