English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 220 (41 milliseconds)
English Persian
devote اختصاص دادن فدا کردن
devotes اختصاص دادن فدا کردن
devoting اختصاص دادن فدا کردن
Search result with all words
reserve ذخیره کردن اختصاص دادن
reserves ذخیره کردن اختصاص دادن
reserving ذخیره کردن اختصاص دادن
dedicate اختصاص دادن وقف کردن
dedicates اختصاص دادن وقف کردن
dedicating اختصاص دادن وقف کردن
earmark نشان کردن اختصاص دادن
earmarks نشان کردن اختصاص دادن
applied هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
allocate تقسیم کردن اختصاص دادن
allocates تقسیم کردن اختصاص دادن
allocating تقسیم کردن اختصاص دادن
assign قلمداد کردن اختصاص دادن
assigned قلمداد کردن اختصاص دادن
assigning قلمداد کردن اختصاص دادن
assigns قلمداد کردن اختصاص دادن
appropriation اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
Other Matches
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
appropriating اختصاص دادن
appropriates اختصاص دادن
allocate اختصاص دادن
allocating اختصاص دادن
to set apart اختصاص دادن
allot اختصاص دادن
allocates اختصاص دادن
assign اختصاص دادن
allocate اختصاص دادن
appropriated اختصاص دادن
appropriate اختصاص دادن
intervert بخود اختصاص دادن برگرداندن
reserve نگه داشتن اختصاص دادن
reserves نگه داشتن اختصاص دادن
reserving نگه داشتن اختصاص دادن
appropriation قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
ambitus [اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
renumber خصوصیت برخی زبانهای کامپیوتری که به برنامه نویس امکان اختصاص دادن مقدار جدید به همه یا برخی از شماره خط های برنامه میدهد
blasts آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blast آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
deallocate آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
dedication اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedications اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
space charter اختصاص جا در هواپیما رزرو کردن جا در هواپیما
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
memory allocation اختصاص حافظه
resource allocation اختصاص منبع
apanage اختصاص داشت
appertain اختصاص داشتن
appropriation اختصاص بودجه
appertaining اختصاص داشتن
appertained اختصاص داشتن
allocated اختصاص یافته
appertains اختصاص داشتن
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
appropriator بخود اختصاص دهنده
indigenousness اختصاص بیک اب و خاک
reservation of a right اختصاص حقی به خود
specialty اختصاص کیفیت ویژه
laid on <past-p.> اختصاص داده شده
allocated <adj.> <past-p.> اختصاص داده شده
appropriated <adj.> <past-p.> اختصاص داده شده
allotted <adj.> <past-p.> اختصاص داده شده
attached <adj.> <past-p.> اختصاص داده شده
provided <adj.> <past-p.> اختصاص داده شده
assigned <adj.> <past-p.> اختصاص داده شده
permanent oppointment اختصاص دایمی به یک یکان
specialities اختصاص کیفیت ویژه
speciality اختصاص کیفیت ویژه
endemicity اختصاص بیک قوم یادیار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
promptbook نسخه نمایشنامه که به سوفلور نمایش اختصاص دارد
allottee کسیکه چیزی باو اختصاص داده شده
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
filename کد مشخصات دیسکت که به برنامه اختصاص داده شده است
available لیست حافظه اختصاص داده نشده و منابع در سیستم
bed credit تعداد تختخوابی که دربیمارستان به هر یکان یاسازمان اختصاص داده میشود
parnassian نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
dynamic سیستمی که منابع آن در هنگام اجرای برنامه اختصاص داده می شوند و نه پیش از آن
dynamically سیستمی که منابع آن در هنگام اجرای برنامه اختصاص داده می شوند و نه پیش از آن
multiplex روش تقسیم که بخشهای زمان را طبق نیاز به سیگنالهای اختصاص میدهد
allocations سیستمی که در آن منابع در حین اجرای برنامه و نه پیش از آن اختصاص داده می شوند
allocation سیستمی که در آن منابع در حین اجرای برنامه و نه پیش از آن اختصاص داده می شوند
paging که آدرس به آنها اختصاص داده میشود و در صورت نیاز فراخوانی می شوند
storage نحوه اختصاص حافظه به کاربران مختلف , مثل برنامه ها , متغیرها, داده ,.....
