Dictiornary-Farsi | گره گشایی جبران | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
relief	گره گشایی جبران


Other Matches

public	رمز گشایی که از کلید عمومی برای رمز گذاری پیام استفاده میکند و از یک کلید خصوص برای رمز گشایی آن .
indehiscence	نا گشایی
opening joints	درز گشایی
dissection	کالبد گشایی
decoding	رمز گشایی
fenestration	روزنه گشایی
raking out of a joint	درز گشایی
problem-solving	مساله گشایی
necroscopy	کالبد گشایی
pickelock	دزد قفل گشایی
cryptographic	مربوط به رمز گشایی
Problem - solving .	گره گشایی ( رفع مشکل )
offsetting	جبران کردن جبران
offset	جبران کردن جبران
executed	رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executes	رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executing	رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
execute	رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
processor	پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کد گشایی و اجرا میکند طبق کد برنامه
fetched	رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetches	رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetch	رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
cryptography	مط العه روش ها و تکنیکهای رمز گذاری و رمز گشایی
cryptographic	قوانین رمز گذاری و رمز گشایی داده
recoveries	جبران
reparation	جبران
remedies	جبران
making up	جبران
recovery	جبران
atonement	جبران
remedied	جبران
remedying	جبران
restitution	جبران
quid pro quo	جبران
quid pro quos	جبران
amends	جبران
satisfaction	جبران
compensator	جبران گر
compensatory amount	جبران
remedy	جبران
offset	جبران
reprisal	جبران
offsetting	جبران
reprisals	جبران
recvery	جبران
compensations	جبران
compensation	جبران
recoupment	جبران
recompense	جبران عوض
irreparable	جبران ناپذیر
restitution	جبران تلافی
recompense	جبران تلافی
recuperated	جبران کردن
recuperates	جبران کردن
recuperating	جبران کردن
retrieve	جبران کردن
retrieved	جبران کردن
retrieves	جبران کردن
recoup	جبران کردن
recouped	جبران کردن
recouping	جبران کردن
recoups	جبران کردن
reparation	جبران غرامت
current compensation	جبران جریان
recuperate	جبران کردن
recompensed	جبران عوض
recompensed	جبران تلافی
live down <idiom>	جبران خطاواشتباه
reparable	قابل جبران
repairable	قابل جبران
dispenser cathode	کاتد جبران گر
irrecoverable	جبران ناپذیر
irreparableness	جبران ناپذیری
irretrievability	جبران ناپذیری
make good	جبران کردن
make up	جبران کردن
make up for	جبران کردن
makeup time	زمان جبران
rectification	جبران یکسوسازی
recoupable	قابل جبران
solatium	جبران خسارت
counterweigh	جبران کردن
recompenses	جبران عوض
recompenses	جبران تلافی
recompensing	جبران عوض
recompensing	جبران تلافی
attenuation compensation	جبران میرایی
award of damages	جبران خسارت
compensable	قابل جبران
compensative	جبران کننده
compensator	جبران کننده
to make up for	جبران کردن
to make r.	جبران کردن
countervail	جبران کردن
to make good	جبران کردن
overcompensation	جبران مفرط
redress	جبران خسارت
compensated	جبران کردن
recoveries	استرداد جبران
recoveries	وصول جبران
recuperation	جبران خسارت
reciprocate	جبران کردن
reciprocates	جبران کردن
compensations	جبران خسارت
recovery	وصول جبران
backs	جبران ازعقب
compensations	جبران تهاتر
redress	جبران کردن
back	جبران ازعقب
offset	جبران کردن
redressed	جبران خسارت
offsetting	جبران کردن
recovery	استرداد جبران
redressed	جبران کردن
redresses	جبران خسارت
redresses	جبران کردن
compensate	جبران کردن
expiate	جبران کردن
expiated	جبران کردن
expiating	جبران کردن
satisfying	جبران کردن
requite	جبران کردن
requited	جبران کردن
compensation	جبران خسارت
compensation	جبران کردن
atone	جبران کردن
atoned	جبران کردن
atones	جبران کردن
requiting	جبران کردن
atoning	جبران کردن
compensations	جبران کردن
expiates	جبران کردن
reciprocated	جبران کردن
requites	جبران کردن
compensation	جبران تهاتر
compensates	جبران کردن
satisfies	جبران کردن
satisfy	جبران کردن
make up for the past	جبران مافات کردن
carried	جبران ضعف یار
carry	جبران ضعف یار
it is beyond retrieve	جبران پذیر نیست
rewardable	جبران خدمت اجر
irreversible damage	اسیب جبران ناپذیر
make up a deficit	جبران کردن کسری
carries	جبران ضعف یار
recuperation	بهبود جبران خسارت
irrecoverable	غیر قابل جبران
indemnities	جبران زیان بخشودگی
irreparably	بطور جبران ناپذیر
indemnificatory	جبران کننده تاوانی
quittance	بازپرداختن جبران کردن
rectifiable	قابل تصحیح یا جبران
recvperate	جبران خسارت کردن
indemnity	جبران زیان بخشودگی
carrying	جبران ضعف یار
compensating winding	سیم پیچ جبران گر
reward	جبران خدمت اجر
to make good a mistake [ to wipe a disgrace] <idiom>	اشتباهی را جبران کردن
fair damages [Law]	جبران خسارت عادلانه
remedying	وسائل جبران خسارت
remedy	وسائل جبران خسارت
remedies	وسائل جبران خسارت
remedied	وسائل جبران خسارت
to atone for something	جبران کردن چیزی
to make amends for something	جبران کردن چیزی
rewarded	جبران خدمت اجر
rewards	جبران خدمت اجر
compensating transformer	مبدل جبران کننده
compensating magnets	اهنربای جبران کننده
compensating coil	پیچک جبران کننده
collision coverage	شمول جبران تصادمات
binding offset	حاشیه جبران شیرازه
to redress danger	جبران خسارت کردن
counter-measure	اقدام جبران کننده
overcompensation	جبران بیش از حد لزوم
counter-measures	اقدام جبران کننده
make up for something <idiom>	جبران خطا یا اشتباه
make up to	خسارت کسی را جبران کردن
to recoup oneself	هزینه خود را جبران کردن
to recover from something	جبران کردن [مثال از بحرانی]
to make r. for a wrong	بی عدالتی یا خطایی را جبران کردن
to recover lost time	وقت گمشده را جبران کردن)
to indemnify any one's expense	هزینه کسیرا جبران کردن
redresses	دوباره پوشیدن جبران کردن
indemnification	تاوان پردازی جبران زیان
to recover damages	خسارت خودرا جبران کردن
indemnify	بیمه کردن جبران خسارت
inexpiable	مرمت ناپذیر جبران نکردنی
reclamation	تقاضای جبران خسارت کردن
fpa	معاف از جبران خسارت خاص
redressed	دوباره پوشیدن جبران کردن
average bond	ضمانت نامه جبران خسارت
redress	دوباره پوشیدن جبران کردن
To make amends to someone for an injury.	وقت از دست رفته جبران کردن
to give one his revenge	فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
protection and indemnity club	باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
catch up	تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی
reimburse	جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimbursed	جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن