Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
English
Persian
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shorter
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shortest
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
Other Matches
interfaces
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
port
مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد
pads
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
short circuit
اتصالی مدار
bonding
گیره اتصالی اتصال بدنه
pinning
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pin
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinned
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
earth
اتصالی در مدار که نشان دهنده پتانسیل صفر است
earths
اتصالی در مدار که نشان دهنده پتانسیل صفر است
short circuit
اتصالی شدن دو سیم برق اتصال کوتاه
joystick
مدار و اتصالی که برای واسط بین goystick و کامپیوتر است
port
مدار و اتصالی که امکان ارسال و دریافت داده موازی میدهد
joysticks
مدار و اتصالی که برای واسط بین goystick و کامپیوتر است
interface
مدار کامپیوتری را اتصالی که به داده موازی امکان ارسال و دریافت میدهد.
interfaces
مدار کامپیوتری را اتصالی که به داده موازی امکان ارسال و دریافت میدهد.
input
مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان دریافت داده از وسیله خارجی میدهد
i/o
مدار یا اتصالی که حاوی کانال ورودی / خروجی به وسیله دیگر است
inputted
مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان دریافت داده از وسیله خارجی میدهد
plugging
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plug
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plugs
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
input/output
مدار یا اتصالی که حاوی کانال ورودی /خروجی برای وسیله دیگر است
reference junction
اتصالی در سیستم ترموکوپل که دمای اتصال دیگر نسبت به ان سنجیده میشود
outputs
مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خروجی یا ارسال داده به وسیله یا ماشین دیگر میدهد
output
مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خروجی یا ارسال داده به وسیله یا ماشین دیگر میدهد
port
[software]
دریچه ای
[مدار و اتصالی]
که امکان ارسال و دریافت داده را میدهد
[نرم افزار]
[رایانه شناسی]
universal joints
اتصالی گردان چهارشاخه گاردان اتصالی ازاد یا هرزگرد
main circuit connection
اتصال مدار اصلی
two phase connection
اتصال یا مدار دو فازه
switches
یچ برای اتصال خط وط منبع تغذیه به مدار
jumper
اتصال موقت روی تخته مدار
jumpers
اتصال موقت روی تخته مدار
switched
یچ برای اتصال خط وط منبع تغذیه به مدار
switch
یچ برای اتصال خط وط منبع تغذیه به مدار
connects
اتصال دو نقط ه مدار یا شبکه ارتباطی
connect
اتصال دو نقط ه مدار یا شبکه ارتباطی
parallelling
مدار و اتصال که امکان دریافت و ارسال داده موازی میدهد
parallel
مدار و اتصال که امکان دریافت و ارسال داده موازی میدهد
paralleling
مدار و اتصال که امکان دریافت و ارسال داده موازی میدهد
parallelled
مدار و اتصال که امکان دریافت و ارسال داده موازی میدهد
parallels
مدار و اتصال که امکان دریافت و ارسال داده موازی میدهد
paralleled
مدار و اتصال که امکان دریافت و ارسال داده موازی میدهد
ground
اتصال مدار الکتریکی به زمین یا به نقط های با سطح ولتاژ صفر.
outlets
اتصال یا نقط های در مدار یا شبکه که سیگنال یا داده قابل دستیابی است
port
مدار یا اتصال که به کامپیوتر امکان دریافت داده از وسایل خارجی دیگر میدهد
outlet
اتصال یا نقط های در مدار یا شبکه که سیگنال یا داده قابل دستیابی است
piggybacks
اتصال در مدار مجتمع به صورت موازی . یک روی دیگری برای حفظ فضا
piggyback
اتصال در مدار مجتمع به صورت موازی . یک روی دیگری برای حفظ فضا
duplexes
مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplex
مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
serial
اتصال و مدار برای تبدیل داده موازی در کامپیوتر از حالت سری به صورتی که هر بیت یک بار روی سیم ارسال شوند
serials
اتصال و مدار برای تبدیل داده موازی در کامپیوتر از حالت سری به صورتی که هر بیت یک بار روی سیم ارسال شوند
male connector
ورودی با سوزنهای اتصال که وارد اتصال سادگی میشود تا اتصال الکتریکی برقرار میکند
locals
اتصال مستقیم یا باس بین یک وسیله و پردازنده بدون هیچگونه مدار منط قی یا بافر یا رمزگشا در بین
simm
تخته مدار کوچک و فشرده با یک لبه اتصال در امتداد یک لبه که قط عات حافظه فرفیت را حمل میکند
local
اتصال مستقیم یا باس بین یک وسیله و پردازنده بدون هیچگونه مدار منط قی یا بافر یا رمزگشا در بین
linkage
مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
linkages
مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
edge card
یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
extension
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
extensions
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
expansion slots
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
edges
تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
edge
تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
plug compatible
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
average
پیدا کردن
tracks
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
pin point
پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
track
پیدا کردن
smell out
با بو پیدا کردن
detects
پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
detect
پیدا کردن
detected
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
to look up
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
finds
پیدا کردن
gained
پیدا کردن
find
پیدا کردن
gains
پیدا کردن
averages
پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
gain
پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
give tongue
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
stammer
لکنت پیدا کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
stammered
لکنت پیدا کردن
stammers
لکنت پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
dampen
رطوبت پیدا کردن
equation of payments
قاعده پیدا کردن
hade
تمایل پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
dampens
رطوبت پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن به
to take a ply
تمایل پیدا کردن
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
luff
لنگر پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
declining
شیب پیدا کردن
liaise
ارتباط پیدا کردن
shield
حفاظ پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
liaises
ارتباط پیدا کردن
preempt
حق تقدم پیدا کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
touting
خریدار پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
to think out
با فکر پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن
decline
شیب پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
demonetize
تنزل پیدا کردن
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
touted
خریدار پیدا کردن
declines
شیب پیدا کردن
composite circuit
مدار الکترونیکی که از چندین مدار و قطعه کوچکتر تشکیل شده است
switching
مدار الکترونیکی که میتواند پیام ها را از یک خط یا مدار د مرکز کنترل به دیگری ارسال کند
inferior planet
سیارهای که مدار گردش ان کوچکتر از مدار زمین میباشد
shock
هول وهراس پیدا کردن
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
shocks
هول وهراس پیدا کردن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
out maneuver
برتری مانور پیدا کردن
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
respiring
امید تازه پیدا کردن
respired
امید تازه پیدا کردن
respire
امید تازه پیدا کردن
shocked
هول وهراس پیدا کردن
respires
امید تازه پیدا کردن
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
swell
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiating
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiated
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiates
مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
swells
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiate
مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumble
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbles
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
scare up
<idiom>
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
rubbed
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
surging
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
to orient oneself
چهار سوی خود را پیدا کردن
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
unbalances
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
to get a meat for a bird
برای مرغی جفت پیدا کردن
pull oneself together
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
unbalancing
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalance
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
make out
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com