English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
Other Matches
phyrgian cap یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
mouse وسیله ورودی کوچک دستی که روی سطح صاف حرکت میکند تا محل نشانه گر در صفحه را مشخص کند
mouses وسیله ورودی کوچک دستی که روی سطح صاف حرکت میکند تا محل نشانه گر در صفحه را مشخص کند
scrape up <idiom> پیدا یا جمع آوری چیزی ازروی نشانه
spatial measurement روش ای که به کامپیوتر امکان میدهد تا محل نشانه گر را در سه بعدی پیدا کند
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
sighting device وسیله نشانه روی
straw in the wind <idiom> نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
fitcall finding پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
minimise کوچک کردن پنجره برنامه به اندازه یک نشانه
paddling وسیله دستی که نشانه گر یا گرافیک را در بازی کامپیوتر حرکت میدهد
paddle وسیله دستی که نشانه گر یا گرافیک را در بازی کامپیوتر حرکت میدهد
paddled وسیله دستی که نشانه گر یا گرافیک را در بازی کامپیوتر حرکت میدهد
paddles وسیله دستی که نشانه گر یا گرافیک را در بازی کامپیوتر حرکت میدهد
paddle وسیله جانبی کامپیوتر حاوی وسیلهای که می چرخد تا نشانه گر را در صفحه حرکت دهد
paddling وسیله جانبی کامپیوتر حاوی وسیلهای که می چرخد تا نشانه گر را در صفحه حرکت دهد
paddled وسیله جانبی کامپیوتر حاوی وسیلهای که می چرخد تا نشانه گر را در صفحه حرکت دهد
paddles وسیله جانبی کامپیوتر حاوی وسیلهای که می چرخد تا نشانه گر را در صفحه حرکت دهد
absolute address وسیله ورودی مثل tablet یا mouse که مختصات نشانه گر را با بردارهای مخصوص برمی گرداند
pointing device وسیله ورودی که محل نشانه گر را روی صفحه کنترل میکند طبق حرکت آن توسط کاربر
insects کارتنه
insect کارتنه
elevators نشانه دهنده کوچک گرد که در یک Scroll bar که محل شمارا در یک متن یا تصویر بزرگ نشان میدهد
elevator نشانه دهنده کوچک گرد که در یک Scroll bar که محل شمارا در یک متن یا تصویر بزرگ نشان میدهد
give it a good wash خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
arachnida خانواده کارتنه
spiders کارتنه کارتنک
spider کارتنه کارتنک
microdevice وسیله بسیار کوچک مثل ریزپردازنده
plasma panel display وسیله نمایش مسطح باحبابهای کوچک نئون
feelers وسیله اندازه گیری فواصل بسیار کوچک
feeler وسیله اندازه گیری فواصل بسیار کوچک
icons نشانه نگرافیکی یا تصویر کوچک روی صفحه نمایش که در سیستم کامپیوتری محاورهای به کار می رود تا یک تابع را به راحتی مشخص کند
ikons نشانه نگرافیکی یا تصویر کوچک روی صفحه نمایش که در سیستم کامپیوتری محاورهای به کار می رود تا یک تابع را به راحتی مشخص کند
icon نشانه نگرافیکی یا تصویر کوچک روی صفحه نمایش که در سیستم کامپیوتری محاورهای به کار می رود تا یک تابع را به راحتی مشخص کند
all the world knows میدانند
retiary دام ساز کارتنه باف
acoustic coupler وسیله ای که به یک دستگاه تلفن وصل است و دادههای دوتایی را به سیگنالهای صوتی تبدیل میکند تا در خط تلفن جریان پیدا کند
sights وسیله تنظیم دید روی کمان نشانه روی مگسک
sight وسیله تنظیم دید روی کمان نشانه روی مگسک
fusible link اتصال کوچک در یک PLA که میتواند وسیله را موقتا به برنامه وصل کند
It's a well-known fact that .... این را همه کس بخوبی میدانند که ...
It is common knowledge that ... این را همه کس بخوبی میدانند که ...
