Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
English
Persian
swindle
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindled
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindles
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
Other Matches
To swindle someoue . To take someone for a ride.
سر کسی کلاه گذاشتن ( کلاهبرداری )
get round the law
با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
Welsh
کلاه گذاشتن
welch
کلاه گذاشتن
outfoxing
کلاه سرکسی گذاشتن
outfoxes
کلاه سرکسی گذاشتن
take for a ride
<idiom>
سرکسی کلاه گذاشتن
outfoxed
کلاه سرکسی گذاشتن
outfox
کلاه سرکسی گذاشتن
palm off
<idiom>
سرکسی کلاه گذاشتن
to bonnet a person
کلاه سرکسی گذاشتن
play a legal trick
کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
To give it an appearance ( a semblance ) of leagality . To ligitimize something .
کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
to do a number on somebody
<idiom>
سر کسی کلاه گذاشتن
[اصطلاح روزمره]
to rob peter to pay paul
کلاه تقی راسر نقی گذاشتن
To live on borrowed money . To play for time .
این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
constructive fraud
منظورعملی است که به اعتبارقانون خاص عنوان کلاهبرداری بافته و از این نظر از کلاهبرداری واقعی وارادی متمایز است
rook
کلاهبرداری کردن
short-change
کلاهبرداری کردن
defrauds
کلاهبرداری کردن
scams
کلاهبرداری کردن
scam
کلاهبرداری کردن
short-changing
کلاهبرداری کردن
defraud
کلاهبرداری کردن
rooks
کلاهبرداری کردن
defrauded
کلاهبرداری کردن
defrauding
کلاهبرداری کردن
short-changed
کلاهبرداری کردن
short-changes
کلاهبرداری کردن
duplicate
المثنی نوشتن یابرداشتن
duplicated
المثنی نوشتن یابرداشتن
duplicating
المثنی نوشتن یابرداشتن
duplicates
المثنی نوشتن یابرداشتن
phyrgian cap
یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
glengarry
نوعی کلاه شبیه کلاه بره که کوهستانیهای اسکاتلند بسرمیگذارند
casks
کلاه جنگی کلاه خود
cask
کلاه جنگی کلاه خود
jasey
کلاه گیس کلاه گیس تهیه شده از پشم تابیده
to block a hat
قالب کردن یک کلاه
squared
مرتب کردن کلاه
squares
مرتب کردن کلاه
defrauding
کلاه برداری کردن
To search ones conscience .
کلاه خود را قا ضی کردن
squaring
مرتب کردن کلاه
defrauded
کلاه برداری کردن
defraud
کلاه برداری کردن
defrauds
کلاه برداری کردن
square
مرتب کردن کلاه
frauds
کلاهبرداری
sharp practice
کلاهبرداری
defraudation
کلاهبرداری
false pretense
کلاهبرداری
scams
کلاهبرداری
scam
کلاهبرداری
fraud
کلاهبرداری
fraudlous
کلاهبرداری
spearing
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
spear
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
spears
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
speared
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
Phishing
کلاهبرداری اینترنتی
frauds
کلاهبرداری کلاهبردار
frauds
تقلب کلاهبرداری
frauds
حیله کلاهبرداری
spoofs
کلاهبرداری مسخره
constructive fraud
کلاهبرداری اعتباری
spoof
کلاهبرداری مسخره
fraud
حیله کلاهبرداری
fraud
کلاهبرداری کلاهبردار
fraud
تقلب کلاهبرداری
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
guilty of fraud
محکوم به علت کلاهبرداری
It was all a fraud ( gimmeck ) .
تمامش کلاهبرداری بود
swindling
تدلیس جزائی کلاهبرداری
modiste
کلاه فروش زنانه کلاه دوز زنانه
confidence trick
کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
gimmickry
استفاده از وسایل اغفال و کلاهبرداری
confidence tricks
کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
fix
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
clip joint
<idiom>
شغل سطح پایینی که پراز کلاهبرداری باشد
inserts
گذاشتن جاسازی کردن
insert
گذاشتن جاسازی کردن
cut
عبور کردن گذاشتن
inserting
گذاشتن جاسازی کردن
lodges
گذاشتن تسلیم کردن
deposits
: ته نشین کردن گذاشتن
have
صرف کردن گذاشتن
deposit
: ته نشین کردن گذاشتن
lodged
گذاشتن تسلیم کردن
cuts
عبور کردن گذاشتن
lodge
گذاشتن تسلیم کردن
having
صرف کردن گذاشتن
lay down
فدا کردن گذاشتن
stead
گذاشتن حمایت کردن
applies
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
heeds
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
insets
افزودن اضافه کردن گذاشتن
deposit
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deteriorating
خراب کردن روبزوال گذاشتن
auction
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning
حراج کردن بمزایده گذاشتن
arranging
قرار گذاشتن سازمند کردن
deteriorates
خراب کردن روبزوال گذاشتن
arranges
قرار گذاشتن سازمند کردن
applying
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
heeding
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heed
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
to put together
بکب کردن پیش هم گذاشتن
deteriorate
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deposits
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
heeded
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
apply
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
to hang up
معطل کردن مسکوت گذاشتن
To trample upon justice. To be unfair.
پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
inset
افزودن اضافه کردن گذاشتن
louse
شپش گذاشتن شپشه کردن
in
:درمیان گذاشتن جمع کردن
arrange
قرار گذاشتن سازمند کردن
in-
:درمیان گذاشتن جمع کردن
inserts
داخل کردن در میان گذاشتن
to shut up
حبس کردن درصندوق گذاشتن
arranged
قرار گذاشتن سازمند کردن
accumulates
روی هم گذاشتن متراکم کردن
insert
داخل کردن در میان گذاشتن
accumulate
روی هم گذاشتن متراکم کردن
dumbfound
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
deteriorated
خراب کردن روبزوال گذاشتن
wads
کپه کردن لایی گذاشتن
auctions
حراج کردن بمزایده گذاشتن
dumfound
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
rat race
<idiom>
رها کردن ،تنها گذاشتن
accumulating
روی هم گذاشتن متراکم کردن
inserting
داخل کردن در میان گذاشتن
wad
کپه کردن لایی گذاشتن
to put a way childish
صرف کردن گرو گذاشتن
impostors
کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
imposters
کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
impostor
کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
skirts
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
emplacement
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
to part the hair
فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
to soak out the salt of
توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
skirt
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirted
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
trapdoor
روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری
trapdoors
روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری
emplace
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
adventure
درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
the setting of a gem
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
cook up
<idiom>
اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
adventures
: درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
affect
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
reefknot
گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
salami technique
کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
stakes
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
aigret
گل کلاه
chapeau
کلاه
cappa
کلاه
beau
کج کلاه
pompom
گل کلاه
head piece
کلاه
panache
پر کلاه
bilk
کلاه سر
nightcap
شب کلاه
headgear
کلاه
cap
کلاه
hat
کلاه
hats
کلاه
ice-cap
یخ کلاه
pretty fellow
کج کلاه
opera hat
کلاه له شو
ice-caps
یخ کلاه
nightcaps
شب کلاه
jack a dandy
کج کلاه
capped
کلاه
ice cap
یخ کلاه
corner
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
d's cap
کلاه قیفی
petasus
کلاه بالدار
fraudulent
کلاه بردار
miyred
کلاه دار
peruke
کلاه گیس
swindles
کلاه برداری
periwig
کلاه گیس
polls
راس کلاه
hood
کلاه خود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com