English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
The library is the obvious place for the after-dinner hours. کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
Other Matches
to be the obvious thing [for somebody or something] آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
user library کتابخانه استفاده کننده کتابخانه کاربر
bone-house [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
multimedia محصول ماکروسافت که امکان تولید برنامههای کاربردی چند رسانهای با استفاده از کتابخانه توابع برای کنترل گردش ویدیو
to ride on the bus سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
stopped لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopping لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stops لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
sundial ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundials ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
per برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
There is a train to London at 8. یک قطار برای شهر اختر در ساعت 8 هست؟
immediate پردازش داده پس از ایجاد آن و نه انتظار برای پاس ساعت یا زمان سنگرون
timed انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
times انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
gas fittings اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
to vote plump رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
Look at the watch. نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
zone time وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
By my watch it's five to nine. طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
clocks مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
My curfew is at 11. من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
spindles دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
spindle دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
standard time ساعت بین المللی ساعت استاندارد
cpu ساعت درونی پردازنده که سیگنال با قاعده را ایجاد میکند که برای کنترل عملیات و ارسال داده در پردازنده است
postulation بدیهی
apodictical بدیهی
naturals بدیهی
natural بدیهی
self evident بدیهی
axiomatical بدیهی
evident بدیهی
axiomatic بدیهی
immediacy بدیهی
self-evident بدیهی
to prospect for gold جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
universal آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
postulating بدیهی شمرده
that is taken for granted بدیهی است
pragmatism بدیهی بودن
postulate بدیهی شمرده
postulated بدیهی شمرده
postulation بدیهی شمردن
It stands to reason that ... بدیهی است که...
obvious واضح بدیهی
naturally بدیهی است که ...
postulates بدیهی شمرده
obviously بدیهی است که
truistic بدیهی مبتذل
axioms اصل بدیهی
secundine naturam بدیهی است ت
axioms امر بدیهی
axiom امر بدیهی
trivial کم مایه بدیهی
axiom اصل بدیهی
prima facie با یک نظر بدیهی
crystals قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystal قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
asynchronous ارسال داده با استفاده از سیگنال hadshaking به جای سیگنال ساعت برای یکنواخت کردن باسهای داده
matter of course بدیهی نتیجه منطقی
obviousness بدیهی بودن وضوح
understood that بدیهی است که البته
inevitable حتمی الوقوع بدیهی
self explaining بدیهی واضح فی نفسه
self-explanatory بدیهی واضح فی نفسه
self explanatory بدیهی واضح فی نفسه
it is obvious that اشکار یا بدیهی است که
libraries کتابخانه
library کتابخانه
matter of couurse چیز عادی یا طبیعی یا بدیهی
synchronous ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
cycles عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycle عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycled عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
clockwise مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
library manager مدیر کتابخانه
disk library کتابخانه دیسک
macro library درشت کتابخانه
project library کتابخانه پروژه
walking library کتابخانه متحرک
library routine روال کتابخانه
systems library کتابخانه سیستم ها
subroutine library کتابخانه زیرروال ها
subroutine library کتابخانه زیرروال
support library کتابخانه پشتیبان
macro library کتابخانه ماکرو
public library کتابخانه عمومی
program library کتابخانه برنامه ها
library automation خودکارسازی کتابخانه
routine library کتابخانه روال ها
system library کتابخانه سیستم
our library is well stocked کتابخانه ماموجودی
bookmobile کتابخانه سیار
program library کتابخانه برنامه
tape library کتابخانه نوارها
stacks قفسه کتابخانه
common library کتابخانه اشتراکی
stack قفسه کتابخانه
stacked قفسه کتابخانه
