Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (42 milliseconds)
English
Persian
to p a thing for a person
کسی را دارای چیزی کردن
to p a thing person with athing
کسی را دارای چیزی کردن
Other Matches
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to have something
دارای چیزی بودن
to have something at one's disposal
دارای چیزی بودن
dogleg
:چیزی که دارای زاویه تنداست
born-again
دارای اعتقاد بازیافته نسبت به چیزی
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
grate
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grates
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
curbing
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
grated
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
curbed
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
incorporate
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
militarize
جنگ طلب کردن دارای روح نظامی کردن
incorporating
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
thread
دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
incorporates
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
threads
دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
edge
: دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edges
: دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
reman
دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
inflame
دارای اماس کردن ملتهب کردن
furnishes
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
fortifies
دارای استحکامات کردن تقویت کردن
inflames
دارای اماس کردن ملتهب کردن
fortify
دارای استحکامات کردن تقویت کردن
fortifying
دارای استحکامات کردن تقویت کردن
furnishing
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnish
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
inflaming
دارای اماس کردن ملتهب کردن
catalyze
دارای اثرمجاورتی کردن تسریع کردن
innervate
دارای پی کردن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
personifying
دارای شخصیت کردن
potentialize
دارای استعداد کردن
varnishes
دارای فاهرخوب کردن
nationalises
دارای ملیت کردن
personified
دارای شخصیت کردن
ensoul
دارای روح کردن
personifies
دارای شخصیت کردن
personify
دارای شخصیت کردن
populating
دارای جمعیت کردن
insoul
دارای روح کردن
fluoridate
دارای فلورید کردن
transistorize
دارای ترانسیتور کردن
gift
دارای استعداد کردن
hydroxylate
دارای هیدروکسیل کردن
nitrogenize
دارای نیتروژن کردن
index
:دارای فهرست کردن
vitaminize
دارای ویتامین کردن
varnish
دارای فاهرخوب کردن
indexed
:دارای فهرست کردن
gifts
دارای استعداد کردن
varnished
دارای فاهرخوب کردن
populates
دارای جمعیت کردن
hydrogenate
دارای هیدروژن کردن
populate
دارای جمعیت کردن
nationalizing
دارای ملیت کردن
bodies
دارای جسم کردن
tooth
دارای دندان کردن
zigzagged
دارای پیچ و خم کردن
tinkled
دارای طنین کردن
embrasures
دارای منفذ کردن
crenellate
دارای کنگره کردن
vallum
دارای استحکامات کردن
freckle
خال دارای کک مک کردن
personalize
دارای شخصیت کردن
tinkles
دارای طنین کردن
crenelate
دارای کنگره کردن
zigzag
دارای پیچ و خم کردن
zigzags
دارای پیچ و خم کردن
embrasure
دارای منفذ کردن
substantivize
دارای ماهیت کردن
tinkle
دارای طنین کردن
nationalizes
دارای ملیت کردن
systemize
دارای همست کردن
zigzagging
دارای پیچ و خم کردن
nationalize
دارای ملیت کردن
castellate
دارای استحکامات کردن
whipstitch
دارای مرز کردن
body
دارای جسم کردن
nationalising
دارای ملیت کردن
nationalised
دارای ملیت کردن
tinkling
دارای طنین کردن
rampart
دارای استحکامات کردن
varnishing
دارای فاهرخوب کردن
indexes
:دارای فهرست کردن
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
prejudged
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prong
دارای چنگک یا چنگال کردن
granulate
دارای ذرات ریز کردن
ravines
دارای دره تنگ کردن
ravine
دارای دره تنگ کردن
tat
دارای حاشیه توری کردن
rehabilitates
دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitated
دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitate
دارای امتیازات اولیه کردن
pane
دارای جام شیشه کردن
panes
دارای جام شیشه کردن
tongues
گفتن دارای زبانه کردن
prongs
دارای چنگک یا چنگال کردن
criss-crossing
دارای نقش چلیپایی کردن
wigs
دارای گیس مصنوعی کردن
bedevil
دارای روح شیطانی کردن
criss-cross
دارای نقش چلیپایی کردن
bedevilled
دارای روح شیطانی کردن
rehabilitating
دارای امتیازات اولیه کردن
flyspeck
دارای لکه مگس کردن
methodize
دارای روش یاقاعدهای کردن
bedevilling
دارای روح شیطانی کردن
fulcrum
دارای نقطه اتکاء کردن
bedevils
دارای روح شیطانی کردن
sanitate
دارای لوازم بهداشتی کردن
hyphenate
بوسیله خط دارای فاصله کردن
wig
دارای گیس مصنوعی کردن
criss-crossed
دارای نقش چلیپایی کردن
criss-crosses
دارای نقش چلیپایی کردن
reengine
دارای موتور تازه کردن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
refers
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
fraise
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
to pirate something
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
set loose
<idiom>
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to pull off something
[contract, job etc.]
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
referred
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
motivated
تهییج کردن دارای انگیزه شده
woofs
پارچه کتانی دارای پود کردن
motivates
تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivate
تهییج کردن دارای انگیزه شده
substantialize
دارای وجود خارجی کردن یاشدن
woof
پارچه کتانی دارای پود کردن
shoeing
دارای کفش کردن نعل زدن به
russify
دارای عقاید وتمایلات روسی کردن
motivating
تهییج کردن دارای انگیزه شده
bell
دارای زنگ کردن کم کم پهن شدن
shoes
دارای کفش کردن نعل زدن به
mastermind
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
shoe
دارای کفش کردن نعل زدن به
bells
دارای زنگ کردن کم کم پهن شدن
retrench
دارای سنگر موقتی زیرزمینی کردن
masterminding
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminds
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminded
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
to instigate something
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
cession
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
valuate
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
to throw light upon
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantified
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com