English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
track bolt پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
Other Matches
drawbar میلهای که واگونهای قطار رابه لکوموتیو متصل میکند میله اتصال واگون
parts explosion رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
agonic line خط موسوم روی یک نقشه که نقاطی را که دارای خطا یاانحراف مغناطیسی صفر میباشند به یکدیگر متصل میکند
connection of loom pieces متصل کردن قطعات دار [قالی]
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
circulating چرخش ذخیره سازی که دادههای ذخیره شده رابه صورت مجموعهای از باس ها که در طول رسانه حرکت می کنند نگهداری میکند و وقتی به انتها می رسند دوباره تولید میکند
grip length طول قسمت رزوه نشده ساقه پیچ که معادل حداکثر ضخامت قطعات متصل شونده میباشد
yoke جفت یا گروهی ازهدهای خواندن- نوشتن که به یکدیگر متصل هستند و برروی دو یا چند شیار نوار یادیسک مغناطیسی حرکت می کنند
byte پتروکل ارتباطات که داده رابه صورت حروف و نه رشتههای بیتی ارسال میکند
bytes پتروکل ارتباطات که داده رابه صورت حروف و نه رشتههای بیتی ارسال میکند
capitalization عمل یک کلمه پردازکه یک خط یا بلاک متن رابه حروف بزرگ تبدیل میکند
edge card یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
ring تویولوژی شبکه که در آن سیم پیچی به ترتیب ایستگاههای کاری را بهمم وصل میکند
central treaty organization پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
documenting وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
documented وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
document وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
daisy chain خط ی که تمام خروجیهای وقفه وسایل را به CPU متصل میکند
interplane strut پایه هایی که دو بال هواپیماهای دوباله را به هم متصل میکند
lan کامپیوتری که سیستم عامل شبکه را اجرا میکند و عملیات ابتدایی شبکه را کنترل میکند تمام ایستگاههای کار شبکه محلی به سرور شبکه اصلی متصل هستند و کاربران به آن سرور وارد می شوند
direct objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
object نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
objecting نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
indirect objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
objected نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
running spare قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
on board spares قطعات تعمیراتی موجود درروی یک ناو قطعات موجوددر انبار
new work عملیات نوسازی قطعات عملیاتت تجدید قطعات یا تجدیدبنا
wrist pin پینی که در موتور رادیال دسته پیستون را به شاتون اصلی متصل میکند
Dialer امکانی در ویندوز که در صورت وجود مودم متصل به PC شماره گیری میکند
saddle bag خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
reperforator ماشینی که نوار کاغذی را سوراخ میکند ارسال کننده نوارپانچ شده متصل به هم
linkage نرم افزار مخصوص که بخشهای کد برنامه را با توابع کتابخانه یا سایر کدها متصل میکند
linkages نرم افزار مخصوص که بخشهای کد برنامه را با توابع کتابخانه یا سایر کدها متصل میکند
reassembling بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassemble بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembles بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembled بستن قطعات سوار کردن قطعات
dips خصوصیت استاندارد برای بستههای مداری پیچیده که ازدوردیف سوزنهای متصل در هر طرف استفاده میکند
dip خصوصیت استاندارد برای بستههای مداری پیچیده که ازدوردیف سوزنهای متصل در هر طرف استفاده میکند
clients یک ایستگاه کاری یا PC یا ترمینال متصل به شبکه که دستورات را به سرور ارسال میکند و نتایج را نمایش میدهد
client یک ایستگاه کاری یا PC یا ترمینال متصل به شبکه که دستورات را به سرور ارسال میکند و نتایج را نمایش میدهد
distributing سیستم کامپیوتری که از بیش از یک پردازنده در محلهای مختلف استفاده میکند و همه به کامپیوتر متصل اند
distribute سیستم کامپیوتری که از بیش از یک پردازنده در محلهای مختلف استفاده میکند و همه به کامپیوتر متصل اند
distributes سیستم کامپیوتری که از بیش از یک پردازنده در محلهای مختلف استفاده میکند و همه به کامپیوتر متصل اند
Mina-khani design طرح میناخانی [این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
declaration of trust افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
at استاندارد باس IBM که برای انتقال بیتهای داده و اطلاعات آدرس از لبه متصل شونده استفاده میکند
teletypewriter صفحه کلید و چاپگر متصل به سیستم کامپیوتری که مستقیماگ یا به وسیله نوار کاغذ پانچ شده داده وارد میکند
cannibalizing استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizes استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalized استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalize استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalising استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalises استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalised استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
bin storage انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
serials eruoM متصل به پورت سری PC که داده محل را از طریق پورت سریال منتقل میکند
serial eruoM متصل به پورت سری PC که داده محل را از طریق پورت سریال منتقل میکند
harnessed نوارهایی که چتر باز و یامحموله را به چتر متصل میکند
harness نوارهایی که چتر باز و یامحموله را به چتر متصل میکند
harnessing نوارهایی که چتر باز و یامحموله را به چتر متصل میکند
Faraday cage صفحه فلزی یا سیمی متصل به زمین که وسایل حساس را کامل حفظ میکند به طوری که هیچ واسط ی از جریان الکترومغناطیسی ایجاد نشود
electrostatic محفظه فلزی که با ماده حساس پوشیده شده است . و متصل به زمین است که آن را از واسط ها حفظ میکند
