Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
the t. population
کلیه جمعیت همه مردم
Other Matches
the total population
تمامی نفوس کلیه جمعیت
all men
کلیه مردم
we underwrite the company
ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
malthusian theory of population
فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
nephrogenic
ایجادشده در کلیه منشعب از کلیه
hot
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hotter
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hottest
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
democracy
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracies
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
popular
مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscites
مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscite
مردم خواست رای قاطبه مردم
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
population
تعداد مردم مردم
populations
تعداد مردم مردم
reins
کلیه ها
all
کلیه
kidney
کلیه
kidneys
کلیه
all-
کلیه
all arms
کلیه نیروها
all hands
کلیه پرسنل
entireforce
کلیه نیرو
reniform
کلیه مانند
entireforce
کلیه قوا
renal gravel
حصات کلیه
nephralgia
قولنج کلیه
floating kidney
کلیه متحرک
paranephric
مجاور کلیه
renal
وابسته به کلیه ها
renal calculus
ریگ کلیه
nephroptosis
کلیه متحرک
renal gravel
ریک کلیه
reniform
شبیه کلیه
against all risks
در براب کلیه خطرات
reins
محل کلیه در بدن
ornis
کلیه مرغان یک سرزمین
azoth
علاج کلیه دردها
tenantary
کلیه مستاجرین یک ملک
paranephros
غده روی کلیه
Chronic kidney disease
[CKD]
نارسایی مزمن کلیه
[پزشکی]
nephrolith
سنگ کلیه
[پزشکی]
[بیماری]
chronic renal disease
[CRD]
نارسایی مزمن کلیه
[پزشکی]
demesne
کلیه زمین مایملک یک شخص
renal calculus
[Calculus renalis]
سنگ کلیه
[پزشکی]
[بیماری]
chronic kidney failure
[CKF]
نارسایی مزمن کلیه
[پزشکی]
syngraph
سندی که به مهر و امضا کلیه
all available
کلیه توپخانه حاضر به تیر
The ship and all its crew were lost .
کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
disclaim all liability
کلیه بدهیها را انکار کردن
chronic renal failure
[CRF]
نارسایی مزمن کلیه
[پزشکی]
kidney stone
[Calculus renalis]
سنگ کلیه
[پزشکی]
[بیماری]
flora
کلیه گیاهان یک سرزمین گیاه نامه
fauna
کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
To sweep the board .
کلیه موانع واشکالات را از سر راه برداشتن
nephrosis
بیماری کلیه که بیشترلولههای کلیوی را مبتلامیکند
adrenocortical
وابسته به قشر غدهء فوق کلیه
avifauna
کلیه مرغان یک سرزمین پرندگان یک ناحیه
adrenal
مشتق از غده یا ترشح غددفوق کلیه
tenantry
اجاره داری کلیه مستاجرین یک ملک
Cicim
جاجیم و یا کلیه بافت های ساده کفپوش
To pool resources to gether .
کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
All wages were scaled up to 15 per cent .
کلیه دستمزدها به میزان 15درصد افزایش یا فتند
troop test
ازمایش یکانها از کلیه نظرات تاکتیکی و تجهیزاتی
corporative state
حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
All thing considered.
باتوجه به کلیه مسایل (تمام جوانب امر )
showdowns
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
showdown
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
cortin
ماده فعاله قشر غده فوق کلیه
suet
چربی سخت دور کلیه وکمر گوسفند
thronging
جمعیت
herding
جمعیت
thickly peopled
پر جمعیت
gregariously
با جمعیت
over peopled
پر جمعیت
full of life
پر جمعیت
throng
جمعیت
thinly populated
کم جمعیت
many peopled
پر جمعیت
heap
جمعیت
heaping
جمعیت
heaps
جمعیت
populace
جمعیت
bodle
جمعیت
herd
جمعیت
herded
جمعیت
densely populated
پر جمعیت
society
جمعیت
thronged
جمعیت
throngs
جمعیت
thickly populated
پر جمعیت
desolate
بی جمعیت
cortege
جمعیت
corteges
جمعیت
gang
جمعیت
gangs
جمعیت
societies
جمعیت
herds
جمعیت
demos
جمعیت
crowds
جمعیت
crowd
جمعیت
company
جمعیت
mob
جمعیت
companies
جمعیت
mobbed
جمعیت
gaggles
جمعیت
populations
جمعیت
gaggle
جمعیت
population
جمعیت
rabble
جمعیت
mobbing
جمعیت
armies
جمعیت
army
جمعیت
thin
کم جمعیت
presses
جمعیت
thinned
کم جمعیت
thinners
کم جمعیت
mobs
جمعیت
thinnest
کم جمعیت
population
[pop.]
