Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (43 milliseconds)
English
Persian
skulk
گروه دزدکی حرکت کردن
skulked
گروه دزدکی حرکت کردن
skulking
گروه دزدکی حرکت کردن
skulks
گروه دزدکی حرکت کردن
Other Matches
sneaked
دزدکی حرکت ه کردن
sneaks
دزدکی حرکت ه کردن
sneak
دزدکی حرکت ه کردن
stealth
خفیه کاری حرکت دزدکی
slinking
انسان یاحیوان رشد نکرده وضعیف حرکت دزدکی
slink
انسان یاحیوان رشد نکرده وضعیف حرکت دزدکی
slinks
انسان یاحیوان رشد نکرده وضعیف حرکت دزدکی
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
poach
دزدکی شکار کردن
lurking
دزدکی عمل کردن
lurks
دزدکی عمل کردن
lurk
دزدکی عمل کردن
poached
دزدکی شکار کردن
lurked
دزدکی عمل کردن
poaches
دزدکی شکار کردن
guinea pig
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pigs
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
trinket
دزدکی وزیرجلی کار کردن
trinkets
دزدکی وزیرجلی کار کردن
suborn
دزدکی ومحرمانه چیزی کسب کردن
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
pussyfoot
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
cylinder
1-گروه شیارها روی دیسک . 2-شیارها روی یک وسیله چند دیسکه که بدون حرکت نوک خواندن / نوشتن قابل دستیابی است
cylinders
1-گروه شیارها روی دیسک . 2-شیارها روی یک وسیله چند دیسکه که بدون حرکت نوک خواندن / نوشتن قابل دستیابی است
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
snoopy
دزدکی
furtive
دزدکی
stealthiest
دزدکی
privy
دزدکی
slinky
دزدکی
lurkingly
دزدکی
slinkiest
دزدکی
slinkier
دزدکی
by stealth
دزدکی
stealthier
دزدکی
stealthy
دزدکی
sneaking
دزدکی
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
sheep's eye
نگاه دزدکی
leering
نگاه دزدکی
leered
نگاه دزدکی
leers
نگاه دزدکی
poachers
شکارچی دزدکی
leer
نگاه دزدکی
poacher
شکارچی دزدکی
peeps
نگاه دزدکی طلوع
peeping
نگاه دزدکی طلوع
peeped
نگاه دزدکی طلوع
peep
نگاه دزدکی طلوع
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
slink
نظر چشمی نگاه دزدکی
slinks
نظر چشمی نگاه دزدکی
slinking
نظر چشمی نگاه دزدکی
herded
متحد کردن گروه
herd
متحد کردن گروه
to form into groups
گروه بندی کردن
herds
متحد کردن گروه
herding
متحد کردن گروه
slinks
گام های دزدکی سقط شده
to steal in or out
دزدکی داخل شدن یابیرون امدن
slink
گام های دزدکی سقط شده
slinking
گام های دزدکی سقط شده
groups
جمعیت گروه بندی کردن
group
جمعیت گروه بندی کردن
sneakers
کسی که دزدکی راه میرود کفش کتانی
sneaker
کسی که دزدکی راه میرود کفش کتانی
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes
گروه بیشمار گروه
horde
گروه بیشمار گروه
sailed
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
lumbering
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbered
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braids
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumber
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
move on
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
loiters
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
to bear oneself
حرکت کردن
skew
کج حرکت کردن
have way on
حرکت کردن
whir
حرکت کردن
sailings
حرکت کردن
sailed
حرکت کردن
sail
حرکت کردن
waggling
حرکت کردن
skews
کج حرکت کردن
departures
حرکت کردن
move
حرکت کردن
moves
حرکت کردن
waggles
حرکت کردن
skewing
کج حرکت کردن
waggled
حرکت کردن
get under way
حرکت کردن
moved
حرکت کردن
inch
حرکت کردن
departure
حرکت کردن
to weigh anchor
حرکت کردن
waggle
حرکت کردن
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
to move on
واداربه حرکت کردن
dart
بسرعت حرکت کردن
spanks
با سرعت حرکت کردن
spiral
بطورمارپیچ حرکت کردن
pule
باصدا حرکت کردن
spank
با سرعت حرکت کردن
lugs
سنگین حرکت کردن
darted
بسرعت حرکت کردن
spanked
با سرعت حرکت کردن
make leeway
حرکت پهلویی کردن
spiraled
بطورمارپیچ حرکت کردن
zigzag
حرکت زیگزاگی کردن
trances
باچالاکی حرکت کردن
lug
سنگین حرکت کردن
lugged
سنگین حرکت کردن
lugging
سنگین حرکت کردن
zigzags
حرکت زیگزاگی کردن
zigzagging
حرکت زیگزاگی کردن
jink
بسرعت حرکت کردن
zigzagged
حرکت زیگزاگی کردن
to tail to the tide
باجزرومد حرکت کردن
sailings
با نازوعشوه حرکت کردن
spiraling
بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralled
بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralling
بطورمارپیچ حرکت کردن
trance
باچالاکی حرکت کردن
spirals
بطورمارپیچ حرکت کردن
sail
با نازوعشوه حرکت کردن
sailed
با نازوعشوه حرکت کردن
ranges
سیر و حرکت کردن
range
سیر و حرکت کردن
crawfish
به پشت حرکت کردن
darting
بسرعت حرکت کردن
crabs
به پهلو حرکت کردن
streaking
بسرعت حرکت کردن
underway
در حال حرکت کردن
whirry
بعجله حرکت کردن
trail
بدنبال حرکت کردن
trailing
بدنبال حرکت کردن
trails
بدنبال حرکت کردن
trailed
بدنبال حرکت کردن
streaks
بسرعت حرکت کردن
streak
بسرعت حرکت کردن
larrup
سنگین حرکت کردن
to bolt
ناگهانی حرکت کردن
lazier
باکندی حرکت کردن
submarines
زیردریا حرکت کردن
to make an early start
زود حرکت کردن
submarine
زیردریا حرکت کردن
crab
به پهلو حرکت کردن
laziest
باکندی حرکت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com