English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
blind window پنجره نما
Other Matches
The blind can not lead the blind. <proverb> کور کى مى تواند کور دگر را راهنمایى کند.
blind leading the blind <idiom>
blind چشمک زدن علامت دادن
blind چراغ اعلام خطر
to be blind to نفهمیدن
blind چراغ چشمک زن
blind در پوش
blind پرده
blind بدون دید مستقیم پرسنل
blind کمینگاه
blind آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blind کور کردن
to be blind to ندیدن
to go it blind بی پرواکاری راکردن
to go it blind بی گداربه اب زدن
blind هرچیزی که مانع عبورنور شود
blind مخفی گاه
blind سنگر
blind مخفی گاه [جامعه شناسی]
blind پوشش مخفی [جامعه شناسی]
blind طاقنما
blind : کور
blind نابینا
blind تاریک ناپیدا
blind غیر خوانایی
blind بی بصیرت
blind گرفتن
blind اغفال کردن
blind درز یاراه
blind خیره کردن
blind :چشم بند
blind پناه
blind :کورکردن
window پنجره دار کردن
window پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
window فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
window فضایی درصفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
window مشابه 10682
window فضایی در صفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
window روزنه
window پنجره
by the window کنار پنجره
to go to the window به [سوی] پنجره رفتن
window ویترین دریچه
go out the window <idiom> اثرش از بین رفته
window بیوه زن
blind zone منطقه کور
blind nut مهره کور
blind valley کور دره
born blind کور مادرزاد
color blind رنگ کور
color blind فاقد حساسیت نسبت برنگ
day blind روزکور
gravel blind تقریبا کور
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
green blind نابینادربرابر رنگ سبز سبزکور
he is blind to kindness مهربانی نمیفهمد چیست
blind transportation ارسال پیام بدون توجه به گیرنده یااخذجواب
blind transportation ارسال یک جانبه
blind pass پاس کور
blind pipe لوله کور
blind pass کالیبر کور
blind rivet پرچ کور
blind pass پاس بدون دید یار
blind one eye از یک چشم کور
blind of one eye یک چشم
blind score امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
blind search جیستجوی بی نتیجه
blind side سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
blind stiteh کور نخبه
he strike him blind چنان زد که کورش کرد
hoodman blind گردن کلفت
hoodman blind اوباش
strike blind با ضربه کور کردن
sun blind پرده پنجره
sun blind سایبان
Roman blind درپرشرومانی
ventilation blind پیش پنجره
double blind دوسوکور
blind cloth پردهکرکره
blind drunk مستمخمور
colour blind کوررنگ
word-blind کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
To know someone blind spots. رگ خواب کسی را بدست آوردن
stone blind کاملا کور
spanish blind دریچه کرکرهای
snow blind برف کوری
hoodman blind لوطی
hoodman blind مرد کلاهدار
blind pipe لوله غیرمشبک
moon blind شبکور
moon blind روزبین
moon blind دچار اماس نوبتی
murphy blind چشم بند اسب
night blind شبکور
roller blind پرده فنردار قرقره ایی
sand blind دارای چشم تار
snow blind برف کور
blind storey تریبون کلیسا
blind matching همتاسازی بی نام
blind alley کوچه بن بست
blind alleys شاخه بن بست
blind spots نقطه ضعف
blind alleys کوچه بن بست
blind spots نقطه کور
blind spot نقطه کور
blind bridle لگام چشمبنددار
blind arcade طاقنما
blind analysis تحلیل بی نام
blind a lley کوچه بن بست
blind dates قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind date قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
Venetian blind پنجره کرکره
blind circuit مدار یک طرفه
blind circuit مداری که ارسال پیام در ان یک طرفه انجام میشود
blind hole سوراخ کور
blind hole سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
blind keyboard صفحه کلیدی که خروجی آن نشان داده نمیشود ولی مستقیماگ روی نوار یا دیسک مغناطیسی ضبط میشود
blind letter نامهای که نام ونشان روشن ندارد
blind flange فلانژ کلاهک
blind gate دروازههای مسیر که دیده نمیشوند
blind fold با چشم بسته
blind fold کورکردن
blind hole سوراخ مسدود
blind fold چشم بستن
blind spot نقطه ضعف
blind coal زغال سنگ بی شعله
blind flange فلانژ سرپوشیده
blind diagnosis تشخیص بی نام
blind alley شاخه بن بست
blind dialling توانایی مودم برای شماره گیری حتی وقتی که خط به نظر خراب است با استفاده از برخی خط وط خصوصی
protective window پنجرهحفافتی
playing window پنجرهنمایش
pylon window قسمتبازبرج
lattice window شباک
screen window پوششپنجره
types of window انواعپنجره
window awning پنجرهچادر
window curtain پردهپنجره
window tab برچسبپنجره
panoramic window پنجرهوسیع
observation window پنجرهدیدهبانی
window shopper کسی که فقط از پشت ویترین کالاهای عرضه شده راتماشا میکند
worksheet window پنجره صفحه کاری
window-dressing فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
window-sill هرهی پنجره
window-sill لب پنجره
window-sill تختهی زیر پنجره
window-sills هرهی پنجره
window-sills لب پنجره
window-sills تختهی زیر پنجره
access window مدخلپنجرهایبرایدریافتاطلاعاتدرفلاپیدیسک
basement window پنجرهزیرزمین
window dressing فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
casement window پنجرهیلولایی
sliding window پنجرهمتحرک
landing window پنجرهفرود
louvred window پنجرهیروزنهدار
window shop به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
lattice window پنجره مشبک
window-shopping نگاهکردناجناسبدونقصدخریدآنها
compss-window پنجره کنسولی
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
Diocletion Window پنجره نیم دایره
eucharistic window [نیم پنجره محراب]
eyebrow window [پنجره جلو آمده زیر سقف ساختمان]
flanking window نورگیر ثابت
French window پنجره لولادار
Ipswich window پنجره بالکن
laced window [مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
lattic-window پنجره مشبک
to lean out of the window به پنجره تکیه دادن
chicago window پنجره شیکاگویی
cabinet-window ویترین
biforate window پنجره دودر
Could we have a table by the window? آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
The window is jammed. پنجره باز نمیشود.
The window is jammed. پنجره گیر کرده است.
a seat by the window یک صندلی کنار پنجره
to stand at [by] the window کنار پنجره ایستادن
My desk is by the window. میز کار من کنار پنجره قرار دارد.
balanced window پنجره چرخان
bay-window [پنجره ی بیرون زده ]
bay-window شاه نشین
maintenance window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
window shade کرکره
window seats صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window-frames قاب پنجره
window-frame قاب پنجره
window frame قاب پنجره
picture window پنجره دل باز وخوش منظره پنجره بزرگ
pivoting window پنجره گردان
camera window دریچه دیافراگم دوربین
pivoting window پنجره محوری
pop up window پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
rear window پنجره عقب
window-boxes قاب پنجره
rose window پنجره گرد که ارایش هایی بشکل گل دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com