English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
controllable آنچه قابل کنترل است
Other Matches
exchangeable آنچه قابل تغییر است
recognizable آنچه قابل تشخیص است
variable آنچه قابل تغییر است
interchangeable آنچه قابل تغییر است
quantifiable آنچه قابل شمارش است
irretrievable آنچه قابل بازگشت نیست
movable آنچه قابل حرکت است
variables آنچه قابل تغییر است
recognizably آنچه قابل تشخیص است
transportable آنچه قابل حمل است
chargeable آنچه قابل شارژ است
extensible آنچه قابل گسترش است
computable آنچه قابل محاسبه است
alterable آنچه قابل تغییر است
visible آنچه قابل دیدن است
convertibles آنچه قابل تبدیل است
comparable آنچه قابل مقایسه نیست
convertible آنچه قابل تبدیل است
hidden آنچه قابل دیدن نیست
removable آنچه قابل جابجایی است
expandable آنچه قابل گسترش باشد
selectable آنچه قابل انتخاب باشد
flexible آنچه قابل تغییر است
audible آنچه قابل شنیدن است
downloadable آنچه قابل بار کردن است
easy to use آنچه قابل فهم و انجام باشد
hand-held آنچه قابل نگهداری در دست است
erasable آنچه قابل پاک شدن است
accessible آنچه قابل دستیابی و دسترسی است
optional آنچه قابل انتخاب شدن باشد
addressable آنچه قابل آدرس دهی است
available آنچه قابل دستیابی یا خرید است
alternatives آنچه به جای چیز دیگر قابل اجراست
alternative آنچه به جای چیز دیگر قابل اجراست
user آنچه توسط کاربر قابل انتخا است
visuals آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
users آنچه توسط کاربر قابل انتخا است
manageable آنچه قابل کار کردن به سادگی باشد
visually آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
audio مربوط به صدا یا آنچه قابل شنیدن است
visual آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
selectable آنچه توسط کاربر قابل انتخاب است
computer readable آنچه قابل خواندن و فهم توسط کامپیوتر باشد
usable آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
effective آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
relocatable آنچه قابل انتقال به محل دیگری ازحافظه است بدون اینکه روی عملیاتش اثربگذارد
controllable قابل کنترل
incontrollable غیر قابل کنترل
rambunctious غیر قابل کنترل
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
readable آنچه توسط کسی یا توسط یک وسیله الکترونیکی قابل خواندن و فهمیدن باشد
controllable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
adjustable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
noncontrollable cost هزینه غیر قابل کنترل
fixes داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fix داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
machine غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machined غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machines غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
knobs که قابل چرخش است تا فرآیندی را کنترل کند
knob که قابل چرخش است تا فرآیندی را کنترل کند
lift cruise توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
remote ایستگاه ارتباطی که توسط کامپیوترمرکزی قابل کنترل است
remotest ایستگاه ارتباطی که توسط کامپیوترمرکزی قابل کنترل است
remoter ایستگاه ارتباطی که توسط کامپیوترمرکزی قابل کنترل است
lift engine توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
actuator وسیله مکانیکی که توسط سیگنال خارجی قابل کنترل است
available کوچکترین واحد یا نقط ه صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
element کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
elements کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
warping پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
cascade control چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری
picture element کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
pictured کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picture کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
pictures کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picturing کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
pixel کوچکترین واحد مجزا یا نقط ه از صفحه نمایش که رنگ و شدت نور آن قابل کنترل باشد
deferred exit انتقال کنترل به یک زیربرنامه در زمانی که قابل پیش بینی نبوده و حادثهای غیر مترقبه ان را مشخص میکند
turing machine مدل ریاضی یک وسیله که میتواند داده را بخواند و بنویسد بر یک نوار ذخیره سازی قابل کنترل با تغییر وضعیتهای داخلی آن
partition فایلی که از فایلهای ترتیبی کوچکتر تشکیل شده باشد و هر بخش جداگانه توسط برنامه کنترل قابل دستیابی است
partitions فایلی که از فایلهای ترتیبی کوچکتر تشکیل شده باشد و هر بخش جداگانه توسط برنامه کنترل قابل دستیابی است
basics سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basic سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
hysterics حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
Whatsoever هرچه [هر آنچه] [آنچه ]
link تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
conventional RAM این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
conventional memory این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
carriers پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
carrier پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
mini کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
