Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
To be between the devil and the deep blue sea.
راه پس وپیش نداشتن
Other Matches
blue devil
دیو
blue devil
ال
blue devil
افسردگی
go devil
مین یا نارنجک کوچک
devil
دیو
devil
ابلیس
the devil
امان
devil
نویسنده مزدور
go devil
اژدر کوچک
go devil
ارابه دستی
go devil
لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
devil
با ماشین خردکردن
devil
تند و تیزکردن غذا
to go to the devil
بجهنم رفتن
to go to the devil
جهنم شدن
the devil
رای
go devil
ماشین بذرپاش دستی
devil
شیطان
devil
روح پلید
raise a devil
اشوب کردن
devil's advocates
شریک شیطان
devil's advocates
کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
raise a devil
شلوغ کردن
devil's advocate
شریک شیطان
devil's advocate
کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
to raise the devil
شلوق کردن
devil may care
بی توجه به مقام
devil's advocate
<idiom>
[ارائه استدلال مخالف]
snow devil
بهمن
devil fish
هشت پا
devil fish
اختپوت
devil may care
بی باک
devil may care
لاابالی
devil may care
لاقید
devil worship
شیطان پرستی
devil's claw
خفت پنجه دیوی
devil's claw
خفت پنجهای
devil's paternoster
ورد نفرین امیز
dust devil
تنوره دیو
sea devil
ماهی کوسه
dare devil
نترس
dare devil
بی باک
dare devil
بی پروا
kill devil
طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد
devil fish
چرتنه
devil-may-care
<idiom>
نگرانی نداشتند
He was working like the devil.
مثل شیطان کارمی کرد(پرتلاش)
speak of the devil and he appears
<idiom>
حلال زاده بودن
give the devil his due
<idiom>
منصف بودن
out of the blue
<idiom>
غیرمتقربه
the blue
اسمان
blue
اسمان نیلگون
blue
اسمان
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue
آبی
ox blue
ابی سیرمایل به ارغوانی
blue
نیلی
out of the blue
غیر منتظره
the blue
دریا
to look blue
افسرده یابوربنظرامدن
go off into the blue
ناپدید شدن
go off into the blue
آب شد و به زمین رفت
once in the blue moon
خیلی بندرت
blue
[joke]
<adj.>
خشن
[جوک]
king's blue
رنگ ابی متوسط
light blue
کبود
navy blue
کبود
milori blue
ابی میلوری
navy blue
ابی سیر
once in a blue moon
گاه گاهی
It tends to be blue . It is bluish.
بیشتر برنگ آبی می زند
intense blue
ابی سیر
a bolt from the blue
از غیب
once in a blue moon
<idiom>
به ندرت
to by blue muder
فریاد کردن
a bolt from the blue
مثل عجل معلق
blue in the face
<idiom>
آرام گرفتن
She comes here once in a blue moon .
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
blue
[joke]
<adj.>
زمخت
[جوک]
blue shift
جابجایی به سوی ابی
indigo blue
ابی ایندیگو
methyl blue
ابی متیل
oxford blue
ابی سیر مایل به ارغوانی
paris blue
یکجور نیل فرنگی
thumb blue
نیل گلولهای یاقالبی
thymol blue
ابی تیمول
to burn blue
شعله یا نور ابی دادن
blue-black
آبیپررنگ
to by blue muder
دادزدن
blue tit
پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
blue mussel
صدفدوکفهایآبی
blue cap
صدفکبود
blue law
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue laws
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue beam
اشعهآبیکلاهکآبی
blue ball
توپآبی
true-blue
هوادار دو آتشه
electric-blue
آبیروشن
ice-blue
آبیکمرنگ
paris blue
جوهرابی روشن
peacock blue
رنگ ابی مایل بسبز
peacock blue
رنگ ابی طاووسی
powder blue
نیل رخت شویی
powder blue
گردلاجوردفرنگی
prussian blue
نیل فرنگی
prussian blue
رنگدانه ابی رنگ اهن دار
prussian blue
ابی پروس
slate blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
teal blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
sky blue
اسمانی
sky blue
نیلگونی
I kept saying it tI'll I was blue in the face.
آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
sky blue
رنگ ابی اسمان
steel blue
رنگ ابی فولادی
true-blue
پیرو متعصب
blue forces
نیروهای خودی
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue eyed
ابی چشم
blue eyed
زاغ
blue commander
فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue brittleness
شکنندگی ابی رنگ
blue brittle
شکستگی ابی
blue book
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue book
کتاب ابی
blue book
هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book
هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue blood
نجیب زاده اشراف زاده
blue blood
عضو طبقه اشراف
blue bell
گزارش بدرفتاری
blue bell
گزارش جنایت
blue bark
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue forces
نیروهای ابی
blue gun
لوله پرتاب ابی
bright blue
لاجوردی
bromthymol blue
ابی برم تیمول
blue vitriol
کات کبود
blue print
تون پلات ابی
blue print
فون ابی
blue print
زمینه ابی
blue print
رسم فنی
blue mud
گل کبود
blue moon
زمان دراز
cobalt blue
لاجورد
blue liner
مدافع
dark blue
ابی سیر
blue line
خط دفاعی هاکی
blue key
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue jay
زاغ کبود
blue jacket
سرباز نیروی دریائی
blue bark
گزارش حرکت
dark blue
سرمه ای
blue-blooded
نجیب زاده
blue blooded
نجیب زاده
blue-collar
کارگری
blue jeans
شلوارکاوبوی
blue jeans
شلوار کار ابی رنگ
royal blue
رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue water
دریای ازاد
blue moon
مدت طولانی
black and blue
کبود و سیاه
blue-chip
سهام مرغوب
blue-chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue chip
سهام مرغوب
blue chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue collar
کارگری
blue baby
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue fox
سگ روباه
alkali blue
ابی قلیا
acid blue
ابی اسیدی
big blue
نام غیر رسمی IBM
big blue
IB
big blue
ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
blue anealing
بازپخت ابی رنگ
deep
<adj.>
پیچیده
to go deep in to
تعمق کردن در
to d.deep in to
فر رفتن در
deep
<adj.>
دشوار
in deep
<idiom>
فرو رفتن ،غرق شدن
to go deep in to
فرورفتن در
the deep
دریا
deep
عمیق
deep
ژرف
deep
گود
deep
ژرفنا
deep
نقطه میانی سر پیچ
It is not deep enough.
باندازه کافی گود نیست
deep-six
<idiom>
دورانداختن
deep
نزدیک به هدف
the deep
لجه
the deep
عمق
deep
<adj.>
بغرنج
deep well
چاه عمیق
how deep is that well?
گودی ان چقدر است
blue-eyed boy
دراصطلاح"تافتهجدابافته"
They beat each other black and blue.
همدیگر را خونین ومالین کردند
red, green, blue
سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
red, green, blue
سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
white with blue stripes
سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com