English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
nubus NUbus به اداپتوری نیاز داردکه مخصوصا" برای گیرندههای 69 سوزنی طراحی ان طراحی شده گذر گسترشی سریع کامپیوترacintosh
Other Matches
intuitivist کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
neptunist کسیکه عقیده داردکه خارههای پی در پی پوسته زمین بوسیله اب درست شده اند
LUT مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند توسط برنامه بدون نیاز به محاسبه هر نتیجه در صورت نیاز
chiefly مخصوصا
above all مخصوصا
particularly مخصوصا"
designedly مخصوصا"
for the nonce مخصوصا`
especially مخصوصا"
specifically مخصوصا"
in chief مخصوصا
specially مخصوصا
exclusively مخصوصا"
special مخصوصا
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
today of all days مخصوصا امروز
he of all people مخصوصا او [از همه]
hypercatalectic مخصوصا در اخر
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
of all [things or people] <adv.> مخصوصا [چیزی یا کسی]
pantomimes نمایش صامت مخصوصا باماسک
pantomime نمایش صامت مخصوصا باماسک
choreography رقص مخصوصا درتئاتر وغیره
play footsie <idiom> باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
one's pet aversion چیزی که شخص مخصوصا ازان بیزار است
achloropsia نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
simscript زبان برنامه نویسی سطح بالاکه مخصوصا" برای کاربردهای شبیه سازی طراحی شده است
mumps یک زبان برنامه نویسی که مخصوصا" برای بکارگیری رکوردهای پزشکی طراحی شده است System assachusetsulti-Programming
target market بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
actinism خاصیت نیروی تشعشعی مخصوصا در نواحی مرئی وغیرمرئی ماوراء بنفش که خاصیت شیمیایی پیدا میکند
needless بی نیاز
self-sufficient بی نیاز
needed نیاز
need نیاز
needing نیاز
requirement نیاز
want نیاز
demands نیاز
need نیاز
demanded نیاز
demand نیاز
requirement نیاز
self sufficing بی نیاز
demand نیاز
prerequisite پیش نیاز
want نقصان نیاز
n affiliation نیاز پیوندجویی
agamic بی نیاز ازتخم نر
affiliation need نیاز پیوندجویی
wanted نقصان نیاز
n achievement نیاز پیشرفت
achievement need نیاز پیشرفت
capital requirement نیاز سرمایه
self-evident بی نیاز از اثبات
construction need نیاز سازندگی
requirement مورد نیاز
necessity نیاز نیازمندی
prerequisites پیش نیاز
urgency of need ضرورت نیاز
cognizance need نیاز شناخت
nurturance need نیاز مهرورزی
structural requirement نیاز استاتیکی
demanded نیاز احتیاج
social need نیاز اجتماعی
quasi need شبه نیاز
demand نیاز احتیاج
self contained برون بی نیاز
self explaining بی نیاز از توصیف
sweet nothings راز و نیاز
succorance need نیاز مهرطلبی
self-explanatory بی نیاز از توصیف
self explanatory بی نیاز از توصیف
felt need نیاز هشیار
demands نیاز احتیاج
manifest need نیاز اشکار
need gratification ارضای نیاز
obviates رفع نیاز کردن
obviated رفع نیاز کردن
obviating رفع نیاز کردن
obviate رفع نیاز کردن
dominance need نیاز سلطه گری
floor space occupied فضای مورد نیاز
demand processing پردازش بر اساس نیاز
lime requirement اهک مورد نیاز
deference need نیاز دنباله روی
defendance need نیاز خویشتن پایی
need press theory نظریه نیاز- فشار
custom ROM مین نیاز مشتری
criminal court راز و نیاز کردن
self sufficient مستغنی بی نیاز از غیر
chemical oxygen demand نیاز شیمیایی اکسیژن
c.o.d نیاز شیمیایی به اکسیژن
reserve requirements ذخائر مورد نیاز
notation و دیگر نیاز به کروشه نیست
iam in bad بسیار نیاز مند هشتم
required supply rate نواخت مهمات مورد نیاز
post free بدون نیاز به تمبر زدن
overproduce بیش ازفرفیت یا نیاز تولیدکردن
netblock ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
require نیاز داشتن لازم بودن
bank capital requirement سرمایه مورد نیاز بانک
biochemical oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biological oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
combat essential مورد نیاز حتمی رزمی
common goods کالای مورد نیاز عموم
postfix و نیاز به کروشه را از بین می برد.
