Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
shed
کارخانه سرپوشیده
shedding
کارخانه سرپوشیده
sheds
کارخانه سرپوشیده
Other Matches
porches
سرپوشیده
loggia
سرپوشیده
porch
سرپوشیده
cages
تالار سرپوشیده
archway
گذر سرپوشیده
lich-gate
راهرو سرپوشیده
archways
گذر سرپوشیده
pitfall
گودال سرپوشیده
pitfalls
گودال سرپوشیده
blind flange
فلانژ سرپوشیده
grandstands
جایگاه سرپوشیده
grandstand
جایگاه سرپوشیده
xystus
ورزشگاه سرپوشیده
loggia
ایوان سرپوشیده
corridor
راه سرپوشیده
lichgate
جای سرپوشیده
arena
تالار سرپوشیده
arenas
تالار سرپوشیده
cloisters
راهرو سرپوشیده
field house
ورزشگاه سرپوشیده
cloister
راهرو سرپوشیده
cage
تالار سرپوشیده
natatorium
استخر سرپوشیده
corridors
راه سرپوشیده
van
واگن باری سرپوشیده
tunnel
مسیر عبوری سرپوشیده
baths
استخر شنای سرپوشیده
tunnelled
مسیر عبوری سرپوشیده
tunneled
مسیر عبوری سرپوشیده
tunneling
مسیر عبوری سرپوشیده
vans
واگن باری سرپوشیده
field house
تالار سرپوشیده بزرگ
withoutdoors
بیرون از جای سرپوشیده
tunnels
مسیر عبوری سرپوشیده
arcade
پیاده روی سرپوشیده
stoa
ایوان یا گردشگاه سرپوشیده
indoor polo
چوگان در تالار سرپوشیده
culverts
مجرای ابگذر سرپوشیده
vestibule
دالان سرپوشیده هشتی
vestibules
دالان سرپوشیده هشتی
culvert
مجرای ابگذر سرپوشیده
xystus
ایوان سرپوشیده برای ورزش
culverts
نهر سرپوشیده مجرای اب زیر جاده
culvert
نهر سرپوشیده مجرای اب زیر جاده
clubhouses
ساختمان در زمین گلف جایگاه سرپوشیده تماشاگران
clubhouse
ساختمان در زمین گلف جایگاه سرپوشیده تماشاگران
lich gate
سرپوشیده گورستان کلیساکه مرده رادران می گذاشتندتاکشیش بیاید
box lacrosse
مسابقه لاکراس بین دو تیم 6نفره در تالار سرپوشیده
boxla
مسابقه لاکراس بین دو تیم 6نفره در تالار سرپوشیده
productions
ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه
production
ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه
manufactory
کارخانه
work
کارخانه
worked
کارخانه
shop
کارخانه
shopped
کارخانه
factory-spun
نخ کارخانه ای
coopery
کارخانه
workplaces
کارخانه
workplace
کارخانه
workhouses
کارخانه
shops
کارخانه
house work
کارخانه
works
کارخانه
workhouse
کارخانه
factories
کارخانه
plants
کارخانه
plant
کارخانه
factory
کارخانه
works inspector
بازرس کارخانه
ex factory
تحویل در کارخانه
cut back
تعطیل کارخانه
works superintendent
مدیر کارخانه
cotton mill
کارخانه نخ ریسی
cement plant
کارخانه سیمان
chimney stalk
دودکش کارخانه
He is running ( runs ) the factory .
