English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
field-tested ازمون پایکار
Other Matches
tested ازمودن کردن
tested ازمایش کردن
tested معاینه کردن
tested تست کردن ازمایش
tested شهادت گواهی بازرسی کردن
tested ازمایش کردن امتحان
tested محک زدن
tested معیار
tested محک
tested امتحان کردن
tested ازمایش
tested امتحان
tested اختیار
tested ازمون
tested امتحان محک
tested اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
tested عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند
tested محیط ی برای آزمایش برنامه ها
tested داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند
tested قطعه مخصوص که نرم افزار با سخت افزار را آزمایش میکند
tested بررسی اینکه اطلاعات عددی , عددی هستند
tested تست
tested آزمایش شبکه ارتباطی با ارسال حجم زیاد داده و پیام روی آن
tested اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار
means-tested متغیرغیروابسته
to keep the field درجای خودثابت ماندن
to take the field جنگ اغازکردن
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
zero field بی حوزه
zero field بی میدان
zero field میدان صفر
well field حوزه تغذیه کننده چاه
field رشته [دانشی]
right field سمتراستزمین
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field شاخه [دانشی]
field میدان
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field name نام فیلد
field دشت کشتزار
field میدان دید
field زمینه رزمی صحرایی
field میدان رزم صحرا
field دشت
field فرودگاه
field زمین بازی
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field کارگاه
field صحرا
field دایره
field رشته
field بمیدان یا صحرا رفتن
field زمین
field پایکار
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field فیلد
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field خارج اداره یا کارخانه
field مشابه 4036
field میدانه
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field نوشتن داده روی PROM
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field حوزه
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field strcture ساخت میدانی
field strength شدت میدان
field stockade کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field round یک دور تیراندازی صحرایی
field roving course مسابقه تیراندازی جنگلی
field separator جدا ساز میدان
field service خدمات پایکار
field service تعمیر در محل
field service پشتیبانی سرویس رزمی
field services قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop کارگاه صحرایی
field shop تعمیرگاه صحرایی
field splice وصله کارگاهی
field stockade ذخایر صحرایی
field rheostat رگولاتورمیدان
field service خدمات رزمی
field study بررسی میدانی
field survey نقشه برداری زمینی
field template الگوی فیلد
field winding سیم پیچی میدان
field wire سیم صحرایی
field wire سیم جنگی
field work پژوهش میدانی
field work کار در صحرا
field work استحکامات صحرایی استحکامات
field work کار میدانهای
field work کار صحرایی
field worker پژوهشگر میدانی
fixed field میدان ثابت
field winding سیم پیچ اهنربایی
field voltage ولتاژ میدان
field template قالب فیلد
field theory نظریه میدانی
field theory تئوری میدان ها
field theory نظریه اساسی میدان
field trial مسابقه تازیهای شکاری
field trip گردش علمی
field type از نوع جنگی
field type نوع رزمی
field upgradable سخت افزار قابل توسعه درمحل
field vector بردار میدان
flying field میدان فرودگاه
field rheostat تنظیم کننده میدان
field of action میدان اثر
field of play زمین بازی
field of play پیست شمشیربازی
field of regard میدان دید
visual field میدان دید
field of view میدان دید
field of view منظره
field of view حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of vision میدان بینایی
field of honor صحنه دوئل
field of gravity میدان ثقل
field of application میدان کاربرد
field of attention میدان توجه
field of battle میدان جنگ
field of battle میدان رزم
field of consciousness میدان هشیاری
field of fire میدان تیر
field of fire میدان اتش
field of force میدان نیرو
field of force میدان نیروی مغناطیسی
field of vision میدان دید
field officer افسر عملیات صحرایی
field radio بی سیم صحرایی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
field range میدان تیر رزمی
field range میدان تیرجنگی
field ration جیره صحرایی
field ration جیره رزمی
field rectifier یکسوساز میدان
field regulator نافم میدان
field regulator تنظیم کننده میدان
field privilege امتیاز فیلد
field pole قطب میدان
field point سر تیر بسیار نازک
field officer افسر رزمی
field officer افسر رسته رزمی
field operating عمل کننده در صحرا
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
field order دستورالعمل رزمی
field order دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea نخود سبز فرنگی
field piece توپ صحرائی
field player بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field rheostat رئوستای میدان
repeating field فیلد مکرر
sort field میدان جور کردن
sort field میدان مرتب سازی
sort field فیلد مرتب سازی
stray field میدان هرز
tension field میدان کششی
track and field وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field ه
track and field چکش
track and field دیسک و غیره
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
solenoidal field میدان سولنئیدی
signed field میدان علامت دار
rice field شالی زار
rice field برنج کاری
rotary field میدان دوار
rotating field میدان گردان
rugby field زمین بازی رگبی
self consistent field میدان خود سازگار
sensory field میدان حسی
series field میدان زنجیری
shunt field میدان شنتی
track and field دو و میدانی
two phase field میدان دو فاز
uniform field میدان یکنواخت
play the field <idiom> با افراد مختلفی قرارگذاشتن
scalar field میدان نرده ای [ریاضی] [فیزیک]
tensor field میدان تانسوری [ریاضی]
field tensor میدان تانسوری [فیزیک]
vector field میدان برداری [ریاضی] [فیزیک]
out in left field <idiom> از جواب صحیح دورشدن
To vacate the field . میدان را خالی کردن
To enter the field . وارد معرکه شدن
unprotected field میدان حفافت نشده
vector field میدان برداری
field hospital بیمارستان صحرایی
field hospitals بیمارستان صحرایی
centre field مرکززمین
jack field فضایجک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com