English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
Other Matches
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
air landing facility تاسیسات مخصوص پیاده شدن از راه هوا تاسیسات فرودهوایی
dismounts پیاده کردن قطعات و وسایل
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
overhaul پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
disembarkation به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
detrain از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
roll up جمع اوری کردن تاسیسات
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
augmentation تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
camouflaged استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
enhances تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhance تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
noncontiguous facility تاسیسات دور از یکان یاقسمت مربوط تاسیسات خارج از محوطه قسمتی
directing اداره کردن روانه کردن وسایل
mechanised با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
disembark پیاده کردن
dismantles پیاده کردن
disassemble پیاده کردن
dismantling پیاده کردن
dismounting پیاده کردن
disembarks پیاده کردن
set down پیاده کردن
dismount پیاده کردن
take down پیاده کردن
dismantle پیاده کردن
unset پیاده کردن
dismounts پیاده کردن
disembarking پیاده کردن
dismantlement پیاده کردن
dismantled پیاده کردن
demodulation پیاده کردن
disembarked پیاده کردن
rig in باز کردن قطعات و باربندیها باز کردن وسایل و باربندی ناو
pad پیاده سفر کردن
pedestrianized پیاده روی کردن
dosmount command فرمان پیاده کردن
pads پیاده سفر کردن
disassembly پیاده کردن موتور
pedestrianising پیاده روی کردن
pedestrianised پیاده روی کردن
pedestrianises پیاده روی کردن
setting out پیاده کردن مسیر
setting out پیاده کردن نقشه
pedestrianize پیاده روی کردن
pedestrianizing پیاده روی کردن
To implement a project. طرحی را پیاده کردن
dismounts پیاده کردن یا شدن
staking پیاده کردن مسیر
dismantles پیاده کردن موتور
dismantled پیاده کردن موتور
dismantling پیاده کردن موتور
dismount پیاده کردن یا شدن
dismantle پیاده کردن موتور
dismounting پیاده کردن یا شدن
pedestrianizes پیاده روی کردن
salvage پیاده کردن کامل قطعات
walked گردش کردن پیاده رفتن
salvaged پیاده کردن کامل قطعات
salvages پیاده کردن کامل قطعات
dismantle پیاده کردن قطعات مونتاژ
walks گردش کردن پیاده رفتن
walk گردش کردن پیاده رفتن
dismantles پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantled پیاده کردن قطعات مونتاژ
disassembly order روش پیاده کردن وسیله
removable قابل سوار و پیاده کردن
salvaging پیاده کردن کامل قطعات
dismantling پیاده کردن قطعات مونتاژ
terminal محل پیاده وسوار کردن بارها
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
terminals محل پیاده وسوار کردن بارها
disassemble پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
debarkation تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
salvage اوراق کردن وسایل
salvaged اوراق کردن وسایل
mounting سوار کردن وسایل
cryptodevice وسایل رمز کردن
salvaging اوراق کردن وسایل
salvages اوراق کردن وسایل
tramp باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
air landing پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
tramped باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
peg out کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
ramp محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramps محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
tramps باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
hoisted بلند کردن وسایل سنگین
camouflaging پنهان کردن وسایل جنگی
stack ردیف کردن وسایل و تجهیزات
camouflage پنهان کردن وسایل جنگی
stacked ردیف کردن وسایل و تجهیزات
camouflages پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged پنهان کردن وسایل جنگی
hoist بلند کردن وسایل سنگین
hoists بلند کردن وسایل سنگین
cannibalized محل اوراق کردن وسایل
cannibalizes محل اوراق کردن وسایل
cannibalizing محل اوراق کردن وسایل
cannibalising محل اوراق کردن وسایل
stacks ردیف کردن وسایل و تجهیزات
juryrig سوار کردن موقت وسایل
cannibalize محل اوراق کردن وسایل
cannibalises محل اوراق کردن وسایل
cannibalised محل اوراق کردن وسایل
caretaker status وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
take to pieces پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
stacks جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacked جمع اوری و منظم کردن وسایل
pickup zone منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
stack جمع اوری و منظم کردن وسایل
cocooning اب بندی کردن درز وسایل هواپیما
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
sync بیت ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
mekeready وسایل تهیه کردن فرم وصفحه بندی
sync حرف ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
doctrines اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
procurement تهیه و انجام خدمات و اماد تدارک کردن وسایل
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
cryptocustodian مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
disposal انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
furnishing تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnish تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishes تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
sick مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
accessorize اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
sickest مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
tetragraph کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
maintenance جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
unhorse از اسب افتادن یا پیاده شدن اسب را از گاری یا درشگه باز کردن
ship to shore حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
self- برای اطمینان از صحت نحوه کار کردن , معمولاگ حافظه , وسایل جانبی و دیسک درایوها بررسی می شوند
tractor group گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
grenadier سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
personal محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
deadline منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
shop supply وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
deadlines منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com