Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
cross wires
سیمهای متقاطع
Other Matches
wires
وایر
wires
چاپگر Matrix-dot
wires
روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
wires
کامپیوتر به همراه برنامه نوشته در سخت افزار که قابل تغییر نیست
wires
هادی فلزی نازک
wires
نصب سیم بندی
wires
خط اغاز یا پایان مسابقه
wires
تلگراف کردن تلگراف زدن
wires
سیم
wires
مفتول
wires
سیم تلگراف سیم کشی کردن
wires
مخابره کردن
wires
سیم کشی کردن
wires
ارتباط باسیم
high wires
سیم بندبازی
hot-wires
سیم فاز
hot-wires
سیم مثبت
to pull the wires
سیمهای عروسک خیمه شب بازی رادردست داشتن
overhouse wires
سیم هایی که بر بام خانه نصب شده باشد نه بر روی تیر
to pull the wires
گربه رقصانی کردن
to pull the wires
تحریکات کردن
live wires
سیم برقدار
live wires
سیم زنده
live wires
آدم پر حرارت و با پشتکار
overhead wires
کابلهایبالایی
incidence wires
وایرهای موربی در صفحه پایههای بین بال درهواپیماهای دو باله
landing wires
سیمهایی برای متحمل شدن نیروهای وارد بر سازه هواپیما در حال فرود
hot-wires
رشته حرارتی
hot-wires
فیلامان
hot-wires
سیم حاوی الکتریسیته
anchor wires
سیمهایکشیده
There is a fault in the electrical wires .
سیمهای برق عیب کرده است
cross way=cross road
چهارراه
cross (something) out
<idiom>
حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross
خلاف میل کسی رفتار کردن
cross
پیوندزدن کج خلقی کردن
cross
دورگه کردن
cross
روبروشدن قطع کردن
cross
مصادف شدن با
cross
عبوردادن
cross
گذشتن
cross
قلم کشیدن بروی
cross
نادرستی
cross
تقلب
cross
اختلاف مرافعه
cross
دورگه
cross
حدوسط ممزوج
cross
تقاطع
cross
عبور کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
on the cross
بطوراریب
cross
علامت ضربدر در نقشه کشی
cross
قطع کردن متقاطع کردن
cross
پیوندی
cross
عرضی
cross
متقاطع
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
سانتر کردن
cross
حرکت سمتی
cross
علامت ضربدر یاباضافه
cross
چلیپا
to cross self
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross tell
خبر دادن
to take the cross
صلیب بدوش گرفتن
to be cross about something
دلخور بودن از چیزی
st.g's cross
چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross over
همگذری
cross out
قلم زدن
cross tell
پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross
خاج
cross
صلیب
cross over
درو از عقب
cross
خط بطلان کشیدن بر
cross section
نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section
سطح مقطع موثر
cross stroke
فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross section
سطح مقطع
cross section
نیمرخ عرضی
cross section
برش عرضی
cross road
تقاطع جاده
cross road
محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross legged
چهار زانو
cross roads
تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross roads
همبر راست گوشه
cross roll
نورد عرضی
cross section
مقطع عرضی
cross section
برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section
مقطع
cross stitch
بخیه دوزی بچپ وراست
cross legged
پا روی پا انداخته
cross section
رویه برش
cross-brace
بادبند چپ و راست
cross-bond
آجرچینی فلمنگی
cross servicing
خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross-beam
تیر افقی
cross-banded
[روکشی با تارهای عمود]
cross-aisle
[گوشواره عرضی کلیسا]
cross section
سطح مقطع عرضی
cross slide
کشوی لغزنده عرضی
cross stay
تقویت صلیبی
Celtic cross
[چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross level
تراز کردن
cross piece
تیر عرضی
cross plane
رنده کردن
cross pointing
ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross polinize
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollinate
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination
گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross products
حاصلضرب ضربدری
cross purpose
قصد مغایر
cross peaks
پیکهای چلیپایی
cross over point
نقطه الحاق مسیرها
cross magnetizing
میدان مغناطیسی متقابل
cross member
عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation
مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross or pile
شیر یا خط
cross over point
نقطه همگذری
cross loading
سر شکن کردن بارها
cross linking
اتصال عرضی
cross-in-square
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross purpose
قصد متقابل
cross loading
تقسیم بارهای هواپیما
cross level
حباب تراز افقی
cross level
ترازعرضی تراز چرخ
cross level
افقی کردن
cross refer
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross-gable
[سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-church
کلیسای صلیبی
cross-doomed
کلیسای گنبددار
cross road
چهارراه
cross-rib
دنده ی قوس
cross-rail
اسکلت چوبی
cross line
بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
cross over point
نقطه تقاطع مسیر رژه
cross question
استنطاق
cross question
بازجویی
cross line
تار مو
cross-quarter
[آرایش گل چهار برگی]
cross question
سئوال بطریق استنطاق
cross reaction
سطح مقطع
cross loading
مخلوط کردن بارها
cross stitches
کوکضربدری
criss-cross
پایی
victoria cross
صلیب ویکتوریا
trolley cross over
صلیب ترن برقی
She is cross eyed.
چپ چشم است ( لوچ )
to cross the arms
دست بسینه گذاشتن
to cross the styx
مردن
swinging cross
کوته مداری وزشی
southern cross
چلیپا
southern cross
صلیب جنوبی
southern cross
crux
soiuthern cross
چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
soiuthern cross
صلیب جنوب
sign of the cross
علامت صلیب
To cross out . To strike off.
خط زدن
roman cross
حرکت صلیبی
pectoral cross
صلیب سینه
criss-cross
همبر
criss-cross
امضای اشخاص بیسواد
cross-Channel
عبور
cross-Channel
برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross rail
نردهمیانی
cross handle
ضامنضربدری
cross-purposes
عدم تفاهم
criss-cross
به طور ضربدر
criss-cross
یکوری
criss-cross
کج
criss-cross
بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross
دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross
همبر کردن
criss-cross
چلیپایی کردن
criss-cross
با ضربدر مشخص کردن
criss-cross
برخورد
criss-cross
سوتفاهم
criss-cross
سردرگمی
criss-cross
طرحچلیپایی
pectoral cross
چلیپایی روی سینه
at cross purposes
<idiom>
راه خطا واشتباه
olympic cross
صلیب المپیک
cross wall
دیوار پلهای عرضی
cross wall
دیوار همبر
cross voting
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross vault
طاق چهاربخش
cross validation
وارسی اعتبار
cross tree
رابط عرضی دکلها
cross traverse
تراورس عرضی
cross trail
جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross trail
جاده عرضی
cross tip
پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross thrust
تراست ناخالص
cross talk
تداخل صدا
cross talk
تداخل صحبت
cross talk
تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk
القاء
cross talk
تداخل صداها در تلفن
cross swords
دست و پنجه نرم کردن
cross weight
وزن ناخالص
cross wind
باد جانبی
cross a bridge before one comes to it
<idiom>
درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com