English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (8 milliseconds)
English Persian
to r. aking کسی رادوباره به تخت پادشاهی نشاندن
Other Matches
to r. any one in an office کسی رادوباره به منصبی گماشتن
to run the f. جاده پیشین رادوباره رفتن
king dom پادشاهی
kingdom پادشاهی
imperium پادشاهی
regality پادشاهی
regal پادشاهی
royal پادشاهی
the u states پادشاهی
kingcraft پادشاهی
kinghood پادشاهی
sovereignty پادشاهی
the u kingdom پادشاهی
king ship پادشاهی
tiara تاچ پادشاهی
imperial پادشاهی امپراتوری
tiaras کلاه پادشاهی
tiaras تاچ پادشاهی
dethronement عزل از پادشاهی
monarchize پادشاهی کردن
paludament شنل پادشاهی
king craft سیاست پادشاهی
tiara کلاه پادشاهی
was a king in yemen پادشاهی برد در یمن
United Kingdom کشور متحده پادشاهی
regalia نشانها وعلائم پادشاهی
coronate مقام شهریاری پادشاهی
kingdom مملکت یا کشور پادشاهی موالید
Saudi Arabia کشور پادشاهی عربستان سعودی
RAF مخفف نیروی هوایی پادشاهی
Carolean [دوره پادشاهی چارلز دوم]
they crowed him king تاج پادشاهی برسرش گذاشتن
Exchequer مالیه خزانه دار پادشاهی
monarchical وابسته به یا همانند پادشاه یا نظام پادشاهی
imperial gallon گالن پادشاهی برابر با6345/4لیتر
sovereignty پادشاهی و سلطنت وفرمانروایی حاکمیت و سیادت و سلطه
mixed government حکومتی که در ان جنبههای پادشاهی واشرافی و دمکراسی با هم به کار گرفته شود
immigrates نشاندن
set down نشاندن
engrain نشاندن
inlays : نشاندن
setting نشاندن
inlay : نشاندن
insculp نشاندن
stud نشاندن
inlaying : نشاندن
imprints نشاندن
imprinted نشاندن
enchase نشاندن
imprint نشاندن
immigrating نشاندن
infix نشاندن
immigrated نشاندن
immigrate نشاندن
pushing نشاندن
to make sit نشاندن
settles نشاندن
to set down نشاندن
settle نشاندن
setting up نشاندن
settings نشاندن
embed نشاندن
embeds نشاندن
sets نشاندن
set نشاندن
sets نشاندن کارگذاشتن
seated جایگاه نشاندن
seat جایگاه نشاندن
setbacks عقب نشاندن
setback عقب نشاندن
routes به زمین نشاندن
reseat دوباره نشاندن
unset باز نشاندن
to stamp out فرو نشاندن
ground به گل نشاندن ناو
relieves فرو نشاندن
seats جایگاه نشاندن
reseated دوباره نشاندن
graved نشاندن جایگیر
retreated عقب نشاندن
fight the fire اتش نشاندن
quench فرو نشاندن
set نشاندن کارگذاشتن
engraft نشاندن جادادن
setting up نشاندن کارگذاشتن
inthrone بر تخت نشاندن
reseats دوباره نشاندن
reseating دوباره نشاندن
remits فرو نشاندن
molify فرو نشاندن
upend راست نشاندن
remit فرو نشاندن
remitted فرو نشاندن
remitting فرو نشاندن
quenches فرو نشاندن
quenched فرو نشاندن
retreats عقب نشاندن
retreating عقب نشاندن
retreat عقب نشاندن
mollified فرو نشاندن
mollifies فرو نشاندن
mollify فرو نشاندن
mollifying فرو نشاندن
to imprint on the mind در خاطر نشاندن
push instruction دستورالعمل نشاندن
to lay it on thick فرو نشاندن
route به زمین نشاندن
quash فرو نشاندن
quashed فرو نشاندن
quashes فرو نشاندن
relieve فرو نشاندن
relieving فرو نشاندن
upends راست نشاندن
upended راست نشاندن
upending راست نشاندن
preset از پیش نشاندن
reseat در جای دیگر نشاندن
reseated در جای دیگر نشاندن
to contain one's anger خشم خودرافرو نشاندن
reseats در جای دیگر نشاندن
plasma plating نشاندن پوشش نسوز
to pile up a ship کشتی را بخاک نشاندن
reseating در جای دیگر نشاندن
chair برکرسی یاصندلی نشاندن
transplants درجای دیگری نشاندن
chaired برکرسی یاصندلی نشاندن
transplanting درجای دیگری نشاندن
transplanted درجای دیگری نشاندن
transplant درجای دیگری نشاندن
pushes جای دادن نشاندن
pushes نشاندن فشار دادن
pushed جای دادن نشاندن
pushed نشاندن فشار دادن
push جای دادن نشاندن
push نشاندن فشار دادن
chairs برکرسی یاصندلی نشاندن
chairing برکرسی یاصندلی نشاندن
propitiate خشم را فرو نشاندن
propitiated خشم را فرو نشاندن
inscribes حکاکی کردن نشاندن
inscribing حکاکی کردن نشاندن
inscribed حکاکی کردن نشاندن
inscribe حکاکی کردن نشاندن
upend بر روی پایه نشاندن
upended بر روی پایه نشاندن
upending بر روی پایه نشاندن
upends بر روی پایه نشاندن
propitiating خشم را فرو نشاندن
up end راست نشاندن یا واداشتن
propitiates خشم را فرو نشاندن
drive عقب نشاندن بیرون کردن
to have the final [last] word <idiom> حرف خود را به کرسی نشاندن
route به خاک نشاندن تثبیت کردن
suppress توقیف کردن فرو نشاندن
routes به خاک نشاندن تثبیت کردن
enthroning برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
crimping نشاندن گلوله روی پوکه
suppresses توقیف کردن فرو نشاندن
enthrones برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
enthroned برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
enthrone برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
embower درداربست جادادن در سایبان نشاندن
drives عقب نشاندن بیرون کردن
suppressing توقیف کردن فرو نشاندن
ground بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
engraved گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engrave گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engraves گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
To carry ones point. To have ones way. حرف خود را به کرسی نشاندن ( پیش بردن )
to inlay anything with gems چیزیرا گوهرنشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
piggyback <idiom> روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
to inlay a printed page صفحه چاپ شدهای را در برگ بزرگتر و محکم تری نشاندن
to wield a sceptre پادشاهی کردن تسلط کردن
under weft پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
to inlay gems in anything چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com