tokens بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
token بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
task نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
tasks نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
electronic مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
apt زبان برنامه سازی برای کنترل ماشینهای کنترل عددی
control panel صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
processor پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
real time سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
looped عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
loop عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
executive دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
loops عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
control and reporting center تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
executives دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
radio control کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
circulation control کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
rolleron کنترل پروازی که به عنوان کنترل اولیه و اصلی درموشکهای دارای بال شعاعی بکار رود
flexible کنترل شمارش کامپیوتری یا کنترل ماشین با کامپیوتر
IRQ سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
inventory control کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
control سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controls سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controlling سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
guild socialism سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
ctrl کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترل به کامپیوتر می فرستد
microsoft واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
apt یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
control sheet صفحه کنترل چارت کنترل
control statement حکم کنترل دستور کنترل
block plot صفحه کنترل عکسهای هوایی قائم صفحه کنترل موزاییکهای برجسته بینی
control stick سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
tactical air controler افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
controlled fragmentation مهمات با ترکش کنترل شده گسترش کنترل شده ترکشها
subroutine تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
goldie علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
control officer افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
climb mode روش کنترل صعود هواپیما وضعیت کنترل صعود
remote control کنترل ازراه دور کنترل بی سیم از راه دور
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
simple network management protocol سیستم مدیریت شبکه که نحوه ارسال داده وضعیت از گرههای کنترل به ایستگاه کنترل را بیان میکند. SNNP قادر به کارترون با هر نوع شبکه سخت افزار یا نرم افزار به صورت مجازی است
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
protective آنچه حافظت میکند
circular آنچه در یک دایره می چرخد
producing آنچه تولید میکند
authentic آنچه درست است
auxiliaries آنچه کمک میکند
lightweight آنچه سنگین نیست
used آنچه جدید نیست
auxiliary آنچه کمک میکند
exclusive آنچه شامل نمیشود
circulars آنچه در یک دایره می چرخد
lightweights آنچه سنگین نیست
contiguous آنچه اثر می گذارد
the above was a summary آنچه دربالا گفته شد
the long and the short of it <idiom> آنچه گفتنی است
knowledge آنچه دانسته است
biased آنچه اریب دارد
constants آنچه تغییر نمیکند
constant آنچه تغییر نمیکند
circulating آنچه به راحتی می چرخد
previous آنچه زودتر رخ میدهد
unwanted آنچه لازم نیست
incoming آنچه از خارج می آید
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
Seldom seen soon forgotten . <proverb> از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
common آنچه اغلب اتفاق میافتد
commoners آنچه اغلب اتفاق میافتد
differential آنچه اختلاف را نشان میدهد
differentials آنچه اختلاف را نشان میدهد
availability آنچه به آسانی بدست آید
clears آنچه به سادگی فهمیده میشود
clearest آنچه به سادگی فهمیده میشود
clearer آنچه به سادگی فهمیده میشود
clear آنچه به سادگی فهمیده میشود
electric آنچه با الکتریسیته کار میکند
third آنچه بعد از دومین می آید
efficient آنچه که خوب کار میکند
multifunction آنچه تابعهای متعددی دارد
thirds آنچه بعد از دومین می آید
malfunctioning آنچه خوب کار نکند
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
What soes not endure does not merit attachment . <proverb> آنچه نپاید دلبستگى را نشاید .
dependent آنچه به دلیلی متغیر است
durable آنچه به آسانی خراب نخواهد شد
continual آنچه به طور پیاپی رخ میدهد
preformatted آنچه فرمت شده باشد
values آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
finished آنچه کامل شده است
normal معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
identities آنچه کسی یا چیزی است
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
characteristic آنچه مخصوص یا ویژه است
identity آنچه کسی یا چیزی است
requirements آنچه مورد نیاز است
malfunctioned آنچه درست کار نکند
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com