English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
circuit clout یک امتیاز با دویدن به پایگاه
Other Matches
dinger دویدن به پایگاه اصلی
base running دویدن بسوی پایگاه
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
leg bye امتیاز با دویدن در نتیجه خوردن توپ به بدن توپزن ومنحرف شدن ان
bring in امتیاز بدست اوردن در پایگاه
base on halls گرفتن امتیاز با رسیدن به پایگاه نخست
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
overtime وقت نامحدودپس از تساوی در امتیاز 41برای کسب دو امتیاز
handicaps امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
handicap امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
query زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
roll back کاریک برنامه کاربردی پایگاه داده ها برای توقف تراکنش و برگشت پایگاه داده ها به وضعیت قبلی
aggregate تابع محاسباتی پایگاه داده که روی فیلد انتخاب شده هر رکورد پایگاه داده اجرا می شود
aggregates تابع محاسباتی پایگاه داده که روی فیلد انتخاب شده هر رکورد پایگاه داده اجرا می شود
queried زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
querying زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
queries زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
deployment operating base پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
station list فهرست قسمتهای پایگاه دفترچه راهنمای قسمتهای مختلف پایگاه
rugby point امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
privacy قانونی که کاربران غیر محغاز نمیتوانند درباره افراد خصوصی از پایگاه داده ها داده دریافت کنند یا هر شخص فقط میتواند اطلاعات مربوط به خودش را در پایگاه داده بداند
language زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
languages زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
sql زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و معروف استاندارد که برای تولید پرسش هایی برای داده از پایگاه داده ها به کار می رود
structures زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
structure زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
structuring زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
dense index اندیس پایگاه داده حاوی آدرس یا ورودی برای هر موضوع یا ورودی در پایگاه داده
queries زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
query زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queried زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
querying زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
QBE زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Running <adj.> دویدن
doubled up دویدن
runs دویدن
run دویدن
doubled دویدن
double دویدن
raced دویدن
race دویدن
to run through دویدن
races دویدن
jogged اهسته دویدن
jogging اهسته دویدن
cursorial مستعد دویدن
leaps جستن دویدن
re-ran دوباره دویدن
leaped جستن دویدن
on the go <idiom> مشغول دویدن
roil دنبال هم دویدن
jogs اهسته دویدن
leap جستن دویدن
re-run دوباره دویدن
re-runs دوباره دویدن
run for it <idiom> به ضرب دویدن
re-running دوباره دویدن
winder دویدن سریع
jog اهسته دویدن
trig تر وتمیز دویدن
scuttled بسرعت دویدن
scuttles بسرعت دویدن
runout محوطه دویدن
scuttling بسرعت دویدن
outruns در دویدن جلوافتادن
to bolt با سرعت دویدن
outrun در دویدن جلوافتادن
track مسابقه دویدن
outrunning در دویدن جلوافتادن
running with the ball با توپ دویدن
tracks مسابقه دویدن
scuttle بسرعت دویدن
tracked مسابقه دویدن
footrace مسابقه دویدن
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
To interrupt someone. To butt in. تو حرف کسی دویدن
circle دویدن در مسیر منحنی
rerun عمل دوباره دویدن
circled دویدن در مسیر منحنی
sprints با حداکثر سرعت دویدن
circles دویدن در مسیر منحنی
sprint با حداکثر سرعت دویدن
circling دویدن در مسیر منحنی
he fell to the ground دویدن اغازکردبزمین افتاد
sprinted با حداکثر سرعت دویدن
outkick تندتر از رقیب دویدن
run way محوطه دویدن هواپیما
to break into a run شروع کردن به دویدن
jogged دویدن بصورت یورتمه
to start شروع کردن به دویدن
jogging دویدن بصورت یورتمه
jog دویدن بصورت یورتمه
long wind طاقت زیاد دویدن
jogs دویدن بصورت یورتمه
false starts دویدن قبل ازصدای تپانچه
departure end انتهای محوطه دویدن هواپیما
to run for the bus برای گرفتن اتوبوس دویدن
break in درمیان صحبت کسی دویدن
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins درمیان صحبت کسی دویدن
false start دویدن قبل ازصدای تپانچه
road work دویدن جادهای در تمرین بوکس
to run a race در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
arresting system runout محوطه دویدن سیستم مهارهواپیما
ground game روش استفاده از مانور دویدن
roll out دویدن هواپیما روی باند
to take a run-up با دویدن به مکان شروع نزدیک شدن
to overrun oneself از دویدن زیاد خود را خسته کردن
goes نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
threshholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshold نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
go نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
thresholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
buttonhook نوعی پاس با جلو دویدن وبرگشت ناگهانی
curl پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
rompish مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompy مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
quarterback sneak حمله بازیگر بالا با دویدن بجلو پس از گرفتن توپ
curled پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
curls پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
triple threat بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
to ran a person hard کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
slants بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slanted بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slant بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
hangs قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hang قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
breaks حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
break حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
square in پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
scrambling دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambles دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scramble دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
prerogative امتیاز
ad امتیاز
ads امتیاز
rectums امتیاز
licenses امتیاز
prominence امتیاز
act of grace امتیاز
privilege امتیاز
rectum امتیاز
distinctions امتیاز
upper hand امتیاز
scorelines خط امتیاز
scoreline خط امتیاز
distinction امتیاز
licence امتیاز
lease امتیاز
scoreless بی امتیاز
exclusiveness امتیاز
pas امتیاز
prerogatives امتیاز
score امتیاز
advantage امتیاز
scored امتیاز
pre-eminence امتیاز
scores امتیاز
licences امتیاز
pre eminence امتیاز
concession امتیاز
concessions امتیاز
francs امتیاز
priviege امتیاز
franchises امتیاز
credits امتیاز
prominency امتیاز
crediting امتیاز
credited امتیاز
plus امتیاز
franc امتیاز
franchise امتیاز
leases امتیاز
charter امتیاز
royalty حق امتیاز
royalties حق امتیاز
credit امتیاز
point امتیاز
runs یک امتیاز
run یک امتیاز
game bird یک امتیاز
chartered امتیاز
chartering امتیاز
charters امتیاز
precedence امتیاز سابقه
score sheet برگ امتیاز
set point اخرین امتیاز
aces امتیاز سرویس
prerogative حق یا امتیاز ویژه
go-ahead امتیاز برتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com