English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English Persian
demise انتقال دادن مال با وصیت
Other Matches
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
testate وصیت کردن شهادت دادن
intestable وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
testacy دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
willed وصیت وصیت نامه
wills وصیت وصیت نامه
will وصیت وصیت نامه
transporting انتقال دادن
detach انتقال دادن
alienates انتقال دادن
transports انتقال دادن
shifts انتقال دادن
alienating انتقال دادن
detaches انتقال دادن
transported انتقال دادن
transfer انتقال دادن
shifted انتقال دادن
demise انتقال دادن
transport انتقال دادن
shift انتقال دادن
shifting انتقال دادن
detaching انتقال دادن
alienate انتقال دادن
deliveries انتقال دادن
to carry over انتقال دادن
carries انتقال دادن
carried انتقال دادن
carry over انتقال دادن
gears انتقال دادن
evocate انتقال دادن
delivery انتقال دادن
carrying انتقال دادن
carry انتقال دادن
transfers انتقال دادن
gear انتقال دادن
geared انتقال دادن
transferring انتقال دادن
tables به جدولی انتقال دادن
shuttles نقل و انتقال دادن
shifts انتقال تیر دادن
shuttle نقل و انتقال دادن
table به جدولی انتقال دادن
redeploys نقل و انتقال دادن
shift انتقال تیر دادن
redeployed نقل و انتقال دادن
shuttled نقل و انتقال دادن
move تغییردادن انتقال دادن
shift fire انتقال اتش دادن
shift fire انتقال دادن اتش
redeploy نقل و انتقال دادن
switch fire انتقال تیر دادن
tabled به جدولی انتقال دادن
redeploying نقل و انتقال دادن
shifted انتقال تیر دادن
tabling به جدولی انتقال دادن
moves تغییردادن انتقال دادن
moved تغییردادن انتقال دادن
demise انتقال دادن مال
assigned انتقال دادن وواگذار کردن
to make over انتقال دادن دوباره ساختن
assigns انتقال دادن وواگذار کردن
assigning انتقال دادن وواگذار کردن
assign انتقال دادن وواگذار کردن
rub off <idiom> به شخص دیگری انتقال دادن
remise انتقال دادن گذشت کردن
assignments ماموریت دادن انتقال افهار
carry over انتقال به صفحه بعد دادن
make over انتقال دادن دوباره ساختن
conducts انتقال دادن رهبری کردن
conducting انتقال دادن رهبری کردن
conducted انتقال دادن رهبری کردن
assignment ماموریت دادن انتقال افهار
conduct انتقال دادن رهبری کردن
negotiate وارد معامله شدن انتقال دادن
contango از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
negotiated وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiates وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating وارد معامله شدن انتقال دادن
delivery نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
trasship بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
deliveries نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
removes بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
remove بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
forward tell انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagate منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
testament وصیت
injunction وصیت
bequest وصیت
injunctions وصیت
testaments وصیت
bequests وصیت
wills وصیت وصیتنامه
testate دارای وصیت
testament وصیت نامه
testate وصیت کرده
testamentary مطابق با وصیت
testator وصیت کننده
hand down <idiom> وصیت کردن
willed وصیت کردن
willed وصیت وصایا
willed وصیت وصیتنامه
wills وصیت کردن
will وصیت وصیتنامه
will وصیت کردن
to make one's will وصیت کردن
testamentary وصیت شده
contractual will وصیت عهدی
will وصیت وصایا
making a will وصیت کردن
bequeath وصیت کردن
universal legacy وصیت مطلق
bequeathed وصیت کردن
nuncupative will وصیت شفاهی
wills وصیت وصایا
intestate بدون وصیت
make one's will وصیت کردن
make a will وصیت کردن
intestate متوفای بی وصیت
testaments وصیت نامه
possessory will وصیت تملیکی
he died intestate بی وصیت مرد
bequeaths وصیت کردن
bequeathing وصیت کردن
intestate death موت بدون وصیت
administration of a will اجرای وصیت نامه
intestate فاقد وصیت نامه
intestacy فوت پیش از وصیت
testaments تدوین وصیت نامه
to nuncupate a will زبانی وصیت کردن
Old Testament پیمان یا وصیت قدیم
testamentary وابسته به وصیت نامه
wills با وصیت واگذارکردن خواستن
will با وصیت واگذارکردن خواستن
willed با وصیت واگذارکردن خواستن
testament تدوین وصیت نامه
law of succession حقوق ارث و وصیت
intestacy نداشتن وصیت نامه
devising تعبیه کردن وصیت نامه
devises تعبیه کردن وصیت نامه
devised تعبیه کردن وصیت نامه
intestate کسی که بدون وصیت می میرد
devise تعبیه کردن وصیت نامه
d. will پیش نویس یا وصیت نامه
begueath تملیک مال به وسیله وصیت
testacy تهیه وتدوین وصیت نامه
testate متوفایی که وصیت کرده باشد
republication of will اعاده اعتبار وصیت نامه
probate رونوشت گواهی شده وصیت نامه
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
devised به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
intestate کسی که پیش از وصیت کردن فوت کرده است
devising به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devises به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devise به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
gavelkind تقسیم مال کسی که بی وصیت مرده بطور برابر میان پسرانش
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
restraint of marriage شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
nuncupative will در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
probate گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
holographs سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
holograph سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
escheat حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
assignment انتقال
assignments انتقال
bail arm انتقال
intuitions انتقال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com