daisy chain باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
server کامپیوتر متصل به شبکه که نرم افزار سیستم عامل شبکه را اجرا میکند تا کاربر دیگر واشتراک فایل و چاپگر را کنترل کند
chains باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
compensating port مدخلی در سیلندر اصلی ترمزکه در مواقعی که از ترمزاستفاده نمیشود سیلندر چرخ را به تانک روغن متصل کرده و از انبساط سیال در اثرگرما و نهایتا در گیر شدن ترمزها جلوگیری میکند
bin storage space فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
mail server کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
To take a chance . To risk it. دل رابه دریا زدن
to sniff up water اب رابه بینی کشیدن
They bombarded the building. ساختمان رابه توپ بستند
She wrecked the party for us. مهمانی رابه مازهر کرد
own up <idiom> گناه رابه گردن گرفتن
establishing کسی رابه مقامی گماردن
establish کسی رابه مقامی گماردن
Not to let someone have a say. کسی رابه بازی نگرفتن
establishes کسی رابه مقامی گماردن
To mail a letter. نامه ای رابه پست انداختن
submission موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
to i. person with an opinion عقیدهای رابه کسی تلقین کردن
lay off (someone) <idiom> کاری رابه علت درآمد کم کنارگذاشتن
He made over the house to his son . خانه رابه اسم پسرش کرد
to do a thing with f. کاری رابه اسانی انجام دادن
You have been recommended to us. توصیه شما رابه ما کرده اند
He turned his back on us. پشتش رابه ماکرد ( به ما پشت کرد )
To give someone full powerw. ریش وقیچه رابه دست کسی دادن
pitch توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
to key up any to do s.th. <idiom> کسی رابه انجام دادن کاری برانگیختن
advising bank بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
pitches توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
dump نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند
bait خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
baits خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
baited خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
screw jack جک پیچی
helical پیچی
winding نخ پیچی
swirly پیچی
jackscrew جک پیچی
insubordination سر پیچی
check string ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
nemo tenetur se impum accusare هیچ کس مجبور نیست خود رابه گناهی متهم کند
compacts ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacted ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compact ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacting ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
helical stairs پلکان پیچی
screw clamp گیره پیچی
helical پیچی شکل
reeling machine ماشین نخ پیچی
cox combing طناب پیچی
torsion انقباض پیچی
screw pile شمع پیچی
seizing stuff نخ طناب پیچی
rewinde باز پیچی
screw slip خفت پیچی
reed & prince screw پیچی با سر شکافدار
strapping باند پیچی
served نخ پیچی کردن
end winding سرسیم پیچی
serve نخ پیچی کردن
serves نخ پیچی کردن
hook bolt قلاب پیچی
winding سیم پیچی
filature ابریشم پیچی
each other یکدیگر
of each other <adv.> از یکدیگر
of one another <adv.> از یکدیگر
one another یکدیگر
from each other <adv.> از یکدیگر
interwork بر یکدیگر
from one another <adv.> از یکدیگر
one a یکدیگر
enjambment دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
leaders فشنگ راهنمای پیچی
honeysuckle آذین پیچی شکل
column screw press پرس پیچی ستونی
pitch گام سیم پیچی
stepped thread کولاس پیچی ناقص
winding resistance مقاومت سیم پیچی
helicoidal motion حرکت پیچی یا مارپیچی
winding shop کارگاه سیم پیچی
pitches گام سیم پیچی
transformer winding سیم پیچی ترانسفورماتور
winding drum قرقره سیم پیچی
induction coils سیم پیچی القائی
turbinal پیچی شکل فرفرهای
induction coil سیم پیچی القائی
primery winding سیم پیچی اولیه
winding capacitance فرفیت سیم پیچی
winding coefficient ضریب سیم پیچی
winding diagram نمودار سیم پیچی
input winding سیم پیچی اولیه
winding inductance اندوکتیویته ی سیم پیچی
three phase winding سیم پیچی سه فازه
internal capacitance فرفیت سیم پیچی
winding machine دستگاه سیم پیچی
winding pitch گام سیم پیچی
winding potential پتانسیل سیم پیچی
coil winding سیم پیچی بوبین
philodendron گل شیپوری پیچی امریکا
field winding سیم پیچی میدان
leader فشنگ راهنمای پیچی
double layer winding سیم پیچی دوطبقه
overpacking لفاف پیچی مجدد
filament winding سیم پیچی فیلامان
packing sheet لفاف بار پیچی
low resistance winding سیم پیچی کم اهم
relay winding سیم پیچی رله
magnet winding سیم پیچی اهنربا
helical conveyor نقاله پیچی یا حلزونی
generator winding سیم پیچی ژنراتور
damping winding سیم پیچی میراکننده
parallel clamp گیره پیچی موازی
main winding سیم پیچی اصلی
screw spanner اچار بکس پیچی
winding area سطح سیم پیچی
bolt shank محور یا شفت پیچی
servings بند پیچی کردن
single phase winding سیم پیچی یک فازه
duplex wound armature ارمیچر دو سیم پیچی
serving بند پیچی کردن
copper winding سیم پیچی مسی
repeater وسیلهای درارتباطات که سیگنال دریافتی را مجدداگ تولید میکند وسپس ارسال میکند.که برای گسترش محدوده شبکه به کارمی رود.این دستگاه درلایه فیزیکی مدل شبکه DSI کار میکند
internecine کشتار یکدیگر
concrescence رشد با یکدیگر
cheek by jowl پهلوی یکدیگر
couples ترکیب با یکدیگر
interconnects اتصال به یکدیگر
combine ترکیب با یکدیگر
peer to each other برابر با یکدیگر
interconnect اتصال به یکدیگر
intersecting از یکدیگر گذرنده
peer to each other قرین یکدیگر
simultaneous with each other مقارن یکدیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com