English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
double junction اتصال مضاعف
Other Matches
p n junction پیوندگاه "پی ان "
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction پیوندگاه
junction جعبه کوچکی که تعداد سیم بهم وصل شده اند
junction اتصال بین سیم ها و کابل ها
y junction دوشاخه
T junction اتصال با زاویه درست با سیگنال اصلی یا کابل حمل توان
junction well چاهها یا گودالهایی که درمحل تلاقی تغییر شیب زهکشهای زیرزمینی ایجادمیگردند
junction پیوندگاه [جای انشعاب چهارراه ]
junction چهارسو
junction نقطه اتصال
junction دگراهی
junction اتصال
junction پیوندگاه برخوردگاه
junction انشعاب
junction نقطه الحاق
junction چهارراه
junction اتصال برخوردگاه
junction تقاطع
junction محل الحاق چهارراه
reference junction اتصالی در سیستم ترموکوپل که دمای اتصال دیگر نسبت به ان سنجیده میشود
junction boxes جعبه تقسیم
measuring junction نقطه سنجش
junction box جعبه ترمینال
junction boxes جعبه ترمینال
road junction سه راه
road junction تقاطع راه
box junction جادهعلامتگذاریشده
trumpet junction چهارراه شیپوری
measuring junction محل سنجش
staggered junction همبرنیزهای
staggered junction چهارراه سر نیزهای چهارراه نیزهای
scissor junction چهارراه کج همبر اریب
multiway junction تقاطع چند راه
scissor junction تقاطع مورب
road junction چهارراه
road junction تقاطع جاده
junction box جعبه تقسیم
junction box جعبه اتصال
railroad junction دوراهی راه اهن
flyover junction چهارسوی دو راه ناهمتراز
idle junction اتصال ازاد
junction cable کابل اتصال
junction point نقطه الحاق
junction potential پتانسیل اتصال
junction selector مرکز تلفن خودکار سلکتوری
multilevel junction چهارراه چند طبقه
multiway junction همبر چندشاخه
junction boxes جعبه اتصال
flyover junction تقاطع دو راه ناهمکف چهارراه دو تراز
half cloverload junction چهارراه نیمه شبدری
main junction box جعبهمستقیم
positive/negative junction نقطهاتصالمثبت
positive/negative junction منفی
tow level forked junction دو شاخه ناهمکف
tow level forked junction دو شاخه دو ترازه
partial two level forked junction گذرگاه زیر و رو
partial two level forked junction گذرگاه زیر و زبر
maximum junction to case thermal impedan مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
double up دولا شدن
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double دو برابرشدن یا کردن
double دوبار
double دو برابر بزرگتر
double اندازه دو برابر
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up دولاکردن
double-take یکه خوردن
double-take واکنش دوگانه
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
on the double بدو رو
double zero صفر2برابر
double-six دوطرفشش
on the double فرمان بدو رو
double a زنای محصن بامحصنه
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double مضاعف نمودن
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double دو نفره
double دولا
double جفت
double : دو برابر دوتا
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double p پاروی دوسر
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double in 081 تو
double تصویر قرینه
double out 081 خارج
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double دوسر المثنی
double دو برابر
double بازی دونفره خطای دبل
double بازی دوبل
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double دواسترایک متوالی
double توپزن 0001امتیازی فصل
double مضاعف
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double دویدن
double دو برابر کردن
double همزاد
double :دوبرابر کردن
double مضاعف کردن دولا کردن
double تاکردن
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double space یک خط درمیان نوشتن
double header دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double integral انتگرال دوبل
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double mind دردل
double limiter محدود کننده مضاعف
double kick دو ضربه پی در پی
double knee لوله زانویی دوبل
double knot گره دوبل
double line خط مضاعف
double length با طول مضاعف
double length طول مضاعف
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double team تیم دونفره
double taxation مالیات مضاعف
double hit دوبله
double helix مارپیچ دوگانه
double the edge لب گردانیدن
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double taxation مالیات بندی مضاعف
double tape نوار مساحی مضاعف
double star دوگانه
double star دوتایی
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hyphen این علامت //
double ignorance جهل مرکب
double image تصویر مضاعف
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double tent چادر دو نفره
double mind منلون
double row موتور
double rhyme شعر دو قافیهای
double reverse شوت برگردان به دروازه
double refraction انکسار دوبل
double refraction شکست دوبل
double refraction شکست مضاعف
double refraction انکسار مضاعف
double punch منگنه مضاعف
double precision دقت مضاعف
double precision مضاعف
double pica حروف 42 پونط
double precision دقت
double poppy گل هزاره
double pole دو قطبی
double pole با دو قطب
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double row دوطرفه
double mind فریبنده
double minded دودل
double minded متلون
double minded فریبنده
double minded بی ثبات
double space یک سطر در میان
double sixes دو شش
double minimum جفت کمینه
double motor دوموتوره
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double sixes جفت شش
double shear تنش برشی دوتایی
double seam درز دوبل
double sampling نمونه گیری چندگانه
double organs اندامهای جفتی
double salt ملح مضاعف
double salt نمک مضاعف
double pneumonia اماس هر دو شش
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double-digit <adj.> دو رقمی
double-faced فرش های دو رو [فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double boiler حمام آب
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
with double cream با کرم یا خامه زیاد
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
a double room یک اتاق دو نفره
a double bed یک تخت دو نفره
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
double-cross <idiom> گول زدن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com