او کارخانه را می گرداند
copper smelting plant
کارخانه ذوب مس
cotton factory
کارخانه نخ ریسی
spinning factory
کارخانه نخ ریسی
ex mill
تحویل در کارخانه
factory chimney
دودکش کارخانه
lock out
تعطیل کارخانه
mill
کارخانه نورد
manufactoring plant
کارخانه تولیدی
manufaturer
صاحب کارخانه
plant mixing
امیختن در کارخانه
plant mixing
اختلاط در کارخانه
packinghouse
کارخانه کنسروسازی
packingplant
کارخانه کنسروسازی
power house
کارخانه برق
smelting plant
کارخانه ذوب
installations
کارخانه نصب
fulling mill
کارخانه قصاری
gas works
کارخانه گاز
smeltery
کارخانه گدازگری
generating plant
کارخانه برق
generating station
کارخانه برق
sirenic
سوت کارخانه
installation
کارخانه نصب
ice plant
کارخانه یخ ساز
plant construction
ساختمان کارخانه
pilot plant
کارخانه نمونه
plants
نبات کارخانه
spinning
کارخانه نخریسی
mills
کارخانه نورد
siren
سوت کارخانه
sirens
سوت کارخانه
breweries
کارخانه ابجوسازی
brewery
کارخانه ابجوسازی
power station
کارخانه برق
power stations
کارخانه برق
plant
نبات کارخانه
out
<adv.>
بیرون از کارخانه
industrialists
کارخانه دار
gasworks
کارخانه گاز
electric plant
کارخانه برق
studio
کارگاه کارخانه
manufacturing
کارخانه دار
studios
کارگاه کارخانه
manufacturers
صاحب کارخانه
cast steel plant
کارخانه فولادریزی
car factory
کارخانه خودروسازی
bookbindery
کارخانه صحافی
manufacturer
صاحب کارخانه
industrialist
کارخانه دار
pottery factory
کارخانه چینی سازی
cotton-mills
کارخانه ریسندگی پنبه ای
powder mill
کارخانه باروت سازی
wirework
کارخانه سیم سازی
smeltery
کارخانه ذوب فلزات
ship yard
کارخانه کشتی سازی
saw mill
کارخانه اره کشی
salt works
کارخانه نمک سازی
ropewalk
کارخانه طناب سازی
printworks
کارخانه چیت بافی
tin smelting plant
کارخانه ذوب قلع
tinwork
کارخانه قلع کاری
shops
کارخانه خرید کردن
shipyards
کارخانه کشتی سازی
shipyard
کارخانه کشتی سازی
coking plant
کارخانه ذغال سازی
concrete plant
کارخانه بتن سازی
concreting plant
کارخانه بتن سازی
contractor plant
کارخانه پیمان کار
cotton spinner
صاحب کارخانه نخ ریسی
creamery
کارخانه کره گیری
firmest
کارخانه موسسه بازرگانی
computer integrated manufactureing
کارخانه کاملا" اتوماتیک
firmer
کارخانه موسسه بازرگانی
plant
ماشین الات کارخانه
plant
محل کارخانه یا کارگاه
plants
ماشین الات کارخانه
shopped
کارخانه خرید کردن
shop
کارخانه خرید کردن
ashery
کارخانه نمک قلیاسازی
foundry
کارخانه ذوب فلز
foundry
کارخانه گداز فلز
foundries
کارخانه ذوب فلز
foundries
کارخانه گداز فلز
stonework
کارخانه سنگ بری
dockyards
کارخانه کشتی سازی
firms
کارخانه موسسه بازرگانی
plants
محل کارخانه یا کارگاه
firm
کارخانه موسسه بازرگانی
dockyard
کارخانه کشتی سازی
glassworks
کارخانه شیشه گری
metallurgical plant
کارخانه ذوب اهن
lock out
بسته شدن کارخانه
lead works
کارخانه سرب گدازی
fielded
خارج اداره یا کارخانه
fields
خارج اداره یا کارخانه
mills
کارخانه اسیاب کردن
mill
کارخانه اسیاب کردن
iron foundry
کارخانه ذوب اهن
gas works tar
قطران کارخانه گاز
gas works
کارخانه تولید گاز
nailery
کارخانه میخ سازی
dye works
کارخانه رنگ سازی
field
خارج اداره یا کارخانه
energy plant
کارخانه تولید نیرو
engineering works
کارخانه ماشین سازی
sawmills
کارخانه چوب بری والوارسازی
saltern
کارخانه یا معدن استخراج نمک
sawmill
کارخانه چوب بری والوارسازی
computer aided factory management
مدیریت کارخانه با استفاده ازکامپیوتر
dairy farm
مزرعه یا کارخانه لبنیات سازی
distillery
کارخانه یا محل تقطیر رسومات
sheet roller
کارخانه نورد ورق فلزی
distilleries
کارخانه یا محل تقطیر رسومات
grindery
کارخانه تیزکنی افزارکفش دوزی
factory team
تیم کارخانه اتومبیل سازی
installing
قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
power plants
کارخانه برق نیروی محرکه هواپیماواتومبیل
power plant
کارخانه برق نیروی محرکه هواپیماواتومبیل
Its no joke running a factory .
اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
laboratorial
ازمایشگاهی مربوط به کارخانه شیمیائی یاداروسازی
to put something into operation
دستگاهی
[کارخانه ای]
را راه انداختن
[مهندسی]
to start up something
دستگاهی
[کارخانه ای]
را راه انداختن
[مهندسی]
install
قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com