Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
full annealing	کامل گداختن
Other Matches
bright anneal	روشنی ناشی از گداختن گداختن
full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
melt	گداختن
melting	گداختن
smeet	گداختن
liquation	گداختن
fuse	گداختن
fused	گداختن
solubilize	گداختن
smelts	گداختن
smelt	گداختن
smelted	گداختن
melts	گداختن
liquate	گداختن
spheroidize	گداختن نوسانی
re fuse	دوباره گداختن
close aneal	گداختن مسدود
black anneal	سیاه گداختن
meltability	قابلیت گداختن
soft anneal	گداختن نرم
thaw	گداختن گرم شدن
dissolve	گداختن فسخ کردن
thaws	گداختن گرم شدن
thawed	گداختن گرم شدن
melted	گداختن تبدیل شدن
flux	جاری شدن گداختن
dissolves	گداختن فسخ کردن
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
liquefied	گداختن تبدیل به مایع کردن
liquify	گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefy	گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefies	گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefying	گداختن تبدیل به مایع کردن
frit	خمیر شیشه وچینی سازی گداختن
glowed	گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
glow	گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
glows	گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough	بطور کامل کامل
to try out	خوب ازمایش کردن کاملاازمودن تصفیه کردن گداختن
entire	کامل
totaling	کامل
totaled	کامل
largest	کامل
total	کامل
unqualified	کامل
full	کامل
plenaries	کامل
plenary	کامل
main	کامل
exact	کامل
exacts	کامل
exacted	کامل
unmitigated	کامل
totalled	کامل
perfecting	کامل
perfected	کامل
perfect	کامل
of ripe years	کامل
perfects	کامل
totalling	کامل
totals	کامل
in a entireness of state	کامل
semibreves	نت کامل
semibreve	نت کامل
all-out	کامل
self-contained	کامل
absolute	کامل
wall-to-wall	کامل
absolutes	کامل
unabridged	کامل
full-fledged	کامل
echaustive	کامل
complete	کامل
empennage	دم کامل
completing	کامل
completed	کامل
completes	کامل
full fledged	کامل
starkest	کامل
stark	کامل
starkly	کامل
searching	کامل
saturation	کامل
large	کامل
fullest	کامل
starker	کامل
larger	کامل
complete inventory	موجودی کامل
complete ditch	گودبرداری کامل
dismounted defilade	اختفاء کامل
complete graph	گراف کامل
total system	سیستم کامل
revolutions	یک دوره کامل
empery	سلطه کامل
ripen	کامل شدن
revolution	یک دوره کامل
ripened	کامل شدن
perfect gas	گاز کامل
ripening	کامل شدن
ripens	کامل شدن
orbicular	مدور کامل
conversancy	اشنایی کامل
completely specified	با تعیین کامل
complete substitution	جانشین کامل
complete sound	فشنگ کامل
perfect fluid	سیال کامل
pappus	حقه کامل گل
partitur	قطعه کامل
partitura	قطعه کامل
payment in full	پرداخت کامل
completeness check	تطبیق کامل
finish	کامل کردن
complete ditch	گود کامل
conversance	اشنایی کامل
complementary color	رنگ کامل
blackbody	تابشگر کامل
conversancy	اگاهی کامل
conversance	اگاهی کامل
overall safety	ایمنی کامل
comprehensive insurance	بیمه کامل
full bodied money	پول کامل
full section	برش کامل
full blown	تمام کامل
full speed	سرعت کامل
full step	یک قدم کامل
elaborately	بطور کامل
absolute	کامل قطعی
full word	کلمه کامل
hip and thigh	بطور کامل
full production	تولید کامل
integer	عدد کامل
integers	عدد کامل
full frame	قاب کامل
full justification	تطابق کامل
full load	بار کامل
full load	فرفیت کامل
full mobilization	بسیج کامل
full employment	اشتغال کامل
full command	اداره کامل
full command	کنترل کامل
hunky dory	بارضایت کامل
ideal dielectric	عایق کامل
hohlraum	تابشگر کامل
fletcherism	وجویدن کامل ان
finishes	کامل کردن
fixed round	فشنگ کامل
clamp	بست کامل
all in price	بهای کامل
almightiness	قدرت کامل
amain	باسرعت کامل
low tide or water	جزر کامل
flying colors	توفیق کامل
foud royant a	سکته کامل
clamps	بست کامل
absolutes	کامل قطعی
hot	امادگی کامل
hotter	امادگی کامل
ideal radiator	تابشگر کامل
hottest	امادگی کامل
full step	گام کامل
full annealing	بازپخت کامل
clamped	بست کامل
clamping	بست کامل
mature system	سیستم کامل
perfect information	اطلاعات کامل
thoro	کامل تمام
integral	کامل تمام
perfectly	بطور کامل
full stops	وقفه کامل
full stop	وقفه کامل
changeover	دگرگونی کامل
changeovers	دگرگونی کامل
U-turn	دور کامل
U-turns	دور کامل
hale and hearty <idiom>	درسلامتی کامل
complements	کامل کردن
complementing	کامل کردن
willie waught	یک جرعه کامل
utmost good faith	با صداقت کامل
unperfect	غیر کامل
through rate	نرخ کامل
total charge	بارگذاری کامل
total function	تابع کامل
total porosity	تخلخل کامل
full-blown	تمام کامل
total score	نمره کامل
totalize	کامل کردن
uberrima fides	صراحت کامل
uncomplimentary	غیر کامل
grand slams	موفقیت کامل
grand slam	موفقیت کامل
complemented	کامل کردن
to the bone <idiom>	به طور کامل
periods	جمله کامل
period	جمله کامل
matures	کامل شدن
matures	کامل کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com