English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
In at one ear and out at the other . <proverb> از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
Other Matches
Eavesdrop فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
listening شنیدن
listened شنیدن
hears شنیدن
hear شنیدن
listen شنیدن
listen شنیدن
listens شنیدن
hear شنیدن
at hearing it از شنیدن ان
he was pleased to hear it از شنیدن ان خوشنودشد
mishears عوضی شنیدن
rehear دوباره شنیدن
mishearing عوضی شنیدن
turn a deaf ear to <idiom> ممانعت از شنیدن
mishear عوضی شنیدن
audible قابل شنیدن
misheard عوضی شنیدن
inaudible غیر قابل شنیدن
overhearing از فاصله دور شنیدن
overhear از فاصله دور شنیدن
to smell something burning بوی سوخته شنیدن
overheard از فاصله دور شنیدن
overhears از فاصله دور شنیدن
To have a nice chit - chat. To exchange banters and repartees. گل گفتن وگه شنیدن
bleeped صدای اخطار قابل شنیدن
bleep صدای اخطار قابل شنیدن
bleeping صدای اخطار قابل شنیدن
bleeps صدای اخطار قابل شنیدن
to meet with a repulse پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
to gain any ones ear کسیرا اماده شنیدن حرفی
audible آنچه قابل شنیدن است
beep صدای اخطار قابل شنیدن
beeped صدای اخطار قابل شنیدن
beeping صدای اخطار قابل شنیدن
beeps صدای اخطار قابل شنیدن
Hear it on the grapevine <idiom> [شنیدن شایعه در مورد شخصی یا چیزی]
audio مربوط به صدا یا آنچه قابل شنیدن است
drown out <idiom> سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
bell character کد کنترلی که باعث میشود ماشین یک سیگنال قابل شنیدن ایجاد کند
flash to bang time زمان بین دیدن برق دهانه توپ تا شنیدن صدای انفجارگلوله
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
junk پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
pass on <idiom> رد کردن چیزی که دیگر
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
remove جابجا کردن به محل دیگر
to lay on the table بوقت دیگر موکول کردن
removes جابجا کردن به محل دیگر
removing جابجا کردن به محل دیگر
substitution جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
passage of lines عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
interchange جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanging جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
scrape together <idiom> پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
reinforcing در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
range alongside نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
interchanges جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
interpolate در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
adjourning بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
transfer کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
interpolates در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
adjourns بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
overwrite و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
adjourn بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
interpolated در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
transfers کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
adjourned بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
transferring کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
switch روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switches روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switched روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
powered خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
to play up to another actor بدانگونه درنمایش بازی کردن که بازیگر دیگر سر ذوق آید
powers خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
powering خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
standalone که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
saved امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saves امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
save امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
projection print روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
sifting روشی از مرتی کردن داخلی که بوسیله ان رکوردهاحرکت داده می شوند تا ورودرکوردهای دیگر را مجازسازند
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
port مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
to lock somebody [yourself] out [of something] در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
personal محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
barnstorms مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
reel-to-reel کپی کردن یک نوار داده روی نوار مغناطیسی دیگر
barnstorm مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
reel to reel کپی کردن یک نوار داده روی نوار مغناطیسی دیگر
bitblt در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
blit در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
to pair somebody off [up] with somebody کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
tea leaf برگ چای [از این گیاه جهت تهیه رنگینه قهوه ای یا بژ استفاده می شود و خصوصا در رفوگری جهت تیره تر کردن رنگ های دیگر بکار می رود.]
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
move کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moved کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moves کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
vetoes حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
directory روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
directories روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
anymore دیگر
of each other <adv.> از هم دیگر
alternatives دیگر
alternatives شق دیگر
alternative دیگر
alternative شق دیگر
next دیگر
he is no more او دیگر
other دیگر
no more دیگر نه
further دیگر
furthered دیگر
thence دیگر
else دیگر
furthers دیگر
secus از دیگر سو
of one another <adv.> از هم دیگر
from each other <adv.> از هم دیگر
one an other یک دیگر
furthering دیگر
another دیگر
from one another <adv.> از هم دیگر
again دیگر
others دیگر
otherguess جور دیگر
on the other hand <adv.> طور دیگر
otherguess نوع دیگر
othergates طور دیگر
the other two دوتای دیگر
by the same token <adv.> طور دیگر
othergates جور دیگر
scilicet بعبارت دیگر
other people مردم دیگر
on the other side <adv.> طور دیگر
It never occurred again. دیگر رخ نداد.
otherwhence از جای دیگر
otherwise <adv.> از سوی دیگر
again از طرف دیگر
withil ازطرف دیگر
apart from that <adv.> به ترتیب دیگر
variant نوع دیگر
alternatively <adv.> به ترتیب دیگر
otherguess بروش دیگر
otherwise <adv.> طور دیگر
yon ان یکی دیگر ان
at the same time [on the other hand] <adv.> طور دیگر
in fact به عبارت دیگر
so muchthe worse دیگر بدتر
alternatively <adv.> ازطرف دیگر
no more نه دیگر [بیشتر]
by the same token <adv.> ازطرف دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> ازطرف دیگر
no more دیگر ن [فعل]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com