the books hereof کتابهای این کتابخانه
entry در پایگاه دادههای یا کتابخانه
our library is well stocked جنس کتابخانه ما جور
bibliotheca کتابخانه فهرست کتب
o'clock ساعت از روی ساعت
curatorship تصدی کتابخانه وموزه ومانندان
curatorial نگهبان یامتصدی کتابخانه یاموزه
transmission وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmissions وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
indexing زبان ساخت کتابخانه یا اندیس کتاب
patron-driven acquisition [PDA] [library] کسب بر طبق [درخواست] مشتری [کتابخانه]
pressmark حروف رمزی مشخصه کتب کتابخانه
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
press mark علامتی که جای کتاب رادرقفسههای کتابخانه نشان میدهد
non-circulating materials اجناسی که قرض داده نمی شوند [بیشتر در کتابخانه]
accession number نمره مسلسل کتابی که به کتب کتابخانه افزوده میشود
opening hours ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
materials that cannot be borrowed اجناسی که قرض داده نمی شوند [بیشتر در کتابخانه]
There are ine milion book (volumes)in this library. دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
run duration کتابخانه توابع که توسط برنامه کاربردی در حین اجرا قابل دستیابی است
linkages نرم افزار مخصوص که بخشهای کد برنامه را با توابع کتابخانه یا سایر کدها متصل میکند
DLL در ویندوز ماکروسافت و OS/2 کتابخانه برنامههای کاربردی که از طریق برنامه اصلی قابل فراخوانی اند
linkage نرم افزار مخصوص که بخشهای کد برنامه را با توابع کتابخانه یا سایر کدها متصل میکند
inopportuneness بی جایی
wherever جایی که
minx زن هر جایی
inopportunity بی جایی
n tuple N جایی
someplace جایی
charnel house جایی که
someplace یک جایی
dynamic link library در ویندوز ماکروسافت و OS/2 کتابخانه برنامه ها که از طریق برنامه اصلی قابل فراخوانی است
accession book فهرست کتب یک کتابخانه که به سایر کتب ضمیمه شود
translocation جابه جایی
shifted جابه جایی
immutability پا بر جایی ثبات
transposition جابه جایی
displacement جابه جایی
gas log جایی که گازمیسوزد
from the outside از خارج [از جایی]
scratch where it itches هر جایی را که میخاردبخارانید
commonplace همه جایی
shifts جابه جایی
shift جابه جایی
banal همه جایی
libraries زیر تابع آزمایش شده و ذخیره شده در کتابخانه که در صورت نیاز وارد برنامه کاربر میشود
library زیر تابع آزمایش شده و ذخیره شده در کتابخانه که در صورت نیاز وارد برنامه کاربر میشود
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
synaesthesia جابه جایی حسی
synesthesia جابه جایی حسی
locomotor behavior رفتار جابه جایی
to install oneself in a place در جایی برقرار شدن
I have no place (nowhere) to go. جایی ندارم بروم
to go about ازجایی به جایی رفتن
somewhere یک جایی دریک محلی
to hunker down in a place در جایی پناه بردن
rettery جایی که بذرک را می خیسانند
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come from <idiom> بومی جایی بودن
attender شخص حاضر در جایی
locomotion جابه جایی حرکتی
drop by <idiom> بازدید از کسی با جایی
lie in wait <idiom> جایی قیم شدن
somewheres یک جایی دریک محلی
make a beeline for something <idiom> با عجله به جایی رفتن
to stay overnight مدت شب را [جایی] گذراندن
stand clear جایی را ترک کردن
p.of the ways جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
to induct into a seat در جایی برقرار کردن
drive displacement جابه جایی سائق
displacement of affect جابه جایی عاطفه
Somewhere in the darkness جایی در میانی تاریکی
transposition of affect جابه جایی عاطفه
i am at my wit's end دیگر عقلم به جایی نمیرسد
boarding houses جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
to the best of ones ability تا جایی که کسی توان آن را دارد
boarding house جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
to admit sombody [into a place] راه دادن کسی [به جایی]
i took up where he left از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
berths جایی که قایق به لنگربسته میشود
rotation about ... دوران دور ... [محوری یا جایی]
berthing جایی که قایق به لنگربسته میشود
berthed جایی که قایق به لنگربسته میشود
berth جایی که قایق به لنگربسته میشود
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
strict enclosure انزوای سخت [در آن حالت یا جایی]
get out from under <idiom> از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
on good turn deserves another کاسه جایی رودکه بازاردقدح
to stay away from something اجتناب کردن از چیزی یا جایی
to stay away from something دور ماندن از چیزی یا جایی
tourist trap <idiom> جایی که جذب توریست میکند
to tow a vehicle [to a place] یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
break fresh ground <idiom> از راهی تازه به جایی رسیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com