Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
pot
گلدان درگلدان گذاشتن
pots
گلدان درگلدان گذاشتن
potting
گلدان درگلدان گذاشتن
Other Matches
Zel-i Sultan vase
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
flower vase
گلدان
bough pot
گلدان
jardiniere
گلدان
urn
گلدان
urns
گلدان
vase
گلدان
vases
گلدان
flowerpot
گلدان کوزهای
flowerpots
گلدان کوزهای
vessels
گلدان فرف
jardiniere
جعبه گلدان
flower pot
گلدان کوزهای
vessel
گلدان فرف
flower pot
گلدان گلی
potiche
گلدان گردن باریک
potting
در گلدان محفوظ داشتن
pots
در گلدان محفوظ داشتن
vase
گلدان نقره وغیره
cup
گلدان جایزه مسابقات
urinals
گلدان ادرار شاشگاه
urinal
گلدان ادرار شاشگاه
pot
در گلدان محفوظ داشتن
vases
گلدان نقره وغیره
cups
گلدان جایزه مسابقات
repot
در گلدان بزرگتر کاشتن
cupped
گلدان جایزه مسابقات
repots
در گلدان بزرگتر کاشتن
repotted
در گلدان بزرگتر کاشتن
repotting
در گلدان بزرگتر کاشتن
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
to plant out
از گلدان در اوردن ودرزمین کاشتن
overpot
در گلدان زیاد بزرگ کاشتن
prunt
الت بته چسبانی درروی گلدان
urns
گلدان یا فرف محتوی خاکستر مرده
prunt
بته مینایی روی گلدان و مانندان
cupholder
برنده گلدان جایزه در مسابقه نهایی
urn
گلدان یا فرف محتوی خاکستر مرده
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
cinerarium
[گلدان یا ظرف زیبا شبیه جعبه برای نگهداری خاکستر مردگان]
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
vase design
طرح گلدانی
[طرح های اولیه آن به حدود چهارصد سال پیش باز می گردد و وجه مشترک طرح های گلدانی استفاده از یک یا چند گلدان در متن فرش بوده که انواع پیچک و گل ها از درون آن به اطراف فرش گسترش می یابد.]
place
گذاشتن
inculcating
پا گذاشتن
to pickle a rod for
گذاشتن
to lay it on with a trowel
گذاشتن
teasing
سر به سر گذاشتن
to take in
تو گذاشتن
infiltrate
گذاشتن
infiltrated
گذاشتن
infiltrates
گذاشتن
infiltrating
گذاشتن
getting on in years
پا به سن گذاشتن
to trample on
گذاشتن
To be gettingh on in years.
پا به سن گذاشتن
places
گذاشتن
placing
گذاشتن
take in
تو گذاشتن
loads
گذاشتن
load
گذاشتن
ti turn in
تو گذاشتن
go on
<idiom>
گذاشتن
run home
جا گذاشتن
lay
گذاشتن
inculcate
پا گذاشتن
inculcated
پا گذاشتن
question answer
در صف گذاشتن
lays
گذاشتن
inculcates
پا گذاشتن
to run in
تو گذاشتن
misplace
جا گذاشتن
mislays
جا گذاشتن
mislaying
جا گذاشتن
mislay
جا گذاشتن
puts
گذاشتن
putting
گذاشتن
apostrophize
گذاشتن
leaving
گذاشتن
leave
گذاشتن
letting
گذاشتن
put
گذاشتن
mislaid
جا گذاشتن
lets
گذاشتن
let
گذاشتن
placements
گذاشتن
placement
گذاشتن
to put a way
کنار گذاشتن
grow a beard
ریش گذاشتن
give as a pledge
گرو گذاشتن
hand down
به ارث گذاشتن
put in pledge
گرو گذاشتن
bilk
گذاشتن از پرداخت
begueath
به ارث گذاشتن
badger
:سربسر گذاشتن
embeds
کار گذاشتن
badgered
:سربسر گذاشتن
embed
کار گذاشتن
badgers
:سربسر گذاشتن
badgering
:سربسر گذاشتن
to leave off
کنار گذاشتن
salve
ضماد گذاشتن
to lay it on with a trowel
کار گذاشتن
exposing
بی پناه گذاشتن
imbark
در کشتی گذاشتن
hypothecate
به رهن گذاشتن
hold in respect
احترام گذاشتن به
high tender
به مزایده گذاشتن
to keep in d.
