English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (7 milliseconds)
English Persian
The pigeous peched on the television aerial . کبوترها روی آنتن تلویزیون نشستند
Other Matches
air time زمانپخش برنامههای رادیو یا تلویزیون روی آنتن
pigeon racing مسابقه کبوترها
curule magistrate کلانترباداوری که برکرسی عاج می نشستند
channel selector انتخاب کننده کانال تلویزیون کانالگیر تلویزیون
t aerial آنتن
aerial آنتن
t type aerial آنتن
aerial antenna آنتن
high aerial آنتن مرتفع
image aerial آنتن تصویر
aerial circuit آنتن هوایی
aerial آنتن هوایی
built in aerial آنتن دستگاهی
aerial mine مین آنتن دار
harp aerial آنتن باد بزنی
aerial آنتن هوایی رادیو
magnet core aerial آنتن با هسته آهنربایی
adjustable antenna آنتن قابل تنظیم
high freqyency aerial آنتن امواج بلند
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
footprint فضای پوشیده شده توسط وسیله ارسال مثل ماهواره یا آنتن
footprints فضای پوشیده شده توسط وسیله ارسال مثل ماهواره یا آنتن
a television تلویزیون
tellies تلویزیون
telly تلویزیون
Goh Chok Tong تلویزیون
goggle box تلویزیون
channel selector سلکتورکانالهای تلویزیون
vieming screen صفحه تلویزیون
couch potato معتاد به تلویزیون
screen صفحه تلویزیون
couch potatoes معتاد به تلویزیون
television broadcasting station فرستنده تلویزیون
screened صفحه تلویزیون
TV مخفف تلویزیون
screening, screenings صفحه تلویزیون
TVs مخفف تلویزیون
faceplate صفحه تلویزیون
educational television تلویزیون اموزشی
color television تلویزیون رنگی
videos تلویزیونی تلویزیون
videoing تلویزیونی تلویزیون
videoed تلویزیونی تلویزیون
video تلویزیونی تلویزیون
faces صفحه تلویزیون
channel کانال تلویزیون
channeled کانال تلویزیون
closed circuits تلویزیون مداربسته
closed circuit تلویزیون مداربسته
face صفحه تلویزیون
screens صفحه تلویزیون
channeling کانال تلویزیون
channelled کانال تلویزیون
channels کانال تلویزیون
Color films(T. V). فیلم ( تلویزیون ) رنگی ؟
teleplay نمایشنامه مخصوص تلویزیون
televisor بیننده برنامه تلویزیون
The television flickers . تصویر تلویزیون می لرزد
flaking برفک زدن تلویزیون
spherical faceplate صفحه محدب تلویزیون
televised با تلویزیون نشان دادن
neutral density faceplate صفحه رنگی تلویزیون
televises با تلویزیون نشان دادن
image effect اثر تصویر تلویزیون
televising با تلویزیون نشان دادن
cylindrical faceplate صفحه استوانهای تلویزیون
closed circuit television تلویزیون مدار بسته
closed-circuit television تلویزیون مدار بسته
airwave امواج رادیو و تلویزیون
televise با تلویزیون نشان دادن
simultaneous color television تلویزیون رنگی همزمان
sequential color television تلویزیون رنگی مرحلهای
flake برفک زدن تلویزیون
flaked برفک زدن تلویزیون
pictures حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
couch potato معتاد به تلویزیون [اصطلاح روزمره]
picture حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
pictured حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picturing حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
screening نمایش بر روی پرده تلویزیون
Is there a television? آیا تلویزیون وجود دارد؟
juicer متخصص نور در تلویزیون وتاتر
camcorder دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
camcorders دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
coherence فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون
His speech gripped the television viewers ( audience ). سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
To turn on the light(radio, T. V). چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
To turn off the lights. (T. V. ,radio). چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
UHF محدوده فرکانس برای ارسال سیگنالهای تلویزیون
pal line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
teleran دستگاه هدایت هواپیما بوسیله تلویزیون ورادار
snow برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
screens روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screening, screenings روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
pals line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
screen روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
unwatchable [film, TV] <adj.> ارزش دیدن نداشته باشد [فیلم یا تلویزیون]
screened روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
to tune in TV [radio] روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
ntsc Commitee TelevisionSystem National کمیته ملی سیستم تلویزیون
Lower third قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
teleprompter اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
chyron [American E] قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
hold پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
holds پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
disc jockeys کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
aston [British E] قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
He acquired kudos by appearing on television. او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد.
disc jockey کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
ntsc انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
crt وسیله نمایش حروف یا طرح ها یا اطلاعات گرافیکی مشابه دستگاه تلویزیون
Autocue دستگاهی که مطالب را برای گوینده تلویزیون در حین اجرای برنامه نمایش میدهد
yoke هستههای مغناطیسی اطراف تیوب تلویزیون برای کنترل محل اشعه تصویر
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
gobo نوعی پرده پارچهای سیاه رنگ که در تلویزیون و سینمادوربین را از نور زائد محفوظ نگه میدارد
video متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoed متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoing متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
teletext روش ارسال متن و اطلاعات در یک سیگنال تلویزیون معمولی به صورت رشته بیت سری که با استفاده از کدگشای مخصوص قابل نمایش است
panelist عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com