Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English
Persian
follow-through
ادامه حرکت پس از ضربه
follow-throughs
ادامه حرکت پس از ضربه
Other Matches
topspin
ادامه حرکت چرخش توپ
sway away
رد کردن ضربه با حرکت بدن
vital point
حرکت غیرمجاز ضربه به نقاط حساس بدن
back lift
حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
pull shot
ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
pulls
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
wave kick
حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hold over
به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
energy absorber
مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
continuation line
خط ادامه
continuance
ادامه
going on
ادامه
resumption
ادامه
continuation
ادامه
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
further
ادامه دادن
keep on
ادامه دادن
to keep on
ادامه دادن
discontinuance
عدم ادامه
discontinuation
عدم ادامه
to carry on
ادامه دادن
to drag on or out
ادامه دادن
to take up
ادامه دادن
to run on
ادامه داشتن
extends
ادامه دادن
extending
ادامه دادن
extend
ادامه دادن
furthers
ادامه دادن
go along
<idiom>
ادامه دادن
furthered
ادامه دادن
to continue
ادامه دادن
run on
ادامه دادن
for a continuance
برای ادامه
take up
ادامه دادن
hold on
ادامه دادن
keep up
<idiom>
ادامه دادن
go on
<idiom>
ادامه دادن
to follow
ادامه دادن
hold good
<idiom>
ادامه دادن
hang on
<idiom>
ادامه دادن
bring on
ادامه دادن
furthering
ادامه دادن
reopened
ادامه دادن
discontinues
ادامه ندادن
duration
مدت ادامه
reopens
ادامه دادن
continue statement
حکم ادامه
continuative
ادامه دهنده
discontinued
ادامه ندادن
continues
ادامه دادن
reopening
ادامه دادن
keeps
ادامه دادن
keep
ادامه دادن
continue
ادامه دادن
discontinue
ادامه ندادن
discontinuing
ادامه ندادن
carry on
ادامه دادن
continuable
قابل ادامه
continuation card
کارت ادامه
continuant
ادامه دهنده
over run
ادامه به کاردادن
reopen
ادامه دادن
carry-on
ادامه دادن
transattack period
مدت ادامه تک اتمی
track
ادامه گوی در مسیربولینگ
contd
مخفف ادامه یافته
tracked
ادامه گوی در مسیربولینگ
tracks
ادامه گوی در مسیربولینگ
time in
ادامه بازی پس از توقف
continuator
ادامه دهنده مستمر
bide
بکاری ادامه دادن
sustaining
نگهدارنده ادامه دهنده
viability
امکان ادامه حیات
fall behind
<idiom>
درمانده از ادامه راه
go head
ادامه بدهید بفرماید
shorthanded
ادامه با بازیگر کمتر
keep the home fires burning
<idiom>
اجازه ادامه دادن
dwell at
به تیراندازی ادامه دادن
dwell at
اتش را ادامه دادن
inability to box
ناتوان از ادامه دادن
thwart
ادامه دادن یا کشیدن
to press ahead with
با زور ادامه دادن
live on
بزندگی ادامه دادن
thwarted
ادامه دادن یا کشیدن
dashes
مسیری را ادامه دادن
dashed
مسیری را ادامه دادن
dash
مسیری را ادامه دادن
to set on
با زور ادامه دادن
continuation
عمل ادامه دادن
detainer
حکم ادامه توقیف
placekick
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
hang on
ادامه دادن دوام داشتن
maintain
ابقا کردن ادامه دادن
maintrain
ادامه دادن عقیده داشتن
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
go on
سخن خود را ادامه دهید
robustly
که کار را پس از خطا ادامه میدهد
give someone the green light
<idiom>
اجازه ادامه به کار رادادن
i took up where he left
از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
resuming
چکیده کلام ادامه یافتن
resumes
چکیده کلام ادامه یافتن
robust
که کار را پس از خطا ادامه میدهد
resumed
چکیده کلام ادامه یافتن
Keep moving!
ادامه بده
[بدهید ]
به راه!
resume
چکیده کلام ادامه یافتن
Gothic Survival
[ادامه عنصر سبک گوتیک]
border break
ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
viability
قدرت ادامه زندگی پس از تولد
extrapolation
ادامه روند تعمیم دهی
keep up with
<idiom>
به شکل قبل ادامه دادن
extrapolations
ادامه روند تعمیم دهی
maintains
ابقا کردن ادامه دادن
runs
دوام یافتن ادامه دادن
run
دوام یافتن ادامه دادن
touch in goal line
ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
maintained
ابقا کردن ادامه دادن
discounting match
ادامه ندادن به مسابقه کشتی
aberration
جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum
سرعت حرکت شتاب حرکت
border break
ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
run on
ادامه دادن متن بدون توقف
pick up
<idiom>
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
resumptive
ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
to rumble on
[British E]
ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
I can't go on any longer.
من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
pull off
باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
to keep the field
جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
There's more to come.
<idiom>
باز هم هست.
[هنوز ادامه داره]
continue port/starboard
چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
continuous
آنچه بدون توقف ادامه یابد
angle of depression
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
let (something) ride
<idiom>
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
There's no need to elaborate.
لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
head pole
تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
long haul
<idiom>
مدت درازی بین کاری که ادامه داد
inviable
عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
moving havens
مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
carry one's bat
تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
play out one's option
ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
extend
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extending
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
set in
<idiom>
تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
extends
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
to continue one's progress
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
supersedeas
دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری
travelling overwatch
راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
recoverable error
نوع خطا که امکان ادامه اجرای برنامه پس ازرویدادن ان میدهد
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com