Dictiornary-Farsi | چیز روشن وضوح | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
luminouity	چیز روشن وضوح


Other Matches

illumination by diffusion	روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
plainness	وضوح
pellucidity	وضوح
perspicuity	وضوح
clarification	وضوح
clarity	وضوح
lucidity	وضوح
resolution	وضوح
resolutions	وضوح
picturesqueness	وضوح
plainess	وضوح
explicitness	وضوح
distinctness	وضوح
impersipcuous	بی وضوح
conspicuity	وضوح
clearness	وضوح
stop/clear key	وضوح
speciosity	وضوح
perceptibility	وضوح
flashes	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
illuminati	روشن ضمیران روشن فکران
daylight	روز روشن روشن کردن
daylit	روز روشن روشن کردن
graphics resolation	وضوح گرافیکی
explicitly	بطور وضوح
onscurity	عدم وضوح
high resolution	وضوح بالا
low resolution	وضوح پایین
attensity	وضوح حسی
indistinctness	عدم وضوح
inexplicitness	عدم وضوح
indistinction	عدم وضوح
self evidence	وضوح فی نفسه
luminosity	چیزروشن وضوح
set forth <idiom>	به وضوح یا کاملاتوضیح دادن
obviousness	بدیهی بودن وضوح
tablature	تجسم بصورت وضوح
graphic display resolution	وضوح نمایش گرافیکی
low res graphics	گرافیک با وضوح پایین
Lamprophony	وضوح و رسائی بشارت
half tone screen	صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting	سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illuminates	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flare	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flares	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminating	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
dark bulb	نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
sprites	اشیاء کوچک و با وضوح بالاکه روی مانیتور بطورمستقل از متن یا گرافیک دیگرمی توان حرکت داده شوند
explained	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
sharp cut	روشن
transparent	روشن
light	روشن
on/off	روشن
transparently	روشن
alighted	روشن
sunniest	روشن
sunnier	روشن
alight	روشن
on	روشن
lightest	روشن
lighted	روشن
in a good light	روشن
distinct <adj.>	روشن
alighting	روشن
vivid	روشن
cloudless	روشن
litten	روشن
moonlit	روشن
luculent	روشن
elucidate	روشن
elucidating	روشن
elucidates	روشن
perspicuous <adj.>	روشن
legible	روشن
explicit <adj.>	روشن
notable <adj.>	روشن
unequivocal	روشن
unequivocally	روشن
alights	روشن
lucid	روشن
shrill	روشن
shriller	روشن
shrillest	روشن
elucidated	روشن
clear cut	روشن
sets	روشن
fogless	روشن
clear-cut	روشن
diaphanous	روشن
nitid	روشن
eyebright	روشن
setting up	روشن
clears	روشن
clearest	روشن
furbisher	روشن گر
explicit	روشن
set	روشن
express	روشن
expressed	روشن
expresses	روشن
expressing	روشن
clean cut	روشن
clean-cut	روشن
cleaners	روشن
perspicuous	روشن
clearer	روشن
definite	روشن
clear	روشن
eidetic	روشن
sunny	روشن
brightest	روشن
brighter	روشن
bright	روشن
brightens	روشن کردن
kindles	روشن شدن
saturated colour	رنگهای روشن
lumine	روشن کردن
enlightening	روشن فکرکردن
brighten	روشن کردن
brightening	روشن کردن
elucidated	روشن کردن
igniting	روشن کردن
ignited	روشن کردن
enlighten	روشن فکرکردن
paris blue	جوهرابی روشن
kindle	روشن شدن
pale varnish	لاک روشن
ignites	روشن کردن
ignite	روشن کردن
brightened	روشن کردن
enlightens	روشن فکرکردن
kindled	روشن شدن
nacarat	قرمز روشن
elucidate	روشن کردن
clear varnish	لاک روشن
full orbed	تمام روشن
lightsome	برنگ روشن
half tone	سایه روشن
head work	فکر روشن
luminary	جسم روشن
luminaries	جسم روشن
illume	روشن کردن
illuminant	روشن کننده
liberally	با فکر روشن
enlightenment	روشن فکری
bertha	درخشان روشن
fire up	روشن کردن
emblaze	روشن کردن
clear sightedness	روشن بینی
clear sighted	روشن بین
ditinct	روشن مشخص
documentary photography	تصویر روشن
burn in	ازمایش روشن
broad minded	روشن فکر
broad day light	روز روشن
bright red	قرمز روشن
eidetic memory	یاد روشن
elucidatory	روشن سازنده
illuminative	روشن کننده
illuminator	روشن کننده
twilight	تاریک روشن
clairvoyants	روشن بین
clairvoyant	روشن بین
lightish	نسبتا روشن
lightsome	سبک روشن
mauve	ارغوانی روشن
lucent	روشن وشفاف
brightly	بطور روشن
vividly	بطور روشن
elucidating	روشن کردن
twilight	تاریک و روشن
twilight	صبح روشن
clairvoyance	روشن بینی
illuminations	روشن سازی
illumination	روشن سازی
irradiative	روشن سازنده
refreshes	روشن کردن
refreshed	روشن کردن
jacinthe	نارنجی روشن
refresh	روشن کردن
keen sighted	روشن بین
light and shade	سایه روشن
elucidates	روشن کردن
turn on	روشن کردن
clear	روشن زدودن
inexplicable	روشن نکردنی
clearer	: روشن کردن
clearest	: روشن کردن
unambiguous	واضح روشن
limpid	روشن خالص
clearest	روشن زدودن
clears	: روشن کردن
In broad daylight.	درروز روشن
transpicuous	روشن اشکار