جمعیت
press
جمعیت
thins
کم جمعیت
comprehensive job
کاری که کلیه اجزا ان در رشته واحدی مجتمع شود
formalism
اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
We ought to (should)examineit in all itsaspects.
باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
gentelmen's agreement
کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
banc
جلسهای که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود
the total population
همه جمعیت
urban population
جمعیت شهری
underpopulation
کمبود جمعیت
peoples
جمعیت قوم
social
جمعیت دوست
demographic transition
گذار جمعیت
settled
جمعیت دار
multitude
جمعیت کثیر
multitudes
جمعیت کثیر
aging population
جمعیت سالمند
demotic distribution
توزیع جمعیت
population distribution
توزیع جمعیت
population density
تراکم جمعیت
optimum population
حد مطلوب جمعیت
habitance
جمعیت سکنه
habitancy
جمعیت سکنه
people
تن
[جمعیت شهری]
demographer
جمعیت شناس
population explosion
انفجار جمعیت
population inversion
وارونگی جمعیت
population growth
رشد جمعیت
the crowd scattereal
جمعیت متفرق شد
depopulation
تخلیه جمعیت
overpopulation
اضافه جمعیت
stationary population
جمعیت ثابت
sparse population
جمعیت کم یا پراکنده
population structure
ترکیب جمعیت
bikes
انبوه جمعیت
bike
انبوه جمعیت
population structure
ساخت جمعیت
knight errantry
جمعیت سلحشوران
working population
جمعیت شاغل
depopulating
کم جمعیت کردن
demography
جمعیت شناسی
depopulate
کم جمعیت کردن
depopulated
کم جمعیت کردن
depopulates
کم جمعیت کردن
rucks
جمعیت وازدحام
ruck
جمعیت وازدحام
peopling
جمعیت قوم
peopled
جمعیت قوم
to the cheers of
[the crowd]
با تشویق
[جمعیت]
populated
جمعیت دار
young population
جمعیت جوان
people
جمعیت قوم
demography
جمعیت نگاری
identity matrix
ماتریسی مربع که در ان کلیه عناصرقطر اصلی یک و سایر عناصرصفر باشند
This is contray to all moral principles ( codes ) .
این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
farraginous
تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
garrison forces
قوای پادگانی کلیه یکانهای مستقردر یک پایگاه یا منطقه یاتاسیسات
watershed management
کلیه عملیات مربوط به اصلاح و نگهداری و بهره برداری از انجیرها
flocks
جمعیت دسته پرندگان
party
دسته متشکل جمعیت
flocking
جمعیت دسته پرندگان
flocked
جمعیت دسته پرندگان
A big crowd gathered.
جمعیت انبوهی جمع شد
flock
جمعیت دسته پرندگان
The police held the crowd back.
پلیس جمعیت را عقب زد
birth rates
ضریب افزایش جمعیت
birth rate
ضریب افزایش جمعیت
populates
دارای جمعیت کردن
populating
دارای جمعیت کردن
gregariously
از روی جمعیت دوستی
population planning
برنامه ریزی جمعیت
populate
دارای جمعیت کردن
templar
عضو جمعیت فراماسون
zero population growth
رشد جمعیت صفر
demography
علم جمعیت شناسی
gregarious
جمعیت دوست گروه جو
gangs
جمعیت تشکیل دادن
demography
مطالعه مهاجرت جمعیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com