Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
administration of justice
اجرای عدالت
administer justice
اجرای عدالت
Other Matches
chaining
اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
real time
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
Sound Recorder
امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
equitableness
عدالت
uprightness
عدالت
justice
عدالت
even handedness
عدالت
equanimity
عدالت
righteousness
عدالت
unjust
بی عدالت
immanent justice
عدالت طبیعی
in the name of justice
بنام عدالت
justness
حقانیت عدالت
laws
حقوق عدالت
law
حقوق عدالت
tax equity
عدالت مالیاتی
vertical equity
عدالت عمودی
to d. justice
عدالت کردن
to a justice
عدالت کردن
righteously
از روی عدالت
uprightaess
درستی راستی عدالت
run duration
خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
pipelines
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipeline
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
fair play
<idiom>
عدالت ،مساوی ،عمل درست
to do one right
عدالت در باره کسی بجا اوردن
feasibility study
مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
application of fire
اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
performance standard
معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
unijust
غیر عادلانه غیر منصفانه بی عدالت بی انصاف
to impinge on justice
از عدالت تجاوز کردن بیعدالتی کردن
unesco (= united nations educational
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
post attack
بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
runs
اجرای
run
اجرای
Sound Blaster
و پس اجرای آن
concurrent execution
اجرای همزمان
carry out the obligations
اجرای تعهدات
budget execution
اجرای بودجه
execution of judgments
اجرای احکام
auto da fe
اجرای رای
concurrently
اجرای همزمان
post strike
بعد از اجرای تک
plan implementation
اجرای برنامه
conduct of fire
اجرای اتش
performance of a contract
اجرای قرارداد
execution of wills
اجرای وصایا
dry run
اجرای ازمایشی
fulfilment of an obligation
اجرای تعهد
ground work
اجرای فن در خاک
use
اجرای چیزی
enforcement of a judgment
اجرای حکم
conduct of fire
اجرای تیراندازی
machine run
اجرای ماشین
parallel run
اجرای موازی
program execution
اجرای برنامه
rerun
اجرای مجدد
uses
اجرای چیزی
test run
اجرای ازماینده
test run
اجرای ازمایشی
wargaming
اجرای بازی جنگ
war game
اجرای بازی جنگ
operate
دستورات اجرای کامپیوتر
operated
دستورات اجرای کامپیوتر
operates
دستورات اجرای کامپیوتر
enforcement of a judment
اجرای حکم دادگاه
enforcement of judgement
اجرای احکام قضایی
transattack period
زمان اجرای تک اتمی
insubordination
سرپیچی از اجرای دستور
final process
دستور اجرای حکم
launched
شروع یا اجرای یک برنامه
launches
شروع یا اجرای یک برنامه
launching
شروع یا اجرای یک برنامه
concurrent program execution
اجرای همزمان برنامه
launch
شروع یا اجرای یک برنامه
concept of operations
روش اجرای عملیات
implementation of the decisions
اجرای قرار
[رای]
techniques
روش یا فن اجرای کار
technique
روش یا فن اجرای کار
desk
اجرای خشک برنامه
desks
اجرای خشک برنامه
law enforcement
اجرای قوانین
[حقوقی]
apply a correct holt
اجرای فن صحیح کشتی
administration of a will
اجرای وصیت نامه
by the number
اجرای فرمان با شماره
class i activity
اجرای اماد طبقه 1
class ii activity
اجرای اماد طبقه 2
legal enforcement
اجرای حکم دادگاه
enforcement by writ
اجرای حکم دادگاه
launch an attack
اجرای حمله شروع تک
multi tasking
اجرای چندین کار
task element
عنصر اجرای عملیات
checks
اجرای خشک یک برنامه
involve
آغاز با اجرای یک برنامه
policy instrument
ابزار اجرای سیاست
task forces
نیروی اجرای عملیات
task force
نیروی اجرای عملیات
reprieves
تعلیق اجرای مجازات
pursuance of a plan
اجرای نقشه یا طرحی
check
اجرای خشک یک برنامه
checked
اجرای خشک یک برنامه
methode of fire
روش اجرای تیراندازی
self aid
اجرای کمکهای اولیه
reprieve
تعلیق اجرای مجازات
reprieved
تعلیق اجرای مجازات
involving
آغاز با اجرای یک برنامه
multitasking
اجرای چندین کار
reprieving
تعلیق اجرای مجازات
involves
آغاز با اجرای یک برنامه
ambuscade
دام محل اجرای کمین
precedence
ترتیب اجرای عملیات ریاضی
textbook
اجرای حرکت کامل و فنی
passive
وقت کشی بدون اجرای فن
task element
قسمت مامور اجرای عملیات
execution
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
execute
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
