Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
English
Persian
addled
<adj.>
گیج و ناتوان در درست فکر کردن
Other Matches
debilitate
ناتوان کردن
invalids
ناتوان کردن
disabling
ناتوان کردن
invalid
ناتوان کردن
disable
ناتوان کردن
disables
ناتوان کردن
invalidate
ناتوان کردن
disenable
ناتوان کردن
invalidated
ناتوان کردن
invalidates
ناتوان کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
enervate
ناتوان کردن بی اثرکردن
interrupt
ناتوان کردن وقفه
interrupting
ناتوان کردن وقفه
interrupts
ناتوان کردن وقفه
incapacitated
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
commenting
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
comment
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commented
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
gruel
عاجز کردن ناتوان کردن
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
inable
<adj.>
ناتوان
disabled
ناتوان
incompetent
<adj.>
ناتوان
asthenic
ناتوان
incapacitated
<adj.>
ناتوان
impotent
<adj.>
ناتوان
unfit
<adj.>
ناتوان
incapable
<adj.>
ناتوان
incapable
ناتوان
impuissant
ناتوان
handicapped
ناتوان
unable
ناتوان
invalids
ناتوان
invalid
ناتوان
infirm
ناتوان
labourvt
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dress
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
trims
درست کردن
to put in to shape
درست کردن
trimmest
درست کردن
adapt
درست کردن
trim
درست کردن
to put to rights
درست کردن
to cleanvp
درست کردن
to riven laths
یا درست کردن
fix up
درست کردن
make up
درست کردن
indite
درست کردن
set in order
درست کردن
concocts
درست کردن
makes
درست کردن
concocted
درست کردن
gulleys
درست کردن
fettle
درست کردن
gully
درست کردن
concoct
درست کردن
correcting
درست کردن
fashioning
درست کردن
cleaned
درست کردن
correct
درست کردن
clean
درست کردن
to fix up
درست کردن
cleans
درست کردن
concocting
درست کردن
gullies
درست کردن
fashion
درست کردن
weaves
درست کردن
set right
درست کردن
weave
درست کردن
cleanest
درست کردن
fashioned
درست کردن
corrects
درست کردن
fashions
درست کردن
builds
درست کردن
manufacture
درست کردن
manufactured
درست کردن
buildings
درست کردن
manufactures
درست کردن
to set to rights
درست کردن
build
درست کردن
to sct aright
درست کردن
shape
درست کردن
shapes
درست کردن
to erect into
درست کردن از
make
درست کردن
to set
درست کردن
to set in order
درست کردن
to get up
درست کردن
fabricated
درست کردن
fabricates
درست کردن
redd
درست کردن
fabricating
درست کردن
fabricate
درست کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
debilitative
ناتوان کننده
impotent
ناتوان اکار
irretentive
ناتوان در نگاهداری
disabling
ناتوان ساختن
sickly
ناتوان رنجور
disable
ناتوان ساختن
debilitant
ناتوان کننده
sickliest
ناتوان رنجور
sicklier
ناتوان رنجور
disables
ناتوان ساختن
weaklings
ناتوان بی بنیه
feeblest
ناتوان عاجز
decaying
که ناتوان میشود
decayed
که ناتوان میشود
debilitation
ناتوان سازی
decay
که ناتوان میشود
decays
که ناتوان میشود
weakling
ناتوان بی بنیه
feebler
ناتوان عاجز
feeble
ناتوان عاجز
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
scrambles
املت درست کردن
vint
درست کردن یا ریختن
pond
حوض درست کردن
ponds
حوض درست کردن
team
دسته درست کردن
teams
دسته درست کردن
manipulates
با استادی درست کردن
manipulated
با دست درست کردن
dresses
درست کردن لباس
manipulates
با دست درست کردن
manipulated
با استادی درست کردن
frame
پاپوش درست کردن
to toss up
زود درست کردن
manipulate
با دست درست کردن
orthoepy
فن درست تلفظ کردن
stage craft
فن درست کردن نمایش
scrambled
املت درست کردن
scramble
املت درست کردن
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
manipulate
با استادی درست کردن
to word up
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
dress
درست کردن لباس
re form
دوباره درست کردن
scrambling
املت درست کردن
dowel
میخچه درست کردن
to make something
چیزی را درست کردن
hedges
خاربست درست کردن
to mill flour
ارد درست کردن
strike off
بی زحمت درست کردن
roughcast
اجمالا درست کردن
image erection
درست کردن تصویر
hedged
خاربست درست کردن
exacts
تحمیل کردن بر درست
to weave a plot
دوزوکلک درست کردن
blow down
بافوت درست کردن
corn popping
درست کردن چس فیل
hedge
خاربست درست کردن
recondition
دوباره درست کردن
exacted
تحمیل کردن بر درست
railroads
پاپوش درست کردن
reconditions
دوباره درست کردن
die sink
خزینه درست کردن
exact
تحمیل کردن بر درست
railroad
پاپوش درست کردن
reconditioned
دوباره درست کردن
stalling torque
گشتاور پیچشی ناتوان
disabling
ناتوان ساختن از کارانداختن
inability to box
ناتوان از ادامه دادن
disable pulse
تپش ناتوان ساز
disable
ناتوان ساختن از کارانداختن
disables
ناتوان ساختن از کارانداختن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
To do up the room.
اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com