demand paging صفحه بندی مورد نیاز
demand satisfaction تحویل اماد مورد نیاز
b.o.d نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
requires نیاز داشتن لازم بودن
required نیاز داشتن لازم بودن
requiring نیاز داشتن لازم بودن
requirements آنچه مورد نیاز است
addressing بدون نیاز به موارد خاص
notations و دیگر نیاز به کروشه نیست
parallel اگر به توجه نیاز داشته باشند
customers ول نیاز ها و سفارشات و درخواستهای مشتری است
complete آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
supplied تامین چیزی که مورد نیاز است .
supplying تامین چیزی که مورد نیاز است .
materials requirements planning برنامه ریزی مواد مورد نیاز
supply تامین چیزی که مورد نیاز است .
customer ول نیاز ها و سفارشات و درخواستهای مشتری است
paralleled اگر به توجه نیاز داشته باشند
paralleling اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallelling اگر به توجه نیاز داشته باشند
specifying بیان واضح آنچه نیاز است
specify بیان واضح آنچه نیاز است
completing آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
parallelled اگر به توجه نیاز داشته باشند
You are needed . They need you . وجود شما مورد نیاز است
short بدون نیاز به حمل کننده مسیر
shorter بدون نیاز به حمل کننده مسیر
shortest بدون نیاز به حمل کننده مسیر
reorder level مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
specifies بیان واضح آنچه نیاز است
completes آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
To leave someone in the lurch . کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
parallels اگر به توجه نیاز داشته باشند
discarded خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
These statistics speak for themselves. این آمار به هیچ توضیحی نیاز ندارد.
dynamic بافری که اندازه آن طبق نیاز تغییر کند
dynamically بافری که اندازه آن طبق نیاز تغییر کند
demands یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
discards خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarding خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
real time داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
demand یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
attention سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
buffer بافری که اندازه اش طبق نیاز تغییر میکند
attentions سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
demanded یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
elastic buffer اندازه بافر که طبق نیاز تغییر میکند
discard خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
We'll need 10 years at a [the] minimum. ما کمکمش به ۱۰ سال [برای این کار] نیاز داریم.
public information اطلاعات مورد نیاز عامه مردم وافکار عمومی
inherit یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
auto خودکار یا آنچه بدون نیاز به کابر کار کند
autos خودکار یا آنچه بدون نیاز به کابر کار کند
inheriting یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
inherits یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
hog برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
automatic آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
storage حافظهای که نیاز دارد محتوایش مرتب بهنگام شود
hogged برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
hogs برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
Gun laws need to be revisited. قوانین تفنگ نیاز به بازبینی [تجدید نظر] دارند.
automatics آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
static حافظه غیر فرار که نیاز به تنظیم مجدد ندارد
logical گرافیکی که حاوی اطلاعات رنگ مورد نیاز است
equipment وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت
customised بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customises بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
cpu کل زمانی که CPU برای پردازش دستورات نیاز دارد
customising بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customize بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customized بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customizes بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
end item وسیله عمده دستگاه کامل کالای مورد نیاز
customizing بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
interrupt سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
interrupts سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
thinned روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
overlays و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
interrupting سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
thin روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thinners روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
overlaying و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
prompt نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
thins روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thinnest روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
overlay و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
ancillary equipment وسیلهای که کاری را ساده تر میکند ولی واقعا نیاز نیست
prompted نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
prompts نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com