Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (2 milliseconds)
English
Persian
breast-feed
شیر پستان دادن
breast-feed
با پستان شیردادن
Other Matches
breast
باسینه دفاع کردن
breast
برابر
breast
چوب افقی پایین دار
[قالی]
breast
نورد پایین
breast
زیر دار
[قالی]
breast
سینه بسینه شدن
breast
نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
breast
افکار
breast
وجدان
breast
اغوش
breast
پستان
breast
سینه
breast
برخورد سینه قهرمان دو به نوار
breast collar
بنداتصالاسببهگاری
breast pin
سنجاق کراوات
breast drill
نوعی دریل دارای مته بزرگ
breast bone
عظیم قص
breast bone
استخوان سینه
breast board
سینه بندی تونل
breast plate
زره سینه
aft breast
طناب شماره پنج
breast-feeding
تغذیه پستانی
chimney breast
سینه بخاری
chimney-breast
[بالای دیوار شومینه به سمت دودکش]
breast band
پیش بند
breast work
خاکریز تا ارتفاع سینه خاکریز جان پناه سنگرایستاده
chicken breast
قوزسینه
breast feeding
تغذیه پستانی
to breast the tape
مسابقه دورابردن
breast-fed
شیر پستان دادن
pigeon breast
برامدگی جناغ سینه
forward breast
طناب شماره دو
pigeon breast
سینه کفتری
furnace breast
سردر کوره
he beat his breast
او به سینه خودزد
breast plate
سینه بند اسب
breast-fed
با پستان شیردادن
chicken breast
برامدگی عظم قص یا استخوان سینه
breast-feeds
شیر پستان دادن
To beat ones breast.
سینه زدن
breast-feeds
با پستان شیردادن
Chicken breast.
سینه مرغ (غذا )
breast dart
پیلی
breast beam
میلهیبرابر
envy rankled in his breast
اتش رشک در سینه اش مشتعل بود
to be off ones feed
افتادن
feed
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
to be out at feed
درچرابودن
to feed off
پرواری کردن
to be off ones feed
ازخوراک
to feed off
چاق کردن
feed
پروردن چراندن
feed
خوراندن
feed
سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
feed
چرخ نوار که روی ماشین نصب میشود
feed
کاررساندن
feed
تغذیه گردن
feed
درون گذاشت
feed
تغذیه کردن
feed
خوراک
feed
علیق
feed
جلو بردن
feed
خوراندن تغذیه کردن
feed
خورد
feed
خوراک علوفه
feed
خوردن
feed
وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند
feed
روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feed
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feed
خوراک دادن
feed
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feed
وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی
feed
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feed tube
مجرایعبورغذا
pin feed
تغذیه ممتد کاغذ
pin feed
قرقرهای
pin feed
خورد سنجاقی
chicken feed
<idiom>
یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
feed someone a line
<idiom>
فریب دادن
force-feed
به زور خوراندن
parallel feed
خورد موازی
feed dog
دندهزیرین
force-feed
واخوراندن
paper feed
خورش کاغذی
make up feed
اب مصرفی دیگ بخار ناو
main feed
تغذیه اصلی
sprocket feed
محل نگهداری کاغذ که چاپگر کاغذ را باچرخ دندانه دار در سوراخهای مقدار لبه هر کاغذ می چرخاند
stall feed
پرواری کردن
jackpot feed
لولهتغذیهمحتوایپول
tractor feed
تغذیه کاغذ پیوسته
tractor feed
روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
to feed oneself
غذاخوردن
to feed ones eyes
چشم چرانی کردن
force-feed
به زور به خورد کسی دادن
bottle-feed
بچهایکهشیرخشکرابهشیرمادرشترجیحمیدهد
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
feed table
صفحهعلوفه
feed pin
سوزنتغذیه
feed lever
اهرم دندانهچرخ
stall feed
در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
magazine feed
تغذیه مخزن
spoon feed
باقاشق غذا دادن
feed back
فیدبک
feed back
بازخورد
feed belt
نوار خوراک دهنده
feed belt
نوارتغذیه فشنگ نوار مهمات
feed door
دری که ازان سوخت درکوره میریزند
feed heater
دستگاه صرفه جویی درحرارت
feed hole
سوراخ پیش بر
feed holes
سوراخهای پیشبر
feed hopper
ناودان پیش بری
feed mechanism
مکانیزم تغذیه
feed back
اخذ اطلاعات ومقایسه ان با استاندارد
feed back
بکارگیری اطلاعات حاصله
spoon-feed
باقاشق غذا دادن
chicken feed
مبلغ ناچیز
chicken feed
غذای جوجه
card feed
خورد کارت
cross feed
خورد متقابل
cross feed
تغذیه عرضی
cutler feed
تغذیه کاتلر
face down feed
خورد رو به پایین
face up feed
خورد رو به بالا
feed back
بازخور
feed pipe
لوله تغذیه
feed pitch
گام پیش بری
feed pump
پمپ سوخت رسانی
friction feed
تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
line feed
تغذیه خط
line feed
تعویض سطر
form feed
خورش ورقه
form feed
تغذیه کاغذ
line feed
گذرخط
line feed
تعویض خط
friction feed
مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
feed water
اب رسیده به دیگ بخار ناو
feed track
شیار پیشبری
feed roller
غلتک پیش بر
feed tank
مخزن سوخت
feed tank
مخزن اب
feed stock
مواد اولیه که جهت تولید به کارخانه وارد میشود
feed stock
مواد اولیه
feed reel
حلقه خوراننده
feed pump
پمپ تغذیه
support
[nourish, feed]
خوراک دادن
support
[nourish, feed]
غذا دادن
sight feed lubricator
روغندان
axial feed method
روش تغذیه محوری
for peanuts
[and for chicken feed]
<idiom>
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
support
[nourish, feed]
تغذیه کردن
petrol feed pump
پمپ تغذیه بنزین
force feed oiler
روغندان فشاری
power feed cable
کابل برق رسانی
power feed cable
کابل تغذیه برق
tractor feed printer
چاپگر تغذیه شده تراکتوری
form feed character
کاراکتر تغذیه فرم
tractor feed mechanism
مکانیسم تغذیه تراکتوری
dial feed press
پرس رولور
dial feed press
پرس میزی گردان
oil feed pipe
لولهتغذیهروغن
paper feed channel
کانالتغذیهکاغذ
paper feed key
کلیدتغذیهکاغذ
line feed character
دخشه تعویض پذیر
force feed circulation oiling
روغنکاری گردشی تحت فشار
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed.
شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
She is laying a guilt trip on
[is guilt-tripping]
me for not breast feeding.
او
[زن]
به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من
[به او]
شیر پستان نمی دهم.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com