as is well known چنانکه همه کس بخوبی میدانند
orohippus سنگواره چارپایی که اسب رازاده ان میدانند
fused وسیله محافظت الکتریکی حاوی قط عات کوچک آهنی که پس از عبور توان بالا از آن آب میشود
fuse وسیله محافظت الکتریکی حاوی قط عات کوچک آهنی که پس از عبور توان بالا از آن آب میشود
routine بخش کوچک یک کد که داده را از وسیله خارجی می پذیرد مثل خواندن ورودی از صفحه کلید
routinely بخش کوچک یک کد که داده را از وسیله خارجی می پذیرد مثل خواندن ورودی از صفحه کلید
routines بخش کوچک یک کد که داده را از وسیله خارجی می پذیرد مثل خواندن ورودی از صفحه کلید
serendipity خوشبختی
fortunateness خوشبختی
flourishingly یا خوشبختی
luck خوشبختی
good fortune خوشبختی
prosperouly با خوشبختی
weal and woe خوشبختی و بدبختی
the road to happiness راه خوشبختی
heyday اوج خوشبختی
cluster mill فرزی که متشکل از دو نوردمتحرک کوچک که هر کدام ازانها به وسیله یک جفت نوردبزرگ حائل و به حرکت درمی اید
practice plug وسیله کوچک پلاستیکی یالاستیکی شبیه طعمه ولی بدون قلاب برای تمرین یامسابقه نخ اندازی
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
wellbeing سلامتی و خوشی خوشبختی
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
pointer نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
pointers نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
glitch یک اشکال کوچک که خصوصا" به وسیله موج ولتاژ یا اختلال الکتریکی که باعث خطایی درارسال داده میشود ایجاد می گردد
glitches یک اشکال کوچک که خصوصا" به وسیله موج ولتاژ یا اختلال الکتریکی که باعث خطایی درارسال داده میشود ایجاد می گردد
integrated circuit مداری که همه قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک نیمه هادی کوچک قرار دارند به وسیله روشهای حکاکی و شیمیایی
on board <idiom> وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
electrostatic ذخیره سازی داده به صورت ناحیههای بار الکتریکی کوچک روی وسیله الکتریکی
hand-held وسیله کوچکی که در دست جا میشود براس اسکن عکسهای کوچک و رسم خط و تبدیل آنها به تصاویر گرافیکی که قابل استفاده در کامپیوتر هستند
His happiness consists in helping others. خوشبختی او در این است که به دیگران کمک کند.
Money doesn't bring [buy] happiness. <proverb> پول خوشبختی نمی آورد. [ضرب المثل]
no drop image [تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
chain باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chains باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
sensor وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
ToolTips برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
symbolic آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
symbolically آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
incremental computer وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
him who انرا که
neither i or he sees it نه من انرا می بینم نه او
i saw it انرا دیدم
had searched انرا می یافتید
i have a secure grasp of it انرا گرفته ام
i am out of p with it دیگرحوصله انرا ندارم
lowlander اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند
i can make nothing of it هیچ انرا نمیفهم
send it by post با پست انرا بفرستید
he sold the good ones خوبهای انرا فروخت
i do not have the courage جرات انرا ندارم
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
i saw it my self من خودم انرا دیدم
imyself saw it من خودم انرا دیدم
give it a twist انرا پیچ بدهید
give it a shake انرا تکان دهید
give it a rinse انرا بشویید یا اب بکشید
i had it signed انرا به امضاء رساندم
peach design نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
i am out of p with it دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
i sold it to one abdullah به عبدالله نامی انرا فروختم
i cannot a to buy that استطاعت خرید انرا ندارم
shearling گوسفندی که یک بار پشم انرا
i gave it a slight press انرا کمی فشار دادم
sculpsit انرا تراشیده یاحجاری کرد
it mokes it yet easier انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند
you have perhaps seen it شاید انرا دیده باشید
who will pay for it کی پول انرا خواهد داد
who will pay for it کی هزینه انرا خواهد پرداخت
they give it a good scrub خوب انرا مالش میدهند
i kind of liked it من تا اندازهای انرا دوست داشتم
we made heavy weather of it انرا خیلی سخت دیدیم
intuitivism اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
ormer یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
an inseparable prefix سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
it is past reclaim دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
you have perhaps seen it ممکن است انرا دیده باشید
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
overshot wheel چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
i life that better انرا بیشتر از همه دوست دارم
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
water bed تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
whitleather پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
indiscerptible ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد
sexto کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
loaded dice طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
asynchronous داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
crawlers وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawler وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
contentions وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
loop آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loops آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contention وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
looped آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
peripheral مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
widget آلت کوچک [ابزار ] [اسباب مکانیکی کوچک]
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
rackets یکجور توپ بازی با چوگانی که انرا racket میگویند
dress coat جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
rickshaw کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
indian giver کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد
reversible propeller ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
it will not bear repeating جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
ricksha کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaws کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
devices کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
built-in نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
device کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
daisy chain روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
tie down وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
rose gall برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
waggonette گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
judgement dept بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
cheque to a person's order چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند
to garble the coinage مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات
immersion proof وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
trainers وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
trainer وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
jigger بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increments فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increment فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
pig board تخته کوچک برای موجهای کوچک
daisy chain باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
frumenty گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
retro rocket موشک اضافی فضا پیما که انرا در جهت مخالف حرکت دهد
pope's eye غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
vacuum concrete ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
telescopic chimney دود کشی که تیکههای انراتوی هم برده انرا کوتاه وبلند میکنند
leadsman کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
vanishing cream کرم یا روغنی که چون بصورت بمالندزودخوردبرودیاپوست صورت انرا جذب کند
communication مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
laser وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
lasers وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
plotters وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
plotter وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
output اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
outputs اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
electro optics وسایل نشانه روی الکترونیکی دوربینهای نشانه روی الکترونیکی
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
devices فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
device فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
preset vector دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
prolixity بی ربط یاغیرلازم در اقرارنامه یااستشهادیه که ممکن است انرا از عداد دلایل خواهان خارج کند
knobble برامدگی کوچک گره کوچک
pannikin لیوان کوچک پیمانه کوچک
communication بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
dual capable جنگ افزار یا وسیله دو کاره وسیله یا جنگ افزاری که دونوع ماموریت انجام میدهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com