Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (16 milliseconds)
English
Persian
clinch
گروه پرچ بودن
clinched
گروه پرچ بودن
clinches
گروه پرچ بودن
clinching
گروه پرچ بودن
Search result with all words
guinea pig
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pigs
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
sociality
اجماعی بودن گروه گرایی
Other Matches
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes
گروه بیشمار گروه
horde
گروه بیشمار گروه
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
agreeing
متفق بودن همرای بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
moons
سرگردان بودن اواره بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
moon
سرگردان بودن اواره بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
ensign
گروه
gangs
گروه
squad
گروه
herding
گروه
gang
گروه
herd
گروه
thronging
گروه
ensigns
گروه
platoon
گروه
platoons
گروه
flock
گروه
covey
گروه
herded
گروه
squads
گروه
flocking
گروه
parcel
گروه
companies
گروه
company
گروه
crowd
گروه
crowds
گروه
throng
گروه
thronged
گروه
flocked
گروه
flocks
گروه
throngs
گروه
multitudes
گروه
school
گروه
setting up
گروه
parcels
گروه
group
گروه
multitude
گروه
ring
گروه
special interest group
گروه
cohorts
گروه
cohort
گروه
assembly
گروه
set
گروه
groups
گروه
concourse
گروه
batches
گروه
batch
گروه
schools
گروه
concourses
گروه
trooping
گروه
trooped
گروه
troop
گروه
corps
گروه
sets
گروه
clique
گروه
clusters
گروه
masses
گروه
mass
گروه
folks
گروه
hosting
گروه
folk
گروه
hosts
گروه
bunching
گروه
bunches
گروه
many
گروه
lot
گروه
congregations
گروه
massing
گروه
cluster bombs
گروه
cluster bomb
گروه
cluster
گروه
host
گروه
teams
گروه
team
گروه
frying
گروه
fry
گروه
fries
گروه
hosted
گروه
bunched
گروه
bunch
گروه
shoal
گروه
party
گروه
g , series
گروه ژ
swarm
گروه
herds
گروه
swarmed
گروه
swarms
گروه
t group
گروه T
congregation
گروه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com