Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
the taxis are on their rank
اتومبیلهای کرایهای درایستگاه خود ردیف ایستاده اند
Other Matches
vertical retort tar
قطران کورههای ایستاده قطران قرعهای ایستاده
railhead depot
بارانداز یا سکوی نظامی درایستگاه راه اهن
stables
اتومبیلهای مسابقه
stable
اتومبیلهای مسابقه
Jaldar
[نوعی طرح پاکستانی که در آن ردیف های لوزی شکل و هشت وجهی بصورت یک ردیف در میان بافته می شوند.]
free on rail
قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
pace car
اتومبیل راهنمای اتومبیلهای مسابقه در رژه
demolition derby
مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
terraced houses
خانههای در یک ردیف ردیف خانه ها
on hire
کرایهای
conductitious
کرایهای
hack
اسب کرایهای
jitney
اتومبیل کرایهای
hackney carriage
درشکه کرایهای
hacks
اسب کرایهای
hippocratism
جاره کرایهای
hacked
اسب کرایهای
hach
اسب کرایهای
hach
درشکه کرایهای زحمت
hackman
راننده درشکه کرایهای
hackney boat
کرجی یاکشتی کرایهای
hackney man
راننده درشکه کرایهای
row marker
دستک نشانه ردیف مین علامت ردیف مین
fly man
راننده درشکه تک اسبه کرایهای
lodging
محل سکونت اطاق کرایهای
lodgings
محل سکونت اطاق کرایهای
rooming houses
خانه دارای اپارتمان واتاقهای مبله کرایهای
privilege cab
درشگه کرایهای که حق دارددر جاهای خصوصی بایستد
rooming house
خانه دارای اپارتمان واتاقهای مبله کرایهای
static
ایستاده
standing
ایستاده
standing start
استارت ایستاده
semierect
نیمه ایستاده
stalled tank
تانک ایستاده
standing wave
موج ایستاده
standee
شخص ایستاده
stationary
لایتغیر ایستاده
stationary wave
موج ایستاده
stationary state
حالت ایستاده
on stilts
بالا ایستاده بل
offhand
تیراندازی ایستاده
he is on his legs
بر پا ایستاده است
upright spin
چرخش ایستاده
stand up
روی پا ایستادن ایستاده
perpendicular
ستون وار ایستاده
stand-up
روی پا ایستادن ایستاده
standup goalie
دروازه بانی ایستاده
statically
در حال ایستاده یا ساکن
quasi stationary state
شبه حالت ایستاده
erectly
بطور ایستاده یا عمودی
to set
گذاشتن
[در حالت ایستاده]
primage
اضافه کرایهای که به خاطر مراقبت در بارگیری و تخلیه به ناخدای کشتی داده میشود
power form
تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
I was standing at the street corner .
درگوشه خیابان ایستاده بودم
corner-post
[پایه ایستاده در سنگ نبش]
kick turn
دور زدن در حالت ایستاده
to set
جای دادن
[در حالت ایستاده]
offhand position
حالت ایستاده در تیر اندازی
step through method
تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
pointsman
عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
chest roll
چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
witness stand
محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
ashlering
[مجموعه ای از سنگ های ساختمانی کوتاه و ایستاده]
joystick
با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
joysticks
با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
vorticel
جانور ذره بینی حلقهای شکل که در اب ایستاده زندگی میکند
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
ranked
ردیف
ranked
ردیف صف
ranks
ردیف
rank
ردیف صف
rank
ردیف
runs
ردیف
octachord
ردیف
ranks
ردیف صف
rowed
ردیف
classed
ردیف
classes
ردیف
deque
ردیف
classing
ردیف
tiers
ردیف
row
ردیف
tier
ردیف
run
ردیف
rows
ردیف
sequences
ردیف
lines
ردیف
rack
ردیف
racked
ردیف
racks
ردیف
columns
ردیف
line
ردیف
sequence
ردیف
wracks
ردیف
column
ردیف
wracked
ردیف
cue
ردیف
class
ردیف
ranges
ردیف
ranged
ردیف
cues
ردیف
range
ردیف
file number
شماره ردیف
clavier
ردیف جا انگشتی
clavier
ردیف مضراب
lance corporal
هم ردیف سرجوخه
spooler
برنامه ردیف گر
single line
ردیف مجزا
single file
یک ردیف ستون
realigning
ردیف کردن
realigned
ردیف کردن
realign
ردیف کردن
tierced
ردیف شده
tierced
ردیف دار
item number
شماره ردیف
in a row
ردیف شده
serially
بطور ردیف
single line
ردیف تکی
seriated
ردیف شده
seriation
ردیف کردن
shaw
ردیف درختان
realigns
ردیف کردن
ranges
سلسله ردیف
rowed
ردیف مین
rows
ردیف سطر
rows
ردیف کردن
succession
ردیف جانشینی
rowed
ردیف کردن
rows
ردیف مین
tier
ردیف صندلی
tier
ردیف کردن
rowed
ردیف سطر
row
ردیف مین
ranged
سلسله ردیف
range
سلسله ردیف
patterns
ردیف بندی
pattern
ردیف بندی
aligned
ردیف کردن
hedgerow
ردیف خاربن
row
ردیف سطر
row
ردیف کردن
tier
ردیف شدن
tier
ردیف افقی
tiers
ردیف صندلی
aligns
ردیف کردن
file
ردیف صف به صف کردن
colonnades
ردیف ستون
hedgerows
ردیف خاربن
aline
ردیف شدن
aligning
ردیف کردن
successions
ردیف جانشینی
tiers
ردیف افقی
tiers
ردیف کردن
colonnade
ردیف ستون
tiers
ردیف شدن
align
ردیف کردن
series
سلسله ردیف
string
ردیف سلسله
filed
ردیف صف به صف کردن
tertial
سومین ردیف شاهپر
row
ردیف چند خانه
rows
ردیف چند خانه
rowed
ردیف چند خانه
monopteral
دارای یک ردیف ستون
hedgerows
ردیف بوتههای پرچین
dress circle
صندلیهای ردیف جلوتماشاخانه
hypen ladder
ردیف خطوط تیره
second defendant
متهم ردیف دوم
hedgerow
ردیف بوتههای پرچین
line-ups
ردیف ایستادن تیم
line-up
ردیف ایستادن تیم
line up
ردیف ایستادن تیم
eleven punch
سوراخ ردیف یازدهم
stacked
ردیف کردن وسایل و تجهیزات
straight f.
پنج برگ ردیف ویکرنگ
align
دریک ردیف قرار گرفتن
stacks
ردیف کردن وسایل و تجهیزات
rivet gage
فاصله بین دو ردیف پرچ
aligning
دریک ردیف قرار گرفتن
bat around
توپ زدن به نوبت در یک ردیف
aligned
دریک ردیف قرار گرفتن
colonnades
ردیف ستون ایوان ستوندار
corvette
رزمناوی که یک ردیف توپ دارد
aligns
دریک ردیف قرار گرفتن
colonnade
ردیف ستون ایوان ستوندار
colonnade
ستون بندی ردیف درخت
stack
ردیف کردن وسایل و تجهیزات
unclassified
در ردیف بخصوصی قرار نگرفته
terraces
ردیف خانههای بهم پیوسته
print spooling progarm
برنامه ردیف کننده چاپ
colonnades
ستون بندی ردیف درخت
terrace
ردیف خانههای بهم پیوسته
key-couse
[بیش از یک ردیف سنگ سر طاق]
onside
در ردیف یا پشت سر توپدار بودن
quinquereme
یکجورکرجی که پنج ردیف پاروزن داشت
quart major
ردیف تک خال وشاه وبی بی وسرباز
lagomorphic
وابسته به پستانداران جونده دو ردیف دندانی
coffer-dam
[مانع موقت آب بین دو ردیف شمعها]
peristyle
ردیف ستونهای اطراف ایوان یا حیاط
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com