Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
French window
اقشقشه
French window
درپنجرهای
French window
پنجره لولادار
Other Matches
French
فرانسوی کردن
French
:خلال کردن
French
مقشر کردن
French
: فرانسوی
French
فرانسه زبان فرانسه
My French is not up to much.
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
keep up your french
زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
he does not know french
او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
the french
فرانسوی ها
to take french
بی خداحافظی رفتن
to take french
بی بدردو رفتن
to take french
بی خبر رفتن جیم شدن
french wheat
دیلار
He took French leave.
<idiom>
او کار رو پیچوند.
french fry
برشهای سیب زمینی رادرروغن سرخ کردن
He took French leave.
<idiom>
او جیم شد.
french fry
برش سیب زمینی سرخ کردن
french grass
اسپرس
french heel
پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
french defence
دفاع فرانسوی شطرنج
french curve
پیستوله
french chop
گوشت دنده
french chalk
گچ درزیگران گچ خیاطی
french chalk
گچ فرانسوی
french dressing
سس سالاد
french drain
زهکش خشکه چینی
french chalk
پودر خشک کن
french beans
لوبیا سبز
french wheat
گندم سیاه
french leave
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
french marigold
گل جعفری
french master
اموزگار
French Polynesia
پولینزی فرانسه
to take french leave
بی خداحافظی رفتن
to take french leave
بی بدرودرفتن
to take french leave
جیم شدن
to talk french
فرانسه حرف زدن
French cut
تراشفرانسوی
French cuff
سردستپیراهنمردانهفرانسوی
French fries
سیب زمینی سرخ کرده
French Guiana
گیانای فرانسه
French stick
قرصدراز نازک نان
pedlar french
زبان ویژه دزدان
french master
فرانسه
french mustard
خردل با سرکه
french pastry
شیرینی اردینه فرانسوی
french revolution
انقلاب فرانسه
french telephone
تلفن دارای گوشی ودهانی نصب بر روی یک دسته
french toast
نوعی نان شیر مال سرخ کرده
law french
اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
To take French leave .
یواشکی مر خص شدن
He is ahead of me in french.
درزبان فرانسه از من جلواست
French Guiana
گویان فرانسه
french revolution
انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
French windows
اقشقشه
French windows
درپنجرهای
French Order
سبک معماری فرانسوی
French dressing
چاشنی سالاد فرانسوی
French door
درب دارای دولنگه
French polish
روغن جلا
French horn
نوعی شیپور
French beans
لوبیای سبز
French beans
لوبیا
French door
دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French doors
درب دارای دولنگه
French doors
دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French bean
لوبیای سبز
French bean
لوبیا
French roulette wheel
چرخهقمارفرانسوی
french or haricot bean
لوبیا
French betting layout
صفحهشرطبندیفرانسوی
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
French Renaissance Revival
احیای سبک رنسانس
french onion soup
سوپ پیاز فرانسوی
quotation marks (French)
علائمنقلقول
French knot stitch
گرهفرانسوی
By
[In]
comparison with the French, the British eat far less fish.
در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
window
بیوه زن
window
پنجره دار کردن
window
ویترین دریچه
window
روزنه
by the window
کنار پنجره
go out the window
<idiom>
اثرش از بین رفته
window
پنجره
window
پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
to go to the window
به
[سوی]
پنجره رفتن
window
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
window
مشابه 10682
window
فضایی در صفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window
فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
window
فضایی درصفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
My desk is by the window.
میز کار من کنار پنجره قرار دارد.
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
a seat by the window
یک صندلی کنار پنجره
landing window
پنجرهفرود
maintenance window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
chicago window
پنجره شیکاگویی
cabinet-window
ویترین
biforate window
پنجره دودر
casement window
پنجرهیلولایی
window tab
برچسبپنجره
bay-window
[پنجره ی بیرون زده ]
bay-window
شاه نشین
window-sill
لب پنجره
window-sill
تختهی زیر پنجره
window-sills
هرهی پنجره
window-sills
لب پنجره
window-sills
تختهی زیر پنجره
access window
مدخلپنجرهایبرایدریافتاطلاعاتدرفلاپیدیسک
basement window
پنجرهزیرزمین
louvred window
پنجرهیروزنهدار
observation window
پنجرهدیدهبانی
window-shopping
نگاهکردناجناسبدونقصدخریدآنها
laced window
[مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
Ipswich window
پنجره بالکن
Diocletion Window
پنجره نیم دایره
double window
پنجره دو جداره
eucharistic window
[نیم پنجره محراب]
eyebrow window
[پنجره جلو آمده زیر سقف ساختمان]
flanking window
نورگیر ثابت
Could we have a table by the window?
آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
The window is jammed.
پنجره باز نمیشود.
The window is jammed.
پنجره گیر کرده است.
cross-window
[پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
lattic-window
پنجره مشبک
to lean out of the window
به پنجره تکیه دادن
panoramic window
پنجرهوسیع
playing window
پنجرهنمایش
protective window
پنجرهحفافتی
pylon window
قسمتبازبرج
compss-window
پنجره کنسولی
screen window
پوششپنجره
sliding window
پنجرهمتحرک
types of window
انواعپنجره
window awning
پنجرهچادر
window curtain
پردهپنجره
balanced window
پنجره چرخان
window-sill
هرهی پنجره
lattice window
پنجره مشبک
window pane
جام پنجره
window-pane
جام پنجره
window-panes
جام پنجره
active window
پنجره فعال
balance window
پنجره چرخان
blind window
پنجره نما
camera window
دریچه دیافراگم دوربین
cant bay window
کج پنجره
case window
پنجره لولادار
child window
پنجرهای در پنجره اصلی
child window
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
compass window
شاه نشین نیم گرد
continuous window
پنجره سراسری
dormer window
پنجره شیروانی
oval window
روزنه بیضی
round window
روزنه گرد
inactive window
پنجره غیرفعال
window seats
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window seat
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window-frames
قاب پنجره
lattice window
شباک
window dressing
فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
window-dressing
فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
bay window
پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
bay window
پنجره پیش امده
bay window
پیش امدگی ساختمان
bay window
شاه نشین
sash window
پنجره کشویی
sash window
اروسی
bow window
پنجره قوسی
bow window
پنجره پیش امده کمانی
window box
قاب پنجره
window-box
قاب پنجره
window-boxes
قاب پنجره
window frame
قاب پنجره
window-frame
قاب پنجره
lancet window
پنجره نوک تیز
three panes window
پنجره سه لنگه
pop up window
پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
rear window
پنجره عقب
rose window
پنجره گرد که ارایش هایی بشکل گل دارد
skylight window
خفنگ
sight window
بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
window dress
بنمایش گذاشتن
window dress
پشت ویترین گذاشتن
skylight window
کتیبه
three panes window
پنجره سه چشمه
split window
پنجره تقسیم بندی شده
splitting a window
تقسیم بندی پنجره
storm window
پنجره زمستانی کرکره چوبی بادشکن
stormproof window
پنجره ضد طوفان
text window
پنجره متن
window envelope
پاکت طلق دار ادرس نما
pivoting window
پنجره محوری
window shopper
کسی که فقط از پشت ویترین کالاهای عرضه شده راتماشا میکند
window shop
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
worksheet window
پنجره صفحه کاری
window shade
کرکره
window shade
پرده
picture window
پنجره دل باز وخوش منظره پنجره بزرگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com