uncommitted logic array جدول محلهای حافظه در سیستم که خالی هستند یا اختصاص داده نشده اند
statement عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
paphian وابسته PAPHOS شهرباستانی جزیره قبرس که اختصاص برب النوع عشق داشت
statements عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
hierarchical communications system روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
boundaries ثباتی در یک سیستم چند کاربره که حاوی آدرسهای محدودیتهای اختصاص حافظه به یک کاربر است
boundary ثباتی در یک سیستم چند کاربره که حاوی آدرسهای محدودیتهای اختصاص حافظه به یک کاربر است
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
map با آدرسهای اختصاص داده شده به وسیله ورودی یا خروجی کامپیوتر به طوری که قابل دستیابی باشند گویی محلی از حافظه هستند
TDS سیستم کامپیوتری که معمولاگ کارهای دستهای را پردازش میکند تا وقتی که وقفه رخ دهد و سپس منابع را به تراکنش جدید اختصاص میدهد
maps با آدرسهای اختصاص داده شده به وسیله ورودی یا خروجی کامپیوتر به طوری که قابل دستیابی باشند گویی محلی از حافظه هستند
preventive justice قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
tasks نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
manager بخشی از سیستم عامل دیسک که فضای دیسک را به فایلها اختصاص میدهد
managers بخشی از سیستم عامل دیسک که فضای دیسک را به فایلها اختصاص میدهد
task نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
average propensity to consume میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
fractional اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
average propensity to save میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
window پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
masters کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
schedule ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
mastered کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
schedules ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
master کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
designs پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cpu time مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
receives اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
lays قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lay قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
receive اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicating اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
anneal نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
pays جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to veer and heul پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
transaction سیستم کامپیوتری که معمولاگ دستهای کار میکند تا وقتی که با تراکنش جدید متوقف شود و سپس منابع را به تراکنش اختصاص میدهد
allocate به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocates به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocating به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
designating انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
to adjust وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
propagated منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
compensates تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
mount ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
designates انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
hiring اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
designate انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
mounts ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
connect اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
propagates منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
statement بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
hire اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
statements بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
propagating منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
compensate تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
connects اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
hires اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
fragmentation حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
paging فرمولی که مدیریت حافظه حافظه به صفحات اختصاص میدهد. و نیز انتقال بین حافظه پشتیبان و حافظه اصلی به روش کار را بر عهده دارد
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
ammoniate با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
gives دادن پرداخت کردن
give دادن پرداخت کردن
giving دادن پرداخت کردن
to give an enter tainment مهمانی دادن یا کردن
to serve out بخش کردن دادن
discharges مرخص کردن پس دادن
dispend توزیع کردن دادن
staging سوار کردن جا دادن
discharge مرخص کردن پس دادن
to offer تقدیم کردن [دادن]
recreating تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
paged address که بعد شماره صفحه به آنها اختصاص داده میشود. آدرسهای حافظه مربوط به صفحهای هستند که بعدا به حافظه فیزیکی موجود تط بیق داده میشود.
vouch اطمینان دادن تایید کردن
accommodate وفق دادن تصفیه کردن
elongating دراز کردن امتداد دادن
elongates دراز کردن امتداد دادن
lathe تراش دادن خراطی کردن
greased چرب کردن رشوه دادن
testifies شهادت دادن تصدیق کردن
lathes تراش دادن خراطی کردن
delights لذت دادن محظوظ کردن
delighting لذت دادن محظوظ کردن
delight لذت دادن محظوظ کردن
testify شهادت دادن تصدیق کردن
accommodates وفق دادن تصفیه کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com