English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
cross rail نردهمیانی
Search result with all words
cross-rail اسکلت چوبی
Other Matches
cross way=cross road چهارراه
rail شینه
per rail با راه اهن
z rail ریل یا شینه "زد"
rail نرده کشیدن توبیخ کردن
rail ریل
rail وادارمیانی در و پنجره
rail الت میانی در و پنجره
rail دست انداز کمرکش در و پنجره
third rail ریل کنتاکت
rail سرزنش
rail توبیخ
rail نرده
by rail باقطار
by rail با راه اهن
rail سرکوفت طعنه
rail ریل خط اهن
rail خط اهن
metal rail ریلفلزی
rail joint اتصالریل
lock rail ریلقفلشده
rail tanker واگن مخزن دار
railroad rail ریل راه اهن
ship's rail راه اهن منتهی به کشتی
contact rail ریل کنتاکت
to rail a place گرداگردجائی نرده یامحجرکشیدن
towel rail میلهحوله
damper rail ریلدمبر
balance rail ریلتوازن
check-rail ریلتنظیم
closure rail ریلفرعی
rail section بخشریل
rail track خطآهن
rail track مسیرریل
conductor rail شینه هادی
safety rail سپرامنیتی
side rail ریلکناری
sill rail ریلپایه
bullhead rail ریل سردوبل
sliding rail ریلمتحرک
bottom rail پاسار
top rail ریلبالایی
guard-rail نرده
guard-rail ریل نگهدار حائل ریل
crane rail مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
running rail ریلسیار
catch a rail برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
rub rail ریلساینده
picture rail قابعکس
conductor rail ریل هادی شمش هادی
hand rail دست انداز
guide rail شینه راهنما
hand rail نرده
hand rail جان پناه
fishplate rail ریل پشت بندی
hand rail دستگیره نرده
hand rail جانپناه
hand rail دست انداز نرده
hug the rail غلطیدن یا بلندشدن گوی کنارلبه خارجی میز بیلیارد درنتیجه پیچش گوی
manning the rail گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
communion-rail نرده محراب
guide rail ریل راهنما
guard rail نرده دست انداز راه پله
free on rail تحویل در راه اهن
free on rail قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
transport by rail حمل و نقل بار بوسیله راه آهن
free on rail تحویل کالا روی قطار
grab a rail خارج شدن از موج با گرفتن میله تخته موج
grooved rail ریل شیاردار
guard rail جان پناه
frieze-rail نرده پیشخوان
guard rail نرده هائیکه در دوطرف پل جهت عابرین ساخته میشود
choir-rail [ردیفی از نرده ها یا جداره ی مشبک که جایگاه همسرایان را از شبستان کلیسا جدا می کند.]
rail bond پل ریل
rail loading سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
rail capacity فرفیت راه اهن
hammer rail ریلچکش
post and rail مانع در پرش اسب 4 تیر افقی و 2 تیر عمودی
altar-rail [نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
chair-rail [قرنیز دور تا دور دیوار شبیه پایه ستون]
rail spike میخ یا پیچ ریل
rail switch دوراهی
fishplate rail ریل وصلهای
chancel-rail دیواره مشبک [کلیسا]
rail capacity حداکثرفرفیت کشش ریلها از نظرتعداد قطار در روز
chancel-rail نرده مشبک [کلیسا]
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
skidding door rail ریل زیر در کشویی
top rail of sash حمایلریلی
strategic concentration by rail نشرمسکوکات فلزی
single rail logic منطق تک خطی
single curtain rail ریلپردهتکی
double rail logic منطق دو خطی
bonding resistance of rail مقدار مقاومت اتصال به ریل
rail tank car واگن نفت کش
bottom side rail ریللغزندهزیرین
missile launch rail ریل فراگیرنده موشک
rail shuttle service سرویسانتقالریل
pedestrian guard rail جانپناه برای پیاده رو
rail borne vehicle وسیله نقلیهای که روی ریل حرکت میکند
film guide rail ریلراهنمایفیلم
double curtain rail میلهدوتاییپرده
rail cambering machine دستگاه ریل خم کن
to shift freight traffic from road to rail حمل نقل بار را از جاده به راه آهن منتقل کردن
top and bottom rail of door frame پاسار
cross over درو از عقب
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
cross over همگذری
cross out قلم زدن
cross tell خبر دادن
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
on the cross بطوراریب
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross نادرستی
cross روبروشدن قطع کردن
cross دورگه کردن
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross تقاطع
cross عبور کردن
cross سانتر کردن
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross حدوسط ممزوج
cross صلیب
cross خاج
cross قلم کشیدن بروی
cross خط بطلان کشیدن بر
cross تقلب
cross اختلاف مرافعه
cross دورگه
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross گذشتن
cross عبوردادن
cross چلیپا
cross مصادف شدن با
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross حرکت سمتی
cross متقاطع
cross پیوندی
cross قطع کردن متقاطع کردن
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross عرضی
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross wise چلیپایی ضربدری
cross word جدول معمائی
cross word جدول لغز
geneva cross صلیب سرخ
cross weight وزن ناخالص
Latin cross صلیب رومی
greek cross صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
Lantern-cross صلیب سنگی
high cross [صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
dedication cross صلیب مقدس
cross traverse تراورس عرضی
cross wise صلیب وار
cross wires سیمهای متقاطع
cross wind باد جانبی
cross wall دیوار همبر
Don't be cross with me. از من دلخور نباش.
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
cross wall دیوار پلهای عرضی
cross vault طاق چهاربخش
cross validation وارسی اعتبار
cross fertilize باهم پیوند زدن
cross product ضرب خارجی [ریاضی]
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
cross tree رابط عرضی دکلها
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross section سطح مقطع عرضی
cross section رویه برش
cross roll نورد عرضی
cross section مقطع
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section نیمرخ عرضی
cross section سطح مقطع
cross section سطح مقطع موثر
cross section برش عرضی
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross slide کشوی لغزنده عرضی
cross stay تقویت صلیبی
cross stay بست چلیپا
cross trail جاده عرضی
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross thrust تراست ناخالص
cross product ضرب برداری [ریاضی]
cross talk تداخل صدا
cross talk تداخل صحبت
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk القاء
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross swords دست و پنجه نرم کردن
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross stroke فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross stitch بخیه دوزی بچپ وراست
cross section مقطع عرضی
criss-cross چلیپایی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com