امانت گذاشتن
exposes
بی پناه گذاشتن
to lay anegg
تخم گذاشتن
expose
بی پناه گذاشتن
respects
احترام گذاشتن به
respect
احترام گذاشتن به
Welsh
کلاه گذاشتن
to lay aside
کنار گذاشتن
to leave a margin
حاشیه گذاشتن
to have the heels of any one
کسیرادردوعقب گذاشتن
four horsemen
جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
enchase
در نگین گذاشتن
to stand sentinel
نگهبان گذاشتن در
encradle
درگهواره گذاشتن
to sow mines
مین گذاشتن
to set one's seal to
صحه گذاشتن
embark
درکشتی گذاشتن
embarked
درکشتی گذاشتن
embarking
درکشتی گذاشتن
to take in a reef
بادبان را تو گذاشتن
to take ship
درکشتی گذاشتن
juxtaposing
پهلوی هم گذاشتن
plight
گرو گذاشتن
underact
از کار کم گذاشتن
trig
علامت گذاشتن
trepass
پافرا گذاشتن
cloister
درصومعه گذاشتن
cloisters
درصومعه گذاشتن
dew ret
زیرشبنم گذاشتن
embarks
درکشتی گذاشتن
to set down
بزمین گذاشتن
leather
چرم گذاشتن به
to put in pledge
گرو گذاشتن
invest
سرمایه گذاشتن
flyblow
تخم گذاشتن
invested
سرمایه گذاشتن
investing
سرمایه گذاشتن
invests
سرمایه گذاشتن
to put by
کنار گذاشتن
cleck
تخم گذاشتن
coop
درقید گذاشتن
to set a trap
تله گذاشتن
to sell by a
بمزایده گذاشتن
enframe
درقاب گذاشتن
cuple
در بوته گذاشتن
to put up to a
بمزایده گذاشتن
to put up forsale
بمزایده گذاشتن
cupel
در بوته گذاشتن
enshrine
درزیارتگاه گذاشتن
juxtaposing
پیش هم گذاشتن
pignus
گرو گذاشتن
put up to auction
به مزایده گذاشتن
putting a condition
شرط گذاشتن
handles
دسته گذاشتن
handle
دسته گذاشتن
regulater
قاعده گذاشتن
shutters
پرده گذاشتن
lay away
کنار گذاشتن
emplace
کار گذاشتن
shutter
پرده گذاشتن
lagvt
سرپوش گذاشتن
lacevi
یراق گذاشتن
hypothecate
گرو گذاشتن
tipping
نوک گذاشتن
tip
نوک گذاشتن
intube
در لوله گذاشتن
fix
کار گذاشتن
set down
بزمین گذاشتن
put out to interest
به بهره گذاشتن
cramp
درقید گذاشتن
cramps
درقید گذاشتن
pigged
بچه گذاشتن
oviposit
تخم گذاشتن
overtop
عقب گذاشتن
over run
زیر پا گذاشتن
put aside
کنار گذاشتن
line out
با خط علامت گذاشتن
to set by
کنار گذاشتن
hang-ups
معوق گذاشتن
hang-up
معوق گذاشتن
hang up
معوق گذاشتن
strands
تنها گذاشتن
strand
تنها گذاشتن
put on rudder
سکان گذاشتن
mouths
در دهان گذاشتن
mouthing
در دهان گذاشتن
mouthed
در دهان گذاشتن
mouth
در دهان گذاشتن
instal
کار گذاشتن
parcels
دربسته گذاشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com