specific performance
نحوه اجرای معین در قرارداد
passives
وقت کشی بدون اجرای فن
executing
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
launching
اجرای حمله شروع عملیات
sword dance
اجرای رقص در اطراف شمشیر
executes
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
executed
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
collectivism
اجرای اصول اشتراکی درزندگی
to guarantee a contract
اجرای قراردادی راضمانت کردن
overlap processing
اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
passes
1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
passed
1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
pass
1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
launched
اجرای حمله شروع عملیات
suspending
به عقب انداختن اجرای حکم
launches
اجرای حمله شروع عملیات
high angle pit
چاله مخصوص اجرای تیرقائم
suspends
به عقب انداختن اجرای حکم
phases
دوره زمانی اجرای برنامه
phased
دوره زمانی اجرای برنامه
enterprise
اقدام به اجرای قوانین کردن
enterprises
اقدام به اجرای قوانین کردن
phase
دوره زمانی اجرای برنامه
staged
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
suspend
به عقب انداختن اجرای حکم
fire time
زمان اجرای اتش یا انفجار
operators
ترتیب اجرای عملیات ریاضی
operator
ترتیب اجرای عملیات ریاضی
textbooks
اجرای حرکت کامل و فنی
guarantee a contract
اجرای قراردادی را ضمانت کردن
launch
اجرای حمله شروع عملیات
exempted , adressee
گیرنده معاف از اجرای دستور
concepts
تدبیر روش اجرای یک چیز
concept
تدبیر روش اجرای یک چیز
mission request
درخواست اجرای ماموریت هوایی
run duration
که زمان اجرای برنامه انجام می شوند
math
و سرعت اجرای برنامه را افزایش دهد
command of execution
فرمان اجرای عمل یکان اجرایی
maths
و سرعت اجرای برنامه را افزایش دهد
budgetary control
کنترل اجرای بودجه در واحدهای مملکتی
run duration
مجوز کاربر برای اجرای یک برنامه
compile and go
بار کردن و اجرای یک برنامه کامپایل
adagio
آهسته و ملایم
[اجرای آهنگ باهستگی]
e hour
وقت مخصوص اجرای عملیات ستادی
task fleet
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
proponents
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponent
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
delay position
موضع مخصوص اجرای عملیات تاخیری
immediate
روش اجرای یک دستور کامپیوتری پس از ورود
interdict
ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
intermittent
اجرای تیراندازی بینابین حملات دیگر
microcycle
برای دادن زمان اجرای دستورات
execution
مدت زمان بین اجرای یک دستور
rerun
اجرای برنامه یا چاپ مجدد کار
task group
ناو گروه مامور اجرای عملیات
pipelines
بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
tempos
سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
tempo
سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
pipeline
بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
compiles
زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
compiled
زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
compiling
زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
compile
زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
multi tasking
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
object computer
OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
get round the law
با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
multitasking
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
dynamic
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
dynamically
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
attentions
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
preprocess
اجرای سازمان ابتدایی و پردازش ساده داده
attention
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
on the fly
در حین اجرای برنامه بدون توقف اجرا
esorow
سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
lesion
زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
targeting
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
targeted
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
target
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
execute
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
executed
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
executes
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
executing
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com