Dictiornary-Farsi | کاتد فعال شده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
activated cathode	کاتد فعال شده


Other Matches

active	هدف فعال خط مشی فعال
cathodes	کاتد
k	کاتد
cathode	کاتد
arc cathode	کاتد جرقهای
anticathode	انتی کاتد
emission efficiency	بازده کاتد
activation of a cathode	تحریک کاتد
coated cathode	کاتد اندوده
hot cathode	کاتد گرم
sputtering	کاتد پرانی
cathode border	مرز کاتد
cathode region	پهنه کاتد
directly heated cathode	کاتد افروزهای
filament cathode	کاتد افروزهای
coaxial cathod	کاتد متحدالمرکز
filamentary cathode	کاتد افروزهای
dispenser cathode	کاتد جبران گر
dynode	کاتد ثانوی
cathode sputtering	کاتد پرانی
cold cathode	کاتد سرد
incandescent cathode	کاتد ملتهب
arc cathode	کاتد قوسی
ionic heated cathode	کاتد یونی
pool cathode	کاتد مایع
hot cathode	کاتد ملتهب
mercury pool cathode	کاتد جیوهای
grid bias resistance	مقاومت کاتد
thermionic cathode	کاتد گرم
virtual cathode	کاتد مجازی
crookes dark space	فضای تاریک کاتد
heater cathode	کاتد با رشته گرمساز
oxide cathode	کاتد اکسید اندود
oxide coated cathode	کاتد اکسید اندود
photo electric cathode	کاتد نور- برقی
cathode glow	فضای روشن کاتد
cathode dark space	فضای تاریک کاتد
b scope	صفحه کاتد رادار
hittorf dark space	فضای تاریک کاتد
hot cathode tube	لامپ با کاتد داغ
incandescent metallic oxid cathode	کاتد اکسید فلزی
hot chathode rectifier	یکسوکننده با کاتد گرم
incandescent cathode lamp	لامپ کاتد ملتهب
incandescent cathode discharge	تخلیه کاتد ملتهب
grid cathode capacity	فرفیت بین شبکه و کاتد
indirectly heated cathode	کاتد با رشته گرم ساز
hot cathode gas triode	لامپ سه قطبی با کاتد داغ
cathode heating time	مدت گرم سازی کاتد
gas triode	لامپ سه قطبی با کاتد داغ
gas tetrode	لامپ چهار قطبی با کاتد داغ
phototude	لوله الکترون دارای کاتد و اندکه بترتیب فوتون تابش وجذب می کنند
triode	شیر ترمویونیک یا لامپ خلاء دارای سه الکترود کاتد اند وشبکه کنترل
active cell	سل فعال
snell	فعال
sthenic	فعال
smacker	فعال
astir	فعال
light footed	فعال
efective	فعال
light foot	فعال
commissioned <adj.>	فعال
energetic	فعال
operational	فعال
up	فعال
upped	فعال
upping	فعال
strenuous	فعال
go-ahead	فعال
smacking	فعال
active	فعال
active site	محل فعال
active site	موضع فعال
active cell	سلول فعال
active sonar	سونار فعال
active sonar	ردیاب فعال
activate	فعال کردن
active stock	موجودی فعال
active therapy	درمان فعال
active vocabulary	واژگان فعال
active program	برنامه فعال
active mine	مین فعال
active installation	قسمت فعال
active element	عنصر فعال
active file	پرونده فعال
active file	فایل فعال
active hydrogen	هیدروژن فعال
active device	دستگاه فعال
active centers	مراکز فعال
active center	مرکز فعال
active index	ایندکس فعال
active index	شاخص فعال
active installation	تاسیسات فعال
active window	پنجره فعال
actual output	بازداده فعال
actuator	فعال کننده
cycle stock	موجودی فعال
passive	غیر فعال
enthalpy	حرارت فعال
out of action	غیر فعال
optically active	فعال نوری
operating personnel	پرسنل فعال
inactive	غیر فعال
activating	فعال کردن
hot money	پول فعال
activates	فعال کردن
adrenergic	فعال شونده
spirituous	فعال سرزنده
spiritous	فعال زنده
active lines	خطهای فعال
activate	فعال کردن
semiactive	نیمه فعال
activated	فعال کردن
passives	غیر فعال
active	فعال کنشی
active carbon	کربن فعال
active balance	مانده فعال
activation	فعال کردن
activation	فعال سازی
active force	نیروی فعال
whip up <idiom>	فعال کردن
acting	فعال کاری
trig	فعال سرحال
come alive <idiom>	فعال ماندن
actinic rays	اشعه فعال
active aircraft	هواپیمای فعال
active avoidance	اجتناب فعال
active area	ناحیه فعال
active analysis	تحلیل فعال
activate	فعال کردن
active absorption	جذب فعال
activator	فعال ساز
kinetic energy	نیروی فعال
activation barrier	سد فعال سازی
passive element	یکان غیر فعال
commissioning the ship	فعال کردن کشتی
activities	فعال یا مشغول بودن
pragmatics	فعال واقع بین
activity	فعال یا مشغول بودن
passive sonar	ردیاب غیر فعال
activated diffusion	پخش فعال شده
deactivating	غیر فعال کردن
reactivating	دوباره فعال کردن
reactivates	دوباره فعال کردن
locked <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
disabled <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
inactivate	غیر فعال کردن
idle money	پول غیر فعال
deactivate	غیر فعال کردن
nonoperating strength	پرسنل غیر فعال
pragmatic	فعال واقع بین
reactivate	دوباره فعال کردن
overactive	فوق العاده فعال
blocked <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
euchromatin	بخش فعال کروماتین
reactivated	دوباره فعال کردن
deactivates	غیر فعال کردن
ce	تراشه فعال کننده
cationic	دارای کاتیون فعال
activated carbon	کربن فعال شده
go getter	شخص فعال و زرنگ
active status	خط مشی فعال توپخانه
activated carbon	ذغال فعال شده
activated charcoal	کربن فعال شده
activating effect of functional group	گروه فعال ساز
active sonar	رادار دریایی فعال
activated charcoal	ذغال فعال شده
activated complex	کمپلکس فعال شده
surfactants	مواد فعال در سطح
activated sludge	لجن فعال شده
arm	خط وط وقفه فعال شده .
absorbo cel	سلولوز فعال شده
go-getter	شخص فعال و زرنگ
go-getters	شخص فعال و زرنگ
active database	پایگاه دادههای فعال
active zone of well	حوزه فعال چاه
reactive current	جریان غیر فعال
deactivated	غیر فعال کردن
activation energy	انرژی فعال سازی
active fiscal policy	سیاست مالی فعال
reactive power	توان غیر فعال
surface active agents	مواد فعال در سطح
active labor force	نیروی کار فعال
lie by	غیر فعال باقی ماندن
man about town	مرد فعال اجتماعی وجهانی
activation	فعال شدن کنش وری
interrupting	خط وقفه که فعال شده است
activated methylene group	گروه متیلن فعال شده
reticular activating system	دستگاه فعال ساز شبکهای
passive fiscal policy	سیاست مالی غیر فعال
interrupts	خط وقفه که فعال شده است
passive	غیر فعال مطیع وتسلیم
psychoactive drug	داروی فعال کننده روان
field operating	فعال درصحرا رده صحرایی
passives	غیر فعال مطیع وتسلیم
interrupt	خط وقفه که فعال شده است
activated	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
to lie dormant	غیر فعال بودن [اصطلاح مجازی]
membrane keyboard	احساس کننده فشار را فعال میکند
anaerobic	زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
activates	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن

activated cathode